پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۱
روانشناسی ورزش(قسمت اول)
روانشناسی ورزش
مقدمه:
روانشناسي ورزشي[1] شاخهاي از علم ورزش است كه در جستجوي فراهم نمودن پاسخ به سؤالات مختلف در زمينههاي رفتار انساني در حيطه ورزش است. از آنجايي كه روانشناسي به مطالعه رفتار ميپردازد، بالطبع موضوع روانشناسي ورزشي نيز مطالعه حركات و فعاليتهاي ورزشي در تمام ابعاد از فعاليت حركتي يك كودك دبستاني تا مسابقات جهاني و المپيك ميباشد.
اگر چه اهميّت مسائل رواني در ورزش از چندين سال پيش شناخته شده است با اين حال روانشناسي ورزشي هنوز دانشي بسيار جوان ميباشد و در خلال دهههاي اخير علاقه و توجه به «روانشناسي ورزشي شناختي[2]» افزايش چشمگيري يافته است. ابتدا تمام تلاشها در اين حيطه معطوف به مردان قهرمان بود اما در سالهاي اخير اين روند متحول شده است و روانشناسي ورزشي قهرمانان زن و مرد حرفهاي و برجسته افراد شركت كننده در فعاليتهاي غير حرفهاي را نيز مورد توجه قرار ميدهد. به عبارتي هدف روانشناسي ورزشي كمك به ورزشكاران در تمام ردههاي سني از نوجوانان تا بزرگسالان است.
امروزه متخصصان فيزيولوژي ورزش از دانش روانشناسي ورزشي براي كمك به شركتكنندگان در برنامههاي باز پروري قلبي استفاده ميكنند تا آنها بر ترس خود نسبت به از سرگيري و شروع تمرين غلبه كنند. معلمان همچنين با استفاده از دانش روانشناختي ورزشي شيوه توجه به تأثيرات محيطي را كه باعث بهبود اجرا ميشوند، به متعلمان خود ميآموزانند. دست اندر كاران تيمهاي جوانان براي اطمينان از كسب تجارب مثبت از سوي ورزشكاران جوان، از روانشناسي ورزشي بهره ميگيرند. و نهايتاً مربيان در تمام سطوح از تكنيكهاي روانشناسي ورزشي همچون كنترل هيجان، تصوير سازي ذهني، هدف گزيني و انگيزش كمك ميگيرند تا ورزشكاران را در تكامل بخشيدن اجراهايشان ياري دهند. اكنون با پيشرفت علم روانشناسي ورزشي، بحث مهارتهاي رواني در اجراي عملكردهاي ورزشي از اهمييت بسزايي برخوردار شده است و در حالي كه قبلاً به اهميت آماده سازي جسماني تأكيد ميشد امروزه قهرمانان هرچه بيشتر بر آماده سازي رواني توجه و تأكيد ميكنند. تجارب كسب شده آنان حاكي از آنست كه وقتي در ميدانهاي بزرگ با قهرماناني همتراز به لحاظ جسميبه رقابت ميپردازند، سرانجام آمادگي رواني پيروزي را به نفع يكي از طرفين رقم خواهد زد.
مربيان برتر نيز به جنبههاي آماده سازي رواني ورزشكاران و ضرورت تدارك آن در طول تمرينات واقفند. و بخشي از برنامه آمادهگي را به آماده سازي رواني اختصاص ميدهند. با وجود اين، آماده سازي رواني تا حدود زيادي مورد غفلت قرار گرفته است كه به نظر ميرسد عمدهترين علت اين غفلت فقدان آگاهي مربيان در چگونگي آماده سازي رواني ورزشكاران ميباشد. صاحبنظران ورزش چنين ميپندارند كه ورزش ميتواند به بازيكنان جوان قدرت ارادهگري، اعتماد به نفس، نحوه سلوك، برقراري ارتباط با ديگران و تجربه رسيدن به هدفهاي مشكل را بياموزد ولي امروزه ميدانيم كه اين قابليتها به طور خود بخودي به حداكثر نرسيده و رشد نمييابند مگر اينكه ورزشكار تحت آموزش و تمرين مهارتهاي رواني[3]1 قرار گيرد.
اكنون مهارتهاي رواني در همان نقطهاي قرار دارند كه پنجاه سال پيش مهارتهاي جسماني قرار داشتند مربيان بايد به اين اعتقاد دست يابند كه مهارتهاي رواني هم چون مهارتهاي جسماني قابل كسباند و بايد به طور اصولي و علمي آموزش داده شوند.
روانشناسي ورزشي:
پيدايش علم روانشناسي ورزشي به قرن بيستم باز مي گردد اما اولين مطالعات در اين زمينه در سالهاي آخر قرن نوزدهم انجام شد. در واقع به صراحت نمي توان بيان كرد كه روانشناسي ورزشي دقيقاً در چه زماني بصورت علم مطرح شد, به همين جهت برخي ادعا ميكنند علم روانشناسي ورزشي همچون نوزادي است كه به تازگي متولد شده است. بطور كلي در ابتدا مطالعه رفتار ورزشي در جهت تشريح اصول و موضوعات روانشناسي عمومي بود و جهتگيري مشخصي بعنوان روانشناسي ورزشي ديده نمي شد. دكتر نورمن تريپلت[4] روانشناس دانشگاه اينديانا, در اوايل سالهاي 1897, در مجله آمريكايي روانشناسي مطلبي را منتشر كرد كه به گونهاي مستقيم به روانشناسي ورزشي ارتباط داشت. تريپلت پديدهاي را بررسي كرد كه اكنون «سهولت اجتماعي»[5] ميناميم, و آن اثر مساعد مشاهده كنندگان برعملكرد شخص است. او پي برد دوچرخهسواراني كه گروهي فعاليت ميكنند نسبت به زماني كه فردي دوچرخهسواري ميكنند, نيز سريعتر حركت مي كنند. دكتر اي. دبليو. اسكريپچر[6] روانشناس دانشگاه ييل از مطالعه خود چنين نتيجه گرفت كه شركت در ورزش به دارا شدن ويژگيهاي شخصيتي مطلوب ميانجامد (مارك، اچ انشل،1380).
ديدگاه جديد مبني بر اينكه ورزش رقابتي شخصيت ساز است, ريشه در پژوهشهاي اسكرپيچر دارد, اما پيشگام شناخته شده روانشناس ورزش دكتر كلمن رابرتز گريفيت[7] است. گريفيت كه به عنوان پدر روانشناسي ورزش از او نام برده ميشود, بعنوان اولين شخصي است كه سالهاي زيادي را صرف آزمايشهاي منظم روانشناسي ورزشي كرده است(مارك، اچ انشل،1380).
گريفيت اولين آزمايشگاه روانشناسي ورزش را, به نام آزمايشگاه پژوهش ورزشي در سال 1925 در دانشگاه ايلينوي تأسيس كرد. اگرچه پژوهش درباره اثر عوامل رواني بر عملكرد ورزشي را, در سال 1918 آغاز كردهبود. علايق اوليه او شامل اثرهاي عوامل رواني و محيطي بر يادگيري و اجراي مهارتهاي حركتي و شخصيت در ورزش بود. او براي آزمايشگاه خود وسايلي را تهيه كرد كه آگاهي از جنبشهاي مهارتي, هوشياري ذهني, واكنشهاي زماني نسبت به بينايي, شنوايي، فشار, ثبات, هماهنگي عصبي ـ عضلاني, تنشها و رهاسازي عضلاني و توانايي عضلاني را اندازهگيري ميكردند. او بر اساس مصاحبه با بازيكن فوتبال ردگرنگ پي برد كه ورزشكاران برتر مهارتهاي ورزشي را خودبهخود, بدون هيچ يا كمترين انديشهاي, انجامميدهند.او اولينكتابهايروانشناسي ورزشي را به نامهاي «روانشناسي مربيگري» در سال 1926 و «روانشناسيورزشكاران» در سال 1928 نوشت و اولين درس روانشناسي ورزش را در سال 1923 در دانشگاه ايلينوي تدريس كرد. گريفيت, در تكليفي كه روانشناسان ورزش امروزي واقعاً بر آن رشك ميبرند, توسط باشگاه شيكاگوكانبر[8] استخدام شد تا در فصل مسابقههاي سال 1938 مشاور روانشناس ورزش تيم باشد. او آزمونهاي حركتي و پرسشنامههاي رواني گوناگون را اجرا كرد تا توانايي حالت رواني و توانايي بالقوه كنوني ورزشكاران رقابتي را از آغاز آموزش (فصل بهار) تا پايان فصل تعيين كند(مارك، اچ انشل،1380).
پژوهش روانشناسي ورزشي در دهههاي 1940 نمود واقعي داشت بجز پاياننامههاي دكترا كه گهگاهي نوشته ميشدند. در اين زمان بيش از هر چيز, تأسيس آزمايشگاههاي يادگيري حركتي رواج يافت كه ار جمله ميتوان آزمايشگاهي را نام برد كه توسط جان لاتر[9] در دانشگاه پنسيلوانيا,كلارنس رگزويل در دانشگاه ويسكاسنين, سي. اچ مكلوي در دانشگاه آيوا, و شايد از همه معروفتر فرانكلين هنري در دانشگاه كاليفرنيا در بركلي, تأسيس شد (مارك، اچ انشل،1380).
اين جنبش زمينه را براي حضور، رشد و ... تربيت بدني فراهم ساخت كه داراي پيچيدهترين رهيافت علمي در پژوهش براي رفتار حركتي بود. همة دانشمندان ورزش به نوبهي خود از بهينهبودن طرح, تجهيزات و فنون آماري پژوهشي انتشار بيشتر دادههاي مربوط به فرايندهايي كه زيربناي مهارتآميز عملي و آموختني بودند, سود جستند. با وجود «خلأ شايان توجه بين سالهاي مولد گريفيت و كارهاي پژوهشگران معاصر در روانشناسي ورزش», زمينه روانشناسي ورزش از اين تلاشهاي اوليه در پژوهش حركتي, سود برده است (مارك، اچ انشل،1380).
