از ساختن حلوا با صبر یا از نشستن در پشت پنجره تاریکی و انتظار سپیدی کشیدن

میخواهم از دلم بگویم میخواهم بگویم دلم برایت تنگ تنگ شده و دیگر اشک چشمانم جاری نمیشود چون روزنه دلم گشوده شده روزنه امید.یافتم ازروزنه امید بگویم من تاریکی روزو هیاهوی شب را به امید تو سپری میکنم تنهایی ترسناکترین واژه ای خواهد بود که پس وصال به آن خواهم اندیشید شاید حتی جرات اندیشیدن هم نداشته باشم ای مهربان ترین ای روشن ترین صبح زندگانی ام و ای همه امید دل خسته من یک فرصت دیگر و یک نگاه دیگر برایم هدیه کن قول میدهم فقط فقط لحظه ای بر آن چشمهای معصومت خیره شوم قول میدهم قول میدهم فقط لحظه ای دستان پر مهرت را در آغوش گیرم اگر یارای آن را داشتم  قول میدهم فقط لحظه ای و شاید کمتر از آن  دلم را بانگاهت شاد کنم. وشاید کمی کمتر آنچه تو میخواهی.... قول میدهم