سرانجام, در دههي 1960 بود كه روانشناسي ورزش گامهاي بزرگي را برداشت و زمينه علمي كنوني را فراهم آورد. چندين عامل به گسترش اين زمينه علمي كمك كردند. كتابهاي درسي بيشتر از هر زمان ديگر چاپ شدند. از جمله ميتوان به كتابهاي زير اشاره كرده:
«رفتار جنبشي و يادگيري حركتي» بريانتگرتي[10], «مشكل ورزشكاران و چگونگي مقابله با آنها» بروس اجيلو و توماس تاتكو[11], «يادگيري حركتي و عملكرد انساني» رابرت ان سينگر[12] و «روانشناسي و رفتار حركتي» جوزف اكسندين[13]. كتاب ديگري بهنام «مربيگري, ورزشكاري, روانشناسي» سينگر[14] اولين كتاب درسي در روانشناسي ورزش بود. اين كتابها محركي براي پژوهش و انتشار فراوان در نشريههاي علمي بودند. از همه مهمتر «فصلنامهي پژوهش» كه اكنون «فصلنامهي پژوهش براي تمرين و ورزش» ناميده ميشود, از انتشارات پژوهشي رسمي تربيتبدني حرفهاي در ايالاتمتحده بود. اما مهمتر از پيشرفت پژوهش در روانشناسي ورزشي و رفتار حركتي, كلاسها و برنامههاي دانشگاهي بود كه منجر به پيدايش بارزترين دانشمندان, در روانشناسي ورزش شد (مارك، اچ انشل،1380).
عنصر نهايي در رشد روانشناسي ورزش تأسيس چند انجمن حرفهاي بود. اولين نشست ساليانه انجمن امريكايي روانشناسي ورزش و فعاليت بدني در سال 1967 برگزار شد. انجمن كانادايي يادگيري رواني ـ حركتي و روانشناسي ورزش, در سال 1969 آغاز به كار كرد (مارك، اچ انشل،1380).
اين سازمان در آغاز به انجمن كانادايي بهداشت, تربيتبدني, تفريحات سالم و رقص وابسته بود. اما در سالهاي 1977 مستقل شد. در سال 1975, بخشي به اتحاديه امريكايي بهداشت, تربيتبدني, تفريحات سالم و رقص, اضافه شد تا روانشناسي ورزش را در چهارچوب علمي تربيتبدني تقويت كند. آن را آكادمي(فرهنگستان) روانشناسي ورزش ناميدند. هدف فرهنگستان تقويت نگره و پژوهش بود به گونهاي كه بتوان در تربيتبدني يا موقعيت ورزشي به كار برد. بعلاوه در سال 1986, پيدايش انجمن پيشرفت روانشناسيورزشي كاربردي بود كه براي پيشبرد رهيافتي اكتشافيتر در روانشناسي ورزش آغاز به كار كرد. اين انجمن, كه در بر دارنده بزرگترين عضويت روانشناسي حرفهاي و دانشجويان در سرتاسر جهان است, داراي سه بخش است:
روانشناسي بهداشت (كه براي نمونه اثرهاي رواني فعاليتهاي بدني را بررسي ميكند)روان شناسي درمان (كه مشاورة ورزشي و مطالعة اثر فنون رفتاري و رواني بر عملكرد ورزشي را بررسي ميكند), و روانشناسي اجتماعي(كه عوامل محيطي بر عواطف و رفتارهاي ورزشكاران و مربيان ورزش را مورد مطالعه قرار ميدهد). اگرچه شاخه روانشناسي ورزش ريشه در علم تربيتبدني دارد, در سالهاي أخير از سوي روانشناسي مورد پذيرش قرار گرفته است. اين موضوع به سبب استفادة قانوني از اصطلاح«روانشناس» است كه نشانگر آموزش دانشگاهي در روانشناسي است. قابل درك است كه, در بين دانشمندان و دستاندركاران, بحثهاي شايان توجهي در اين باره وجود دارند مبني بر اينكه كدام علم- تربيتبدني, علم ورزش يا روانشناسي- بايد برنامههاي آموزشي روانشناسان ورزش را هماهنگ كند. به احتمال, در استراليا, ارتباط بين روانشناسي ورزش و روانشناسي از همه قويتر است, زيرا كه در سال 1992 جامعة روانشناسي استراليا اولين هيأت روانشناسان ورزش را در سازمان روانشناسي ملي پذيرفت. اهميت اين هيأت در تعيين معيارهايي است كه براي دادن پروانهي كار به روانشناسان ورزش مورد استفاده قرار ميگيرند. انجمن روانشناسي امريكا داراي بخشي بهنام بخش روانشناسي ورزش و تمرين است كه گروه علاقمندي مركب از پژوهشگران را تشكيل ميدهد كه عوامل رواني مرتبط با عملكرد انساني را مورد مطالعه قرار ميدهند. اما هدف اين گروه اين است كه زمينة مطالعه را گسترش دهند نه اينكه معياري براي پروانه يا مدرك تعيين كند (مارك، اچ انشل،1380).
كالج امريكايي پزشكي ورزشي و اتحادية پزشكي ورزشي استراليا, گروههايي فرعي در روانشناسي ورزش و تمرين دارند. سرانجام روانشناسي ورزش توسط جامعة بينالمللي روانشناسي ورزش در سرتاسر جهان شناخته ميشود (مارك، اچ انشل،1380).
هدف اين سازمانها اين است كه براي دانشمندان و دستاندركاران و روانشناسيورزشي هويتي ملي و بينالمللي حاكي از نظام علمي ايجاد كنند. همچنين فرصتي فراهم ميكنند تا با اعضايشان سالانه ملاقات كنند و 1) ايدههاي خود را مبادله كنند, 2)تجارب پژوهشي خود را توضيح دهند, 3) با دانشمندان و دستاندركاران شناخته شدهاي كه تخصصهايشان در زمينههاي قابل كاربرد در رفتار ورزشي است, صحبت و تبادل نظر كنند, 4) دربارة موضوعات بحثانگيز بحث كنند و تصميم بگيرند و 5) به كلاسها و بخشهاي مربوطة خود ايدههاي جديد و مهيجي ببرند كه از زمينةموردنظر سرچشمه ميگيرند. از اين سازمانها, نشريههاي علمي جديد پا گرفتهاندكه نيازهاي اين زمينة پژوهشي گسترش يابنده را برطرف كنند. روانشناسي ورزشي اكنون توسط اعضاي جامعة دانشگاهي به عنوان علمي معتبر شناخته ميشود (مارك، اچ انشل،1380).
اكنون بايد روشن شده باشد كه روانشناسي دربردارندة زمينة علمي چند بعدي از مطالعه و عمل است. روانشناسي ورزشي از بسياري از علوم سنتي روانشناسي, مشتق و بنابراين دريرگيرندة روانشناسي اجتماعي (مطالعة رفتار گروهي و عوامل محيطي- موقعيتي كه بر عواطف و اعمال شخص اثر ميگذارند), روانشناسي شناختي(ارتباط بين انديشهها عواطف و عملكرد), روانشناسي رشد(تغييرهاي شناختي و رفتاري همراه با افزايش سن), روانشناسي تربيتي(عواملي كه بر يادگيري و يادآوري راهبردها و مهارتهاي ورزشي اثر ميگذارند), روانشناسي باليني(بررسي موضوعهاي شخصي كه نيازمند مشاورة حرفهايست به گونهاي كه احساس رضايت شخصي در ورزش و رسيدن به حداكثر عملكرد به دست آيد) و شاخههاي ديگر است. شاخههاي علمي روانشناسي در شكل(1) نشان داده شده است. روانشناسي تمرين شاخهاي است كه در روانشناسي جنبة سنتي ندارد, اگرچه از نزديك با روانشناسي بهداشت ارتباط دارد. (اصانلو، پرستو؛ 1370).
ورزشو فعاليت بدني |
روانشناسي تربيتي روانشناسي شناختي
روانشناسي اجتماعي روانشناسي باليني
روانشناسي بهداشت و تمرين روانشناسي رشد
روانشناسي شخصيت روانشناسي فيزيولوژي
شكل(1): عناصر چندبعدي روانشناسي ورزش(مارك، اچ انشل،1380).
امروزه محققين و تشكيلات مختلفي در سراسر دنيا به مطالعه و بررسي موضوعات متنوعي در قالب روانشناسي ورزشي ميپردازند. بهعنوان مثال روانشناسي ورزشي توسط جامعة روانشناسي براي فعاليت ورزشي و تربيت بدني در امريكاي شمالي(NASPSPA)[15] در سه زمينةمختلف تقسيمبندي شده است.
روانشناسي ورزشي
يادگيري حركتيوكنترل روانشناسياجتماعيوشخصيت رشدوتكاملحركتي
شكل شمارة(2): تقسيم يندي حيطههاي روانشناسي ورزشي براساس تقسيم بندي جامعة روانشناسي ورزشي امريكاي شمالي(لامارتين، 1984).
در يادگيري حركتي اصول يادگيري مهارتهاي حركتي و ورزش, عوامل مؤثر در يادگيري مهارتهاي حركتي, شناخت عوامل اجتماعي و رواني و اهميت آنها در رابطه با يادگيري مهارتهاي حركتي و نقش بازخورد و انگيزش در يادگيري مهارتهاي ورزشي مورد مطالعه قرار ميگيرد.
در روانشناسي اجتماعي و شخصيت, موضوعاتي همچون شخصيت ورزشكاران, پرخاشگري, استرس اضطراب و كنترل شرايط روحي و آمارگي رواني مدنظر ميباشد. و نهايتاً در رشد و تكامل حركتي, مراحل مختلف رشد, نقش عوامل ارثي و محيط در رشد, روند تكاملي حركات, تواناييهاي جسماني و ادراكي و برنامهريزي حركتي براي كودكان مطرح ميباشد (لامارتين، 1984).
فولهام[16](1999) روانشناسان ورزشي را به دو دسته تقسيم ميكند: روانشناسان ورزشي باليني و تربيتي. او معتقد است روانشناسان ورزشي باليني عملكردشان در رابطه با مسائل همچون به همريختگي تغذيهاي, خشونتگرايي, آشفتگي شخصيت, افسردگي شديد و رواندرماني است اما روانشناسان ورزشي تربيتي مسائلي همچون هدفچيني, تصويرسازي ذهني, انگيزش, تمركز, اعتماد به نفس و آمادگي ذهني را در رابطه با ورزشكاران پيگيري ميكنند (فولهام، 1991).
مفهوم روانشناسي ورزشي:
روانشناسي ورزشي يكي از موارد كاربرد ويژة دانش روانشناسي را تشكيل داده و موضوعاتي همچون شخصيت, عوامل رواني اجتماعي, انگيزش, كنترل استرس و اضطراب, آموزش حركتي, اعتماد به نفس و ساير مهارتهاي رواني كه لازمة يادگيري و اجراي مطلوب مهارتهاي حركتي ميباشد را مورد بررسي و مطالعه قرار ميدهد. بهعبارتي ديگر مطالعة رفتار فردي در ورزش و فعاليتهاي حركتي تعيين ميزان تأثير فاكتورهاي رواني بر روي فعاليتهاي حركتي و تعيين كيفيت اثرگذاري تجربيات اولية حركتي افراد بر روي عوامل رواني, موضوعاتي هستند كه مورد توجه روانشناسان ورزشي قرار ميگيرد. بنابراين روانشناسان ورزشي در پي يافتن اطلاعات مفيد و باارزش در رابطه با بهبود سطح فعاليتهاي ورزشي افراد در هر دوجنبه روشهاي انفرادي و تيمي ميباشند (محرم زاده، مهرداد؛ مباني رواني ـ اجتماعي).
تعريفي كه «فدراسيون اروپايي روانشناسي ورزشي و تربيت بدني» از اين رشته به عمل آورده است, به شرح هدفهاي كلي و قسمتهاي اصلي آن ميپردازد. به اين شرح كه «روانشناسي ورزشي داراي موضوع مخصوص به خود ميباشد, اين دانش به مطالعة انسان و حركات او در جريان تمرينات بدني, مسابقات ورزشي و فعاليتهاي بازيگونه در هواي آزاد ميپردازد. روانشناسي ورزشي سطوح مختلف ژنتيك, نتايج مؤثر اين فعاليتها در فرد و گروه و تأثير آن در ضعيفترين, قويترين و پراستعدادترين افراد در تمام زمينههاي رواني-حركتي و تربيت بدني و ورزش را در نظر دارد (توماس، ريموند، روانشناسي ورزشي).
دبورآ.ست[17] و چارلزآ.بوچر[18](1984) در اين زمينه معتقدند: روانشناسي ورزشي عملي استكهازتكنيكهاي ارزيابي شناختي و راهبردهاي مداخلهاي براي كمك به افراد جهت نيل به اجراي برتر استفاده ميكند(وست دبورآ، بوژر، چارلز آ، مباني تربيت بدني و ورزش).
دكتر نمازيزاده روانشناسي ورزشي را كاربرد اصول و يافتههاي روانشناسي در يادگيري مهارتهاي ورزشي و رفتارهاي جنبشي انسان در كلية شئون ورزش و تربيت بدني ميداند (رحماني نيا، فرهاد؛ مباني رواني ـ اجتماعي در تربيت بدني).
گولد[19] و وينبرگ[20] (1995) اظهار ميكند كه روانشناسي ورزشي يه اهميت مطالعة رفتار افراد در ورزش و تمرين ميپردازد و روانشناسان ورزشي اصول و دستورالعملهايي را كه مربيان ميتوانند براي كمك به بزرگسالان و خردسالان, جهت شركت در ورزشها و سودمندي از تمرينات مورد استفاده قرار دهند, مشخص ميكنند.
آنها معتقدند كه روانشناسان ورزشي دو هدف مهم دارند:
1 ـ آموزش چگونگي تأثير عوامل رواني بر عملكرد جسماني افراد.
2ـ پي بردن به اين موضوع كه مشاركت در ورزشها چگويه باعث پيشرفت جنبههاي رواني شخصيت, سلامتي و احساس خوب بودن ميشود.
و در پايان بيان ميكنند, هنگاميكه روانشناس ورزشي يا يك ورزشكار با تيم ورزشي شروع به كار ميكند, او برنامهاش را در قالب يك برنامة تمريني مهارتهاي رواني طرحريزي مينمايد كه اين برنامه به ورزشكاران كمكميكند تا بطور همزمان مهارتهاي رواني و جسماني خود را افزايش دهند (دكتر گلد، 1995).
مهارتهاي رواني:
با پيشرفت علم روانشناسي بحث مهارتهاي رواني در اجراي عملكردهاي ورزشي از اهميت بسزايي برخوردار شده است و در حاليكه قبلاً به اهميت آمادهسازي جسماني تأكيد ميشدروانشناسان ورزشي, مربيان و ورزشكاران هرچه بيشتر بر آمادهسازي رواني توجه و تأكيد ميكنند (هاليوار، 1997).
امروزه با استفاده از مهارتهاي رواني پيشرفت قابل ملاحظهاي در عملكرد ورزشكاران حرفهاي- المپيك و سطوح دانشگاهي به وجود آمده است (مارتنز راينر، (1987).
جك نيكلوس[21], لاري برد[22], رجي جكسون[23] و فرانتاركنتون[24] و بسياري از ورزشكاران بزرگ براي بخش ذهني و رواني د رمسابقات اهميت بسيار بالايي قائلند و معتقدند اين مسئله در تعيين نتيجه, اعتبار بالايي دارد. منظور آنها از اعتبار دادن بسيار بالا به آمادگي رواني اينست كه هنگاميكه قهرمانان از نظر مهارتهاي بدني در سطح بالايي قرار ميگيرند و همان سطح بالايي مسابقات آماده ميشوند, احتمالاً فردي موفق ميشود كه از نظر رواني آمادگي داشته باشد (مارتنز ، راينر؛ 1373).
مهارتهاي رواني به ورزشكاران اجازه ميدهد تا در هنگام مسابقه اعتماد به نفس پيدا كند و اطلاعاتي براي او فراهم كند كه باعث ميشود بدن و ذهن براي اجراي بهينه آمادگي پيدا كنند و سبب بروز پيشرفت در ورزشكارميشود(وست دبورآ، بوچز، چالزآ؛ 1374) و نهايتاً به افزايش عملكردهاي ورزشي آنها,تعديلهيجانات, افزايش تمركز,توسعة اعتماد به نفس, بالا بردن ميزان يادگيري و... منجر خواهد شد (آقا علي نژاد،حميد؛ 1376).
چندين نظريه در رابطه با تمرين مهارتهاي رواني وجود دارد. يكي از آنها اينست كه مهارتهاي رواني فقط در ارتباط با ورزشكاران غير حرفهاي است كه قاعدتاً اين موضوع را مشخص خواهد كرد زيرا اگر مهارتهاي رواني آموخته شود, نهايتاً اثرات بسيار مفيدي براي تمام ورزشكاران دارد.
نظرية دوم اينست كه برنامة تمرين مهارتهاي رواني فقط براي ورزشكاران حرفهاي است كه اين موضوع هم قابل تأييد نميباشد زيرا روانشناسان ورزشي برنامههايشان را در ارتباط با جوانان, ورزشكاران در حال پيشرفت و حتي افراد خاص مانند عقبماندگان ذهني, معلولين جسمي و ناشنوايان طرحريزي ميكنند.
و نهايتاً سومين نظريه اينست كه مهارتهاي رواني سريع آموخته ميشوند. اكثر مربيان و بازيكنان فكر ميكنند كه اين مهارتها را سريع خواهند آموخت و فقط در طي چند جلسه بازخورد مثبتي براي آنها مهيا خواهد شد, در صورتيكه تمرين اين مهارتها به زمان و تمرين مناسب نياز دارد (فولهام، آ؛ 1999).
هرچند محتواي برنامههاي آمادگي رواني, در رشتههاي مختلف ورزشي متفاوت است ولي بر اساس اظهارات ويلي, تمامي برنامههاي آمادگي رواني داراي موضوعات مشتركي هستند كه از جمله ميتوان به مهارتهاي كنترل توجه(تمركز), انگيزش, توسعة اعتماد به نفس, تصويرسازي ذهني, هدفگزيني مهارتهاي خودآگاهي[25] و عزت نفس[26] اشاره نمود (ويلي، 1986)
گولد و وينبرگ در اين زمينه معتقدند تعدادي از اجزاي مهارتهاي رواني كه براي مربيان و ورزشكاران مفيد است عبارتند از: تمركز, اعتماد به نفس, كنترل حالات رواني, كنترل انگيزش, تصويرسازي ذهني, هدفگزيني و خودصحبتي (دكتر گلد، 1995).
مارتنز در كتاب روانشناسي ورزشي مهارت پايه را جهت تمرينات رواني مطرح ساخته است كه شامل:
1 ـ مهارتهاي تصويري
2 ـ تنظيم انرژي رواني
3 ـ تنظيم فشار قوي
4 ـ مهارتهاي توجه
5 ـ مهارتهاي تدوين اهداف
او معتقد است اين مهارتهاي رواني ارتباط نزديك و دروني با هم دارند و توسعة يك مهارت به پيشرفت مهارتهاي ديگر كمك ميكند كه در شكل(2) نشان داده شده است.
تنظيمانرژي رواني |
تنظيم فشار رواني |
تدوين اهداف |
|
مهارتهاي تصويري |
مهارتهاي توجه |
شكل شمارة(3): ارتباطات دروني ميان مهارتهاي رواني (مارتنز، راينر؛ 1373)
وي در ادامه ميافزايد استفاده از مهارتهاي رواني مانند مهارتهاي بدني است كه ابتدا بايد اصول را يادگرفت و چيز ديگري را نميتوان جايگزين اين اصول كرد. سپس بايد توانايي تركيب اصول مهارتهاي رواني را در شرايط مسابقات پيدا نمود (مارتنز، راينز؛ 1373).
مارتنز همچنين در مورد يادگيري مهارتهاي رواني معتقد است كه تمرين مربوط به مهارتهاي رواني را ميتوان در سه مرحله آموخته ميشود:
1 ـ آموزش موردي مهارتهاي رواني
2 ـ كسب مهارتهاي رواني از طريق برنامة تدوين شده و با استفاده از بهترين اطلاعات قابل دسترس
3 ـ تمرين مهارتها بهگونهاي كه بتوان آن را در مسابقات بكار گرفت
و وي روشكسب مهارتها را بدين صورت تقسيمبندي ميكند:
1 ـ خودسازماني و نظارت بر كار خود
2 ـ خودسنجي
3 ـ خود تقويتي ميباشد (مارك، اچ انشل).
مارتين[27] در زمينة استفاده از برنامه تمرين مهارتهاي رواني اظهار ميدارد:
مربي زماني كه از برنامة تمرين مهارتهاي رواني(PST)[28] استفاده ميكند بايد مشخص كند آيا اين برنامه قرار است صرفاً شانس برنده شدن تيم را بالا ببرد يا اينكه به بهتر شدن عملكرد فردي ورزشكاران كمك كند. به محض اينكه تصميم گرفته شد بايد از برنامه استفاده شود كه اولين قدم عبارت خواهد بود از:
تشكيل جلسه در قبل از تمرين و معرفي كل برنامه و آشنا نمودن ورزشكاران با مفاهيم كليدي و نهايتاً برايتعيينسطح مهارتهاي فعلي و مقايسة آن با بعد از تمرين, از پرسشنامه استفاده شود (مارتنز، راينر؛ 1987).
مقدمه :
علم روانشناسي در قرن بيستم بيشتر بر هيجانات منفي نظير افسردگي و اضطراب تمركز يافته است تا برهيجانات مثبت مانند شادي ، بهزيستي . تعريف سلامت از نظربوم [29]و همكاران او در سال 2001 مترادف با فقدان بيماريهاي رواني و علائم بيمارگونه تلقي شده است درحالي كه از دهه 1980 به بعد به سلامت از جنبه مثبت آن تاكيد شده است و فردي واجد سلامت شناخته مي شود كه به لحاظ زيستي ـ رواني ـ اجتماعي ازشرايط معيني برخوردار باشد (37).
روانشناسي ورزش به منظوربررسي جنبه هاي مختلف شخصيت و ويژگيهاي شركت كننده ها درمسابقات ورزشي شكل گرفته است چرا كه بسياري از تحقيقات اوليه روانشناسي ورزش در اين زمينه بوده است . روانشناسان ورزشي به دنبال پيدا كردن رابطه اي بين صفات شخصيتي و فعاليت هاي ورزشي بوده اند ،فيشر[30] در سال 1984 پي برد كه متجاوز از هزار مطالعه روي شخصيت ورزشكاران و عملكرد و رفتار ورزشي او انجام گرفته است.
محققان درمطالعات خود سؤالاتي را مطرح ساختند و بدنبال پاسخي براي اين سؤالات بوده اند ـ آيا شخصيت ورزشكار با غير ورزشكار متفاوت است ؟ – آيا ورزشكاران ماهر با ورزشكاران مبتدي درهمان رشته ورزشي از سطح شخصيتي متفاوتي برخوردارند ؟ ـ آيا ورزش باعث تغيير صفات شخصيتي مي شود ؟ يا اين كه افراد به خاطر داشتن صفات شخصيتي ويژه در رشته معيني شركت مي كنند ؟ ـ آيا ورزش به عنوان يك پديده تربيتي و اجتماعي در رشد و تكامل شخصيت تاثير دارد ؟ ـ آيا فعاليت هاي ورزشي در ويژگي هايي همچون كمال گرايي ، احساس امنيت ، رفتارهاي اجتماعي و ابتكاري بودن ، سازگاري اجتماعي ، رعايت و موازين اخلاقي ،خود پنداري ، افكار غير عادي و تمايلات مردم گريزي ، مكانيزم هاي دفاعي ، بدبيني و سوء ظن ، تشويش ، و ترس و دلهره و گوشه گيري و فعاليت هاي خلاف سنن اجتماعي تاثير دارد ؟
اين سئوالات به اين دليل مطرح مي شوند كه ، اگرچه شخصيت افراد از اوايل زندگي شكل مي گيرد ولي مي تواند با تجارب بعدي تغيير يافته و اصلاح شود(38 ). رياحي و مهابادي درسال 1372 بيان كردند از آنجا كه برخوداري افراد از سلامت جسمي و رواني ، بقاء و خود شكوفايي يك جامعه را تضمين مي كند لذا شناخت خصوصيات شخصيتي كه افراد را به انجام فعاليتهاي ورزشي و اجتماعي متمايل يا ازآن گريزان مي سازد نقش مهمي در تصميم گيري هاي تربيتي و بهداشتي دارد .(22)
مارك انشل[31] در كتاب خود مي نويسد بسياري از مربيان همان رهيافت ها و فنون نظامي گري را براي انگيختن ورزشكارانشان به كار مي برند كه در دهه هاي پيش بكار مي رفتند و حتي با وجود صرف ساعتهاي بسيار در ايجاد مهارتهاي ورزشي از آموزش مهارتهاي رواني به ورزشكارانشان سرباز مي زنند . ( 7 )
بنابراين طبق نظر مشهوري در سال 1380 شناخت توانايي ها و ضعف هاي شخصيتي ورزشكاران بسيار ضروري است و به ما كمك مي كند تا براي تقويت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف شخصيتي برنامه ريزي كنيم (22).
يكي از اين ويژگي هاي شخصيتي ابراز وجود يا رفتار قاطعانه است كه شامل مهارت هاي كلامي و غيركلامي مفيد و موثر در روابط بين فردي و اجتماعي است و از اهداف آن سلامت رواني ، جسمي و روابطي در بين افراد مي باشد ، ما روش فعالي را براي افزايش ميزان ابراز وجود در افراد معرفي مي كنيم تا بتوانند در محيط طبيعي زندگي بطور مستقل عمل كرده و از آن استفاده كنند .
1- بيان مسئله
ابراز وجود يا قاطعيت به عنوان روشي جهت رفع مشكلات ارتباطي افراد و رفع اضطراب هايي كه از روابط متقابل اجتماعي ناشي مي شود در مسير تكامل شخصيتي افراد تاثير مستقيم و فراوان دارد هيچكس را نمي توان يافت كه كاملا رشد كرده و يا احساس كند كه فردي كامل است مگر آن كه در يك ارتباط انساني قرار گيرد (33) . فقيرپور در سال 1377 مي گويد افرادي كه به علت عدم مهارت هاي ارتباطي مهم بين فردي و اجتماعي نمي توانند احساسات و خواسته هاي خويش را بيان كنند و يا از عهده تقاضاهاي نا معقول ديگران برنمي آيند غالبا از طرف افراد ديگر تحت سلطه قرار مي گيرند ، عزت نفس را از دست داده و احساس مي كنند كنترلي بر وقايع زندگي خويش ندارند درنتيجه از رويارويي با مسائل مختلف زندگي اجتناب مي كنند ، خوشنودي و احساس رضايتمندي انسان در زندگي تاحدودي به ارضاء نيازهايي وابسته است كه محصول ارتباط با ديگران هستند، مانند دوستي – احترام – پيشرفت – اعتماد و عزت نفس … (28) .
از نظرسالتر[32] در سال 1987 ، آنچه در ابراز وجود بايد مورد توجه قرارگيرد عبارت است از: تاكيد بربيان احساسات ، ابرازعقيده مخالف ، قبول تمجيد ازطرف ديگران ، استفاده ازضمير من و حاضر جواب بودن بدون درنظرگرفتن شرايط و موقعيت اجتماعي.
لازاروس[33] در سال 1971 شروع گفتگو ، ادامه دادن و خاتمه دادن به كلام ، رد تقاضاهايي كه فرد قادريا مايل به انجام آنها نيست ، قدرت نه گفتن ، حق تغيير عقيده دادن ، مورد احترام بودن و به ديگران احترام گذاشتن ، احساس عزت نفس و خود ارزشمندي در فردرا رفتار قاطعانه مي داند.(1) انسان فطرتا” به هنگام بحران يا كشمكش ، به تعارض متوسل مي شود و يا براي رهايي درجستجوي راه گريز است اگرچه اين غريزه براي نياكان ما مفيد بوده است اما درعصركنوني به طور مطمئن چندان كاري از آن ساخته نيست زيرا اگر بخواهيم با توسل به غريزه ي ستيزه جويي و به قيمت زيرپا نهادن حقوق ديگران برنده شويم روابطي آكنده ازخصومت ، خشم ، و انزجار درانتظارمان هست ، اگرهم به غريزه ي گريز اتكا كنيم و با رفتاري انفعالي و كوركورانه به اطاعت ديگران گردن نهيم نتيجه آن خواهد شد كه يا هردو دراين بازي بازنده ايم يا به ديگران اجازه داده ايم تا با ناديده انگاشتن حقوق ما برنده شوند .
در اينجا است كه رفتارهاي پرخاشگرانه – منفعلانه – پرخاشگري منفعلانه ، به عنوان سه راه ناسالم ارتباطي اثرات رواني ، جسمي ، اجتماعي خود را ، بجا خواهندگذاشت . (33)
چنين افرادي بدليل ناتواني در برقراري ارتباط سالم يا بي اطلاعي از آن به چنين رفتارهايي روي مي آورند
بيتسون[34] در سال 1972 در اين رابطه مي گويد شناخت ارتباط سالم مي تواند گامي موثر درجهت نيل به سلامت جسمي و روحي افراد باشد ، اهميت ارتباط سالم بين افراد به اندازه اي است كه با اهميت دادن به آن مي توان خود افراد را سالم كرد ، افراد فاقد ابراز وجود فكر مي كنند كه ديگران آنها را به حساب نمي آورند درحالي كه بيان باز اميال مي تواند موجب شود كه فرد نقشي را بدست آورد كه بر پايه آن ديگران او را به حساب آورند .(33)
تمايز تربيت بدني ازديگرنظامهاي تربيتي درچند ويژگي است كه يكي از آنها نقش تربيت بدني در ابراز و اثبات وجود است (7) .
ورزش مي تواند با تغيير ديد و نگرش خود فرد شرايطي فراهم كند تا محدوديت هاي اجتماعي نتواند مانعي براي پذيرش و بكارگيري ابراز وجود باشد . ژانوف – بولمن [35] در سال 1989 و مايرز[36] در 1993 مي گويند وقتي فرد شايسته و خوب رفتاركرد در موقعيت هايي كه قبلا شكست خورده موفقيت هايي را كسب كرده ، احساس شادكامي وسلامت رواني مي كند ، افراد شاد ازعزت نفس و احترام به خود بالايي برخوردارند اين افراد به اخلاقيات توجه بسيار دارند و عقلاني رفتار مي كنند و به نظر دومونت و لارسن[37] در سال 1989 اين افراد احساس كنترل شخصي بيشتري را درخود احساس مي كنند و با انديشيدن به توانايي ها با استرس مقابله بيشتري مي كند و از نظر دينر [38]و همكاران او در سال 1992 برونگرا هستند و در ارتباط و همكاري با ديگران توانمند ، چه درتنهايي و چه درحضور ديگران احساس شادي مي كنند و با زندگي در نواحي شهري يا روستايي و از اشتغال در مشاغل گوناگون انفرادي و اجتماعي به يك اندازه لذت مي برند (37).
گرين و دوراستون [39] درسال 2004 به اين نتيجه رسيدند كه تماس هاي اجتماعي اغلب يكي از مهمترين دلايل شركت افراد در ورزش بوده است ، هرچه شبكه روابط بين فردي فراگيرتر باشد تعداد افراد منزوي وپرخاشگر در يك جامعه كمتر خواهد بود.عامل موثر در شركت مادام العمرافراد در ورزش تمركز بر تغيير انگيزش و رفتار بسوي رضايتمندي ولذت از طريق تكامل مهارت هاي ارتباطي افراد است (73).
محيط ورزشي نه تنها امكان تعامل كلامي را عرضه مي كند بلكه ارتباط غيركلامي نيز اغلب در آن بوجود مي آيد و از اين طريق احساس تعامل و همبستگي ايجاد مي شود ، خود جامعه شناسي ورزشي نيز مدعي است كه فعاليتهاي بدني حوزه اي است كه افراد درآن به دليل توانمندي ها و نه كمبودهايشان شناخته و معرفي مي شوند و بدين ترتيب بين آنها پيوستگي حسنه اي ايجاد مي شود و مفهوم اجتماعي – تعاملي ورزش به دوجهت اهميت مي يابد 1- به جهت بوجود آمدن فرصتهاي جالب براي آشنايي و ملاقات با افراد ديگر و 2- بوجود آوردن امكان فرايند يادگيري و اجتماعي ورزشي است . (24)
موضوع ابرازوجود از ديرباز مورد توجه روانشناسان بوده است و آنها از تكنيك هاي مختلفي براي افزايش ميزان ابراز وجود در افراد و رفع اختلالات شخصيتي چون افسردگي ، پرخاشگري ، اضطراب ، سازشگري ، مصامحه گري … استفاده كرده اند و لزوم ادامه تحقيقات براي مقايسه راه هاي مختلف و يافتن ساير روش هاي بهبود ابراز وجود ازطرف آنها مورد تاكيد قرار گرفته است . با توجه به تشابه زياد بين اهداف ابراز وجود و معيارهاي قابل تحقق در ورزش ،اين تحقيق در پي آن است كه با پيدا كردن رابطه بين ورزش و ابراز وجود و مقايسه آن در دوگروه از دانشجويان دخترورزشكار و غيرورزشكار ، ورزش را به عنوان يكي از ابزارها و تكنيك هاي مفيد براي افزايش ميزان ابراز وجود در افراد معرفي كند و از اين راه سالم ارتباطي به منظور رفع مشكلات افراد پرخاشگر ، منفعل و پرخاشگري منفعلانه در ارتباطات بين فردي و اجتماعي استفاده نمود .
ازآنجايي كه رفتارهاي مربوط به ابراز وجود بايد درمحيط هاي طبيعي خودشان پرورش يابند ، بهترين شيوه براي تمرين آن در فضايي مناسب و در جمع افرادي است كه قدرت و اختيار و علم مورد نظر را داشته باشند و درصورت پا از حد فراتر گذاشتن ، به فرد هشدار دهند (33)
آيا ورزش مي تواند چنين محيطي را فراهم سازد ؟
ضرورت و اهميت تحقيق
هدف از آموزش ابراز وجود، افزايش گنجينه ي ذهني وعملي رفتارهاي شايسته در افراد است بطوري كه آنها را دربرخورد با مسائل مختلف و موقعيت هاي متعدد زندگي و همچنين ارتباط مؤثر با محيط ياري دهد ، احساس خشنودي و رضايت از نتيجه كار را افزايش داده و با تمهيداتي كه فراهم مي آورد احتمال اخذ تقويت از محيط هاي اجتماعي را براي آنها افزايش دهد .
علي رغم بكارگيري تكنيك هاي متعدد در آموزش ابراز وجود هدف كلي روانشناسان معطوف بر بهبود روابط اجتماعي ، احقاق حقوق و نهايتا افزايش سلامت رواني و رضايت مندي شخص مي باشد.(33)
فقير پور در سال 1377 عدم قاطعيت را يك مشكل بين فردي دانست كه در موقعيت هاي اجتماعي و تعامل هاي شغلي ، خانوادگي و جمعي بروز پيدا مي كند و منجر به مشكلات و اختلالات رواني مانند پرخاشگري ، افسردگي ، حقارت و ….. مي گردد.
دانش آموزي كه نتواند سؤالي را كه درنظرش كم اهميت جلوه مي كند از معلم بپرسد ممكن است هرگز نتواند به تقويتي كه از طرف معلم در زمينه طرح سؤالات جالب ارائه مي شود ، دست يابد و يا فردي كه نمي تواند تقاضاهاي شغلي خود را به مافوقش بگويد ممكن است زندگي را بدون توفيقات شغلي سپري كند ، زن و شوهري كه نتوانند مستقيم و صادقانه مشكلات را با يكديگر در ميان بگذارند در امورخانه مسامحه و وقت گذراني نموده ، افسرده و پرخاشگرشده و يا رنجش خود را به فرزندان منتقل مي كنند (28). نصيري در سال 1375 مي گويد بيشتر موارد خودكشي بين كساني روي مي دهد كه به دليل پايين بودن عزت نفس قادر به ابرازوجود و بيان مشكلات و عواطف خود به طور منطقي نبوده اند (4) . قرايي مقدم در سال 1384 مي گويد: دانشجويان حساسيتشان نسبت به مسائل جامعه بالاتر است در نتيجه امكان دچارشدن آنها به تعارض ، سرخوردگي ، بدبيني ، گريز و نابهنجاري هايي همچون خودكشي و اعتياد و ….. نيز بيشتر خواهد بود (11) .
آسيب پذيري دوره نوجواني و جواني باعث مي شود كه تعدادي از افراد اين گروه سني تحت تاثير شرايط نامساعد خانوادگي و اجتماعي و عناصر مربوط به آنها به صور مختلف در مسير روابط ناسالم قرارگيرند. داشتن خصلت جوانمردي و مقابله دربرابر تجاورگري ها و بي عدالتي ها ازويژگي هاي دوران جواني است كه انحطاط اخلاقي وفرهنگي مي تواند آنرا به خشونت و لاابالي گري بكشاند . درصورتي كه فعاليت ورزشي ، بخصوص در بعد حرفه اي براي ورزشكاران وجهه اجتماعي كسب مي كند و احساس لياقت و شايستگي و برتري را در آنان افزايش داده و افكارو ذهنياتشان در زمينه هاي مثبت و مساعد سير مي كند درنتيجه با تصميم گيري هاي صحيح و منطقي مي توانند در جنبه هاي مثبت ابراز وجود كنند (19).
از نظر ديويد[40] و همكاران او در سال 2004 ورزش مي تواند علاوه بر سلامتي شخصي منجربه افزايش احساس شايستگي ،احترام به خود ، اعتماد به نفس ، قاطعيت و كاهش رفتارهاي اجتنابي و ترس اجتماعي گردد (51). از ديدگاه نسپور[41] در سال 2005 ورزش با آموزش ابراز وجود و مهارت هاي ارتباطي ،مهارت تصميم گيري و قدرت نه گفتن ، جزو برنامه هاي پيچيده و منظم پيشگيري و درمان اعتياد قرارمي گيرد (66).
نيوفلد[42]و همكاران او به اين نتيجه رسيدند كه به منظور هدايت تمايلات جنسي قبل از ازدواج ، آموزش سلامتي جنسي ، بايد شامل توسعه مهارت هاي ارتباطي ، مهارت هاي تصميم گيري و توانايي نه گفتن باشد ( 67)
به نظر ريوا [43] و ديگران در سال 1983 و فاوزي [44] و همكاران او در سال 2001 و او يكي ديگراز كاربردهاي ورزش و قاطعيت در درمان افراد مبتلا به چاقي و فشار خون مي باشد كه درمان هاي پزشكي و روانكاوي درآنها بايستي به صورت توامان صورت بگيرد وهيچ كدام به تنهايي مؤثرنيستند چرا كه هرچه اين بيماران اجتماعي ترو از لحاظ فيزيكي فعال تر باشند بهتر مي توانند درتغيير عادتهاي مخرب ذهني و تغذيه اي خود موفق باشند .(70)(54).
دانشجويان همانند ساير اقشار جامعه دچار نقص در روابط اجتماعي و رفتارهاي قاطعانه مي باشند ولي ازآنجا كه در مجموع نياز به روابط بيشتري در آينده خواهند داشت نياز آنها به مهارتهاي ارتباطي بيشترخواهد بود بخصوص اگر در محيط هايي پرورش يافته باشند كه فرصت يادگيري مهارت هاي اجتماعي وجود نداشته باشد.
دختران به گونه اي اجتماعي شده اند كه بيشتر هماهنگ و فروتن باشند بنابرين آنها كمتر احساس مي كنند كه ابراز وجود كنند لذا فوايد شركت در فعاليت هاي اجتماعي مانند ورزش اهميت بيشتري براي دختران دارد (76).
امروزه داشتن مهارت هاي اجتماعي و ارتباطي شرط لازم براي موفقيت شغلي و تحصيلي است و ديدگاه هايي چون پراگماتيسم باعث تشويق افراد براي احساس رضايتمندي و كسب حداكثر منافع گرديده است لذا روش هاي برخورد موفقيت آميز با محيط و همنوعان زمينه تحقيقات بسياري را به خود اختصاص مي دهد ،اخيرا نهضت آزادي خواهي زنان وساير نهضت هاي روابط اجتماعي برروند آموزش ابراز وجود تاثير عمده گذاشته اند و از طرفي فقر فرهنگي ، اقتصادي ، اعتقادي باعث برخوردهاي نادرست بصورت روابط سلطه جويانه و سلطه پذير گشته و عامل مهمي در بسياري از مشكلات جامعه از قبيل فحشاء ، انحرافات ، خودكشي ، و بيماري هاي رواني … شناخته شده است (21).
سه عامل افزايش افراد فاقد ابرازوجوددر ايران : 1- فاصله طبقاتي 2- عدم وجود امكانات خود مطرح نشدن 3- باورهاي ذهني غلط مردم از نظر گروه محققين در سال 1368 اعلام شد(30) . ما در اين تحقيق شواهدي را ارائه خواهيم داد كه ورزش در كمرنگ كردن فاصله طبقاتي و فراهم كردن امكانات در بروز استعدادها موثر بوده است و با اين پژوهش دريچه اي در جهت تغيير افكار، نسبت به رفتارهاي قاطعانه و معقول و موجه كردن آن خواهيم گشود .
ورزش مي تواند از طريق بهبود روابط بين فردي و اجتماعي در كسب موقعيت در آينده تحصيلي و شغلي درجوانان مؤثر واقع شود و مي توان براي گسترش فرهنگ قاطعيت و روابط مناسب در جامعه و ساماندهي باورهاي ذهني مردم و جامعه نسبت به ابرازوجود ، از طريق قشر آينده ساز اقدام كرد ،چراكه رقابت هاي ورزشي فرصت يگانه اي است كه امكان مشاركت ورزشكاران را فارغ از جايگاه اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و بدور از تبعيضات نژادي و ديني ، قومي ، جنسيتي و تفاوت هاي سني فراهم مي آورد (40) . هموار كردن راه پژوهش هاي تجربي در زمينه بهبود روابط فردي واجتماعي با ملاك قرار دادن رفتارهاي قاطعانه از اهداف بلند مدت اين پژوهش مي باشد .
هدف هاي پژوهش
الف ) هدف كلي :
مقايسه ي ميزان ابرازوجود ( قاطعيت ) بين دانشجويان دخترورزشكار و غيرورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد (سال 1384) مي باشد .
ب ) هدف هاي ويژه :
1ـ مقايسه ي ميزان ابراز وجود (قاطعيت ) بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
2ـ مقايسه ي امتناع از درخواست بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
3ـ مقايسه ي بيان و ابراز محدوديت هاي شخصي بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
4ـ مقايسه ي شروع برقراري روابط اجتماعي بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
5ـ مقايسه ي ابراز احساسات مثبت بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
6ـ مقايسه ي انتقاد كردن بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكاردانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
7ـ مقايسه ي اختلاف عقيده داشتن با ديگران بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
8ـ مقايسه ي ابراز وجود در موقعيت هاي خدماتي بين دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
9ـ مقايسه ي ميزان ابراز وجود در دانشجويان دختر متاهل و مجرد
10-مقايسه ي ميزان ابراز وجود در دانشجويان دختر با توجه به ترتيب تولد
11- مقايسه ي ميزان ابراز وجود در رشته هاي ورزشي انفرادي و گروهي
فرضيه هاي تحقيق
1 ـ بين ميزان ابرازوجود ( قاطعيت ) دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
2 - بين امتناع از درخواست دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد
3 - بين بيان و ابرازمحدوديت هاي شخصي دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
4 ـ بين شروع برقراري روابط اجتماعي دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
5 ـ بين ابراز احساسات مثبت دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد
6ـ بين انتقادكردن دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
7 - بين اختلاف عقيده داشتن با ديگران دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
8 ـ بين ابرازوجود درموقعيت هاي خدماتي دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد
يافته هاي اضافي پژوهش :
1- بين ميزان ابراز وجود دانشجويان دختر متاهل و مجرد تفاوت معني داري وجود دارد.
2- بين ميزان ابراز وجود دانشجويان دختر با توجه به ترتيب تولدشان در خانواده تفاوت معني داري وجود دارد .
3- بين ميزان ابراز وجود دانشجويان دخترورزشكار رشته هاي انفرادي و گروهي تفاوت معني داري وجود دارد.
پيش فرض هاي تحقيق
1ـ آزمودني ها با پرسشنامه گامبريل آشنايي ندارند .
2ـ آزمودني ها از نظر روحي سالم مي باشند .
3-آزمودني ها از عنوان اصلي پژوهش اطلاعي ندارند .
4- آزمودني ها به سئوالات پرسشنامه بدرستي پاسخ داده اند.
متغيرهاي پژوهش
متغير هاي قابل كنترل
1ـ جنسيت آزمودني ها : اين تحقيق بر روي ورزشكاران و غيرورزشكاران زن انجام شده است .
2ـ جامعه مورد تحقيق : تنها از ورزشكاران عضو تيم هاي ورزشي دانشگاه استفاده شده است .
3ـ نمونه تحقيق : به صورت تصادفي انتخاب شده اند .
4ـ ابزار اندازه گيري : به منظور اجراي اين تحقيق از پرسشنامه ابراز وجود گامبريل استفاده شده است
5ـ وضعيت تاهل و شاغل بودن و نوع رشته ورزشي و ميزان آن درهفته در آزمودني ها كنترل شده است .
متغيرهاي غير قابل كنترل
1ـ شرايط روحي آزمودني ها هنگام تكميل پرسشنامه
2ـ ميزان صراحت و دقت افراد در هنگام تكميل پرسشنامه
3ـ عدم دسترسي به تمام ورزشكاران و غيرورزشكاران دانشگاه آزاد دريك زمان و يك مكان مشخص
4ـ عدم امكان كنترل تفاوت هاي فردي و وراثتي آزمودني ها
5ـ عدم امكان كنترل تجارب قبلي و محيط تربيتي آزمودني ها
6ـ عدم امكان كنترل كامل سطح اقتصادي و اعتقادي آزمودني ها
7- چنانچه تعداد دانشجويان عضو تيم هاي ورزشي دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد در سال
84-1383 بيش از 80 نفر باشند ، دفتر امور فوق برنامه دانشگاه در ارائه ي ليست 80 ورزشكار با پژوهشگر همكاري نمودند.
تعريف واژه ها و اصطلاحات تحقيق
ابرازوجود
تعريف نظري : از ديد گاه لن اسپري [45] (1383 ) ابراز وجود توانايي فرد براي بيان افكار ، احساسات و باورهاي خود به شيوه اي مستقيم ، صادقانه و مناسب بدون زيرپا گذاشتن حقوق ديگران ، توانايي گفتن نه ، تقاضا كردن ، بيان احساسات منفي و مثبت ، آغاز و ادامه و خاتمه دادن به گفتگو ها مي باشد . (15)
و از نظرآرگيل وهمكاران [46] (1975-1969) رفتارقاطعانه پاسخي متناسب با موقعيت است كه نه مطيعانه و نه پرخاشگرانه بوده و فرد ضمن ابراز احساسات دروني ،احقاق حق كرده وعزت نفس و موقعيت خود را در روابط بين فردي بهبود مي بخشد .
تعريف عملياتي : نمره اي كه افراد در پاسخ به پرسشنامه ابرازوجود گامبريل دريافت مي كنند و در هفت موقعيت ابراز وجودانه شامل : امتناع از در خواست ، بيان و ابراز محدوديت هاي شخصي ، شروع برقراري روابط اجتماعي ، ابراز احساسات مثبت ، انتقاد سازنده ، اختلاف عقيده داشتن با ديگران ، ابراز وجود در موقعيت هاي خدماتي ، مورد سنجش قرارمي گيرند
ارتباط
به معناي ارتباط بين افراد است كه بر اثر آن افكار ـ احساسات رفتارها و تجارب آنها به يكديگر منتقل مي شود . ( آريان پور ـ 1356 )
ورزشكاران : دانشجويان دختري كه در عضويت تيم هاي مختلف ورزشي دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد در سال تحصيلي 83-84 مي باشند .
غيرورزشكاران : دانشجويان دختري كه هيچ سابقه مهم ورزشي مانند عضويت در يك تيم ورزشي را نداشته و بطور مرتب و منظم در هيچ يك از رشته هاي ورزشي فعاليت ندارند .
زير بناي نظري پژوهش
در ديدگاه روانكاوي فرويد[47] ضمن بررسي مراحل شكل گيري شخصيت انسان از فعل پذيري و حالت انفعالي بحث كرده است او مي گويد اگر در مرحله دهاني ارضاء بيش از حد يا ناكامي شديد پيش آيد فرد در بزرگسالي دو منش خواهد داشت ، يكي منش اتكالي و ديگري پرخاشگرانه كه بعدا فرد سعي مي كند هميشه ديگران را از خود راضي نگهدارد و درخود احساس حقارت مي كند چون ازخود اراده اي ندارد و در ديگري فرد سلطه جو و فحاش مي شود، او كم رويي را، اضطراب اجتماعي و اخلاقي مي داند كه در آن فرد مي ترسد احساس ، فكر و يا عملي كه مورد پسند اخلاق اجتماعي و بخصوص خانواده نيست را انجام دهد.
اريكسون[48] درتقسيم مراحل رشد رواني اجتماعي معتقد است فرد در دومين مرحله رشد با دو موضوع روبرو مي شود . خودكفايي در برابر شرم و ترديد ، احساس كنترل شديد يا ازدست دادن كنترل مي تواند پايه گذار احساس شرم در كودك گردد كه تاثير آن درتمام مراحل زندگي پايدار مي ماند .
ديدگاه انسان گرايي تحقيقات گسترده اي درمورد ابراز وجود انجام داده اند و درمان را براي انساني كه آزاد و مختار است و مي تواند احساسات و عواطف خود را براحتي بيان كند را در تجربه احساسات خود و آگاهي از وجود آنها مي داند .
رويكرد شناختي ،ترس از روابط اجتماعي را ناشي از پندارها و افكاري مي داند كه بر انسان حاكم مي باشد.(21)
2- مباني نظري پژوهش
3- ابراز وجود و كاربرد آن
آموزش ابراز وجود روشي است براي رفع اضطراب هايي كه از روابط متقابل اجتماعي ناشي شدهاند. افرادي كه به علت عدم مهارت هاي مهم بين فردي و اجتماعي نميتوانند احساسات و خواسته هاي خويش را بيان كنند و يا از عهده رد تقاضاهاي نامعقول ديگران بر نميآيند و غالبا از جانب افراد ديگر مورد سوء استفاده قرار ميگيرند، احساس احترام به خود و يا عزت نفس را از دست ميدهندو معمولا احساس ميكنند كنترلي بر وقايع زندگي خويش ندارند. اين افراد از رويارويي با مسائل مختلف زندگي اجتناب مينمايند.خشنودي انسان در زندگي تا حدودي به ارضاي نيازهايي وابسته است كه محصول ارتباط با ديگران هستند. (همچون دوستي، عشق، تقدير، پيشرفت، احترام، اعتماد و عزت نفس)، به دليل اينكه ارضاي بسياري از نيازهاي اساسي انسان مستقيم يا غير مستقيم به ديگران بستگي دارد لذا توانايي شخص براي واكنش متقابل اثربخش با افراد ديگر بسيار مهم است. افرادي كه فاقد مهارت هاي لازم هستند اغلب در ارضاي نيازهاي اساسي خويش با شكست روبرو ميشوند. به عنوان مثال دانش آموزي كه نميتواند سوالي را كه در نظرش كم اهميت جلوه ميكند از معلم بپرسد ممكن است هرگز نتواند به تقويتي كه از طرف معلم در زمينه طرح سؤالات جالب ارائه ميشود. دست يابد و يا مردي كه نميتواند تقاضاهاي شغلي و يا آرزوهايش را به مافوق خودش بگويد ممكن است زندگي را بدون توفيقات شغلي سپري كند.آموزش ابراز وجود به افراد كمك ميكند تا مهارت هايي را در زمينه ابراز حقوقشان كسب كنند، بدون اينكه به ديگران آسيبي وارد نمايند. به افراد آموزش ميدهند تا باور كنند كه ميتوانند در اهدافشان پيشرفت نمايند و ميتوانند احساسات درونيشان را بدون ترس از استهزاء ، از دست دادن احترام يا حتي از دست دادن محبت ابراز كنند.نظريه آموزش ابراز وجود تا حدود زيادي بر پايه اصول شرطي شدن و يادگيري استوار شده است. بسياري از طرفداران اين نظريه چنين فرض ميكنند كه اگر افراد انساني مجموعهاي از مهارت ها را فراگيرند، ميتوانند نيازهاي اساسي خودشان را ارضاء نمايند. به عبارتي ديگر از طريق فراگيري مهارتها، شخص قادر ميشود اهدافي را رشد دهد كه چنين اهدافي راه رسيدن به ارضاي نيازها را ممكن ميسازد. بنابراين مشكل بسياري از افراد آن نيست كه فاقد اهدافي در زندگيشان ميباشند، بلكه آنها نميدانند چگونه بايد به اهدافشان برسند.
نظريه آموزش ابراز وجود نخستين بار توسط آندريو سالتر[49] (1949) مطرح شد. او از افكار پاولف درباره برانگيختگي و بازداري تاثير پذيرفته بود. سالتر عقيده داشت كه بعضي از افراد بيشتر متمايل به عمل مداري بوده و مقدار زيادي حالت برانگيختگي دارند. افراد ديگر بيشتر به حالت توروتيك متمايلند، يعني حالت بازداري در آنها بيشتر است. طبق نظر سالتر نقش درمانگر آن است كه افراد را به سوي عمل مداري سوق دهد. او بيمارانش را تشويق ميكرد احساساتشان را به طور آزادنهاي نشان دهند تا مقدار زيادي حالت برانگيختگي در آنها به وجود آيد. منظور سالتر از برانگيختگي زياد، حالتي است كه در آن افراد ميتوانند تمام توان هاي خود را چه از نظر شناختي و چه از نظر عاطفي به فعليت برسانند. چنين حالتي اشتياقآور و لذتبخش است. او اشاره كرده است كه بسياري از افراد از عادت به حالت بازداري رنج ميبرند. آنها ميتوانند اين حالت را از طريق تمرين هيجاني رفع كنند و حالت برانگيختگي ايجاد نمايند. نهايتا” حالات برانگيختگي و بازداري متعادل ميشوند. به نظر سالتر تغييراتي كه بدين طريق در رفتار ايجاد ميشود منجربه تغيير بيولوژيكي مغز ميشود و شخصيت تازهاي را پديد ميآورد، شخصيتي كه ميتواند با سرعت تصميماتي را اتخاذ نموده، از مسئوليت ها لذت ببرد، بدون اينكه از اضطراب به ستوه آيد.
ولپي و لازاروس[50] از افراد ديگري هستند كه در رشد نظريه ابزار وجود نقش عمدهاي دارند. آنها تعدادي از روش هاي آموزش ابزار وجود را به منظور كمك به افراد در جهت بهدست آوردن كنترل وقايع زندگي مطرح كردهاند. ولي نقش بازيكردن را به منظور كاهش اضطراب مطرح مي كند. با استفاده از اينروش بيمار ياد ميگيرد با موقعيتهاي اضطرابزا به طور موفقيتآميزي رو به رو شود. موقعيت هايي كه ممكن است در بيمار ايجاد اضطراب كند درجه بندي ميشوند، سپس بيمار تشويق ميشود تا با هر حالت عاطفي (خشم، محبت و…) كه اضطراب را منع ميكند پاسخ دهد. با تكرار اين تمرينات بيمار ياد ميگيرد تا با موقعيت هاي اضطرابزا با موفقيت برخورد نمايد.
لازاروس عقيده دارد افراد براي رشد دادن يك حالت آزادي هيجاني ياد بگيرند هيجاناتشان را ارائه كنند. او بيمارانش را آموزش ميداد براي گرفتن حقوقشان فعاليت كنند. آموزش ها عبارت بودند از كمك به افراد براي درك حق قانوني خويش، چگونگي تلاش براي رسيدن به آنها و جلوگيري از پايمال شدنشان.(28)
پيشفرضهاي بنيادي درمان مبتني بر آموزش ابراز وجود
در سالهاي اخير شيوههاي متفاوتي از آموزش ابراز وجود مطرح شده است. بررسي همه اين روشها از حوصله اين بحث خارج است. به نظر ميرسد كه همه اين فنون بر چهار فرض اساسي استوار باشند.
1- مهارت ها
اولين و مهمترين پيش فرض آن است كه شخص بايد ياد بگيرد او ميتواند رويدادهاي محيطش را كنترل كند. همچنان كه اشاره شد افرادي كه احساس ميكنند كنترلي بر وقايع مختلف زندگي خويش ندارند به تدريج به سوي درماندگي سوق پيدا ميكنند و نهايتا تلاش هايشان در جهت رسيدن به اهداف زندگي كاهش مييابد. بهترين روش براي به وجود آوردن احساس كنترل و رهايي از درماندگي عبارت است از ياد گرفتن مهارت هايي براي رويارويي با موقعيت هاي روزانه محيطي مورد نياز. فراگيري اين مهارتها نه تنها تقويت لازم را براي ايجاد رفتار سازگارانه فراهم ميكند، بلكه اين عقيده را در شخص به وجود ميآورد كه وقايع قابل كنترلاند.(28)
پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۱
روانشناسی ورزش
روانشناسی ورزش
مقدمه:
روانشناسي ورزشي[1] شاخهاي از علم ورزش است كه در جستجوي فراهم نمودن پاسخ به سؤالات مختلف در زمينههاي رفتار انساني در حيطه ورزش است. از آنجايي كه روانشناسي به مطالعه رفتار ميپردازد، بالطبع موضوع روانشناسي ورزشي نيز مطالعه حركات و فعاليتهاي ورزشي در تمام ابعاد از فعاليت حركتي يك كودك دبستاني تا مسابقات جهاني و المپيك ميباشد.
اگر چه اهميّت مسائل رواني در ورزش از چندين سال پيش شناخته شده است با اين حال روانشناسي ورزشي هنوز دانشي بسيار جوان ميباشد و در خلال دهههاي اخير علاقه و توجه به «روانشناسي ورزشي شناختي[2]» افزايش چشمگيري يافته است. ابتدا تمام تلاشها در اين حيطه معطوف به مردان قهرمان بود اما در سالهاي اخير اين روند متحول شده است و روانشناسي ورزشي قهرمانان زن و مرد حرفهاي و برجسته افراد شركت كننده در فعاليتهاي غير حرفهاي را نيز مورد توجه قرار ميدهد. به عبارتي هدف روانشناسي ورزشي كمك به ورزشكاران در تمام ردههاي سني از نوجوانان تا بزرگسالان است.
امروزه متخصصان فيزيولوژي ورزش از دانش روانشناسي ورزشي براي كمك به شركتكنندگان در برنامههاي باز پروري قلبي استفاده ميكنند تا آنها بر ترس خود نسبت به از سرگيري و شروع تمرين غلبه كنند. معلمان همچنين با استفاده از دانش روانشناختي ورزشي شيوه توجه به تأثيرات محيطي را كه باعث بهبود اجرا ميشوند، به متعلمان خود ميآموزانند. دست اندر كاران تيمهاي جوانان براي اطمينان از كسب تجارب مثبت از سوي ورزشكاران جوان، از روانشناسي ورزشي بهره ميگيرند. و نهايتاً مربيان در تمام سطوح از تكنيكهاي روانشناسي ورزشي همچون كنترل هيجان، تصوير سازي ذهني، هدف گزيني و انگيزش كمك ميگيرند تا ورزشكاران را در تكامل بخشيدن اجراهايشان ياري دهند. اكنون با پيشرفت علم روانشناسي ورزشي، بحث مهارتهاي رواني در اجراي عملكردهاي ورزشي از اهمييت بسزايي برخوردار شده است و در حالي كه قبلاً به اهميت آماده سازي جسماني تأكيد ميشد امروزه قهرمانان هرچه بيشتر بر آماده سازي رواني توجه و تأكيد ميكنند. تجارب كسب شده آنان حاكي از آنست كه وقتي در ميدانهاي بزرگ با قهرماناني همتراز به لحاظ جسميبه رقابت ميپردازند، سرانجام آمادگي رواني پيروزي را به نفع يكي از طرفين رقم خواهد زد.
مربيان برتر نيز به جنبههاي آماده سازي رواني ورزشكاران و ضرورت تدارك آن در طول تمرينات واقفند. و بخشي از برنامه آمادهگي را به آماده سازي رواني اختصاص ميدهند. با وجود اين، آماده سازي رواني تا حدود زيادي مورد غفلت قرار گرفته است كه به نظر ميرسد عمدهترين علت اين غفلت فقدان آگاهي مربيان در چگونگي آماده سازي رواني ورزشكاران ميباشد. صاحبنظران ورزش چنين ميپندارند كه ورزش ميتواند به بازيكنان جوان قدرت ارادهگري، اعتماد به نفس، نحوه سلوك، برقراري ارتباط با ديگران و تجربه رسيدن به هدفهاي مشكل را بياموزد ولي امروزه ميدانيم كه اين قابليتها به طور خود بخودي به حداكثر نرسيده و رشد نمييابند مگر اينكه ورزشكار تحت آموزش و تمرين مهارتهاي رواني[3]1 قرار گيرد.
اكنون مهارتهاي رواني در همان نقطهاي قرار دارند كه پنجاه سال پيش مهارتهاي جسماني قرار داشتند مربيان بايد به اين اعتقاد دست يابند كه مهارتهاي رواني هم چون مهارتهاي جسماني قابل كسباند و بايد به طور اصولي و علمي آموزش داده شوند.
روانشناسي ورزشي:
پيدايش علم روانشناسي ورزشي به قرن بيستم باز مي گردد اما اولين مطالعات در اين زمينه در سالهاي آخر قرن نوزدهم انجام شد. در واقع به صراحت نمي توان بيان كرد كه روانشناسي ورزشي دقيقاً در چه زماني بصورت علم مطرح شد, به همين جهت برخي ادعا ميكنند علم روانشناسي ورزشي همچون نوزادي است كه به تازگي متولد شده است. بطور كلي در ابتدا مطالعه رفتار ورزشي در جهت تشريح اصول و موضوعات روانشناسي عمومي بود و جهتگيري مشخصي بعنوان روانشناسي ورزشي ديده نمي شد. دكتر نورمن تريپلت[4] روانشناس دانشگاه اينديانا, در اوايل سالهاي 1897, در مجله آمريكايي روانشناسي مطلبي را منتشر كرد كه به گونهاي مستقيم به روانشناسي ورزشي ارتباط داشت. تريپلت پديدهاي را بررسي كرد كه اكنون «سهولت اجتماعي»[5] ميناميم, و آن اثر مساعد مشاهده كنندگان برعملكرد شخص است. او پي برد دوچرخهسواراني كه گروهي فعاليت ميكنند نسبت به زماني كه فردي دوچرخهسواري ميكنند, نيز سريعتر حركت مي كنند. دكتر اي. دبليو. اسكريپچر[6] روانشناس دانشگاه ييل از مطالعه خود چنين نتيجه گرفت كه شركت در ورزش به دارا شدن ويژگيهاي شخصيتي مطلوب ميانجامد (مارك، اچ انشل،1380).
ديدگاه جديد مبني بر اينكه ورزش رقابتي شخصيت ساز است, ريشه در پژوهشهاي اسكرپيچر دارد, اما پيشگام شناخته شده روانشناس ورزش دكتر كلمن رابرتز گريفيت[7] است. گريفيت كه به عنوان پدر روانشناسي ورزش از او نام برده ميشود, بعنوان اولين شخصي است كه سالهاي زيادي را صرف آزمايشهاي منظم روانشناسي ورزشي كرده است(مارك، اچ انشل،1380).
گريفيت اولين آزمايشگاه روانشناسي ورزش را, به نام آزمايشگاه پژوهش ورزشي در سال 1925 در دانشگاه ايلينوي تأسيس كرد. اگرچه پژوهش درباره اثر عوامل رواني بر عملكرد ورزشي را, در سال 1918 آغاز كردهبود. علايق اوليه او شامل اثرهاي عوامل رواني و محيطي بر يادگيري و اجراي مهارتهاي حركتي و شخصيت در ورزش بود. او براي آزمايشگاه خود وسايلي را تهيه كرد كه آگاهي از جنبشهاي مهارتي, هوشياري ذهني, واكنشهاي زماني نسبت به بينايي, شنوايي، فشار, ثبات, هماهنگي عصبي ـ عضلاني, تنشها و رهاسازي عضلاني و توانايي عضلاني را اندازهگيري ميكردند. او بر اساس مصاحبه با بازيكن فوتبال ردگرنگ پي برد كه ورزشكاران برتر مهارتهاي ورزشي را خودبهخود, بدون هيچ يا كمترين انديشهاي, انجامميدهند.او اولينكتابهايروانشناسي ورزشي را به نامهاي «روانشناسي مربيگري» در سال 1926 و «روانشناسيورزشكاران» در سال 1928 نوشت و اولين درس روانشناسي ورزش را در سال 1923 در دانشگاه ايلينوي تدريس كرد. گريفيت, در تكليفي كه روانشناسان ورزش امروزي واقعاً بر آن رشك ميبرند, توسط باشگاه شيكاگوكانبر[8] استخدام شد تا در فصل مسابقههاي سال 1938 مشاور روانشناس ورزش تيم باشد. او آزمونهاي حركتي و پرسشنامههاي رواني گوناگون را اجرا كرد تا توانايي حالت رواني و توانايي بالقوه كنوني ورزشكاران رقابتي را از آغاز آموزش (فصل بهار) تا پايان فصل تعيين كند(مارك، اچ انشل،1380).
پژوهش روانشناسي ورزشي در دهههاي 1940 نمود واقعي داشت بجز پاياننامههاي دكترا كه گهگاهي نوشته ميشدند. در اين زمان بيش از هر چيز, تأسيس آزمايشگاههاي يادگيري حركتي رواج يافت كه ار جمله ميتوان آزمايشگاهي را نام برد كه توسط جان لاتر[9] در دانشگاه پنسيلوانيا,كلارنس رگزويل در دانشگاه ويسكاسنين, سي. اچ مكلوي در دانشگاه آيوا, و شايد از همه معروفتر فرانكلين هنري در دانشگاه كاليفرنيا در بركلي, تأسيس شد (مارك، اچ انشل،1380).
اين جنبش زمينه را براي حضور، رشد و ... تربيت بدني فراهم ساخت كه داراي پيچيدهترين رهيافت علمي در پژوهش براي رفتار حركتي بود. همة دانشمندان ورزش به نوبهي خود از بهينهبودن طرح, تجهيزات و فنون آماري پژوهشي انتشار بيشتر دادههاي مربوط به فرايندهايي كه زيربناي مهارتآميز عملي و آموختني بودند, سود جستند. با وجود «خلأ شايان توجه بين سالهاي مولد گريفيت و كارهاي پژوهشگران معاصر در روانشناسي ورزش», زمينه روانشناسي ورزش از اين تلاشهاي اوليه در پژوهش حركتي, سود برده است (مارك، اچ انشل،1380).
سرانجام, در دههي 1960 بود كه روانشناسي ورزش گامهاي بزرگي را برداشت و زمينه علمي كنوني را فراهم آورد. چندين عامل به گسترش اين زمينه علمي كمك كردند. كتابهاي درسي بيشتر از هر زمان ديگر چاپ شدند. از جمله ميتوان به كتابهاي زير اشاره كرده:
«رفتار جنبشي و يادگيري حركتي» بريانتگرتي[10], «مشكل ورزشكاران و چگونگي مقابله با آنها» بروس اجيلو و توماس تاتكو[11], «يادگيري حركتي و عملكرد انساني» رابرت ان سينگر[12] و «روانشناسي و رفتار حركتي» جوزف اكسندين[13]. كتاب ديگري بهنام «مربيگري, ورزشكاري, روانشناسي» سينگر[14] اولين كتاب درسي در روانشناسي ورزش بود. اين كتابها محركي براي پژوهش و انتشار فراوان در نشريههاي علمي بودند. از همه مهمتر «فصلنامهي پژوهش» كه اكنون «فصلنامهي پژوهش براي تمرين و ورزش» ناميده ميشود, از انتشارات پژوهشي رسمي تربيتبدني حرفهاي در ايالاتمتحده بود. اما مهمتر از پيشرفت پژوهش در روانشناسي ورزشي و رفتار حركتي, كلاسها و برنامههاي دانشگاهي بود كه منجر به پيدايش بارزترين دانشمندان, در روانشناسي ورزش شد (مارك، اچ انشل،1380).
عنصر نهايي در رشد روانشناسي ورزش تأسيس چند انجمن حرفهاي بود. اولين نشست ساليانه انجمن امريكايي روانشناسي ورزش و فعاليت بدني در سال 1967 برگزار شد. انجمن كانادايي يادگيري رواني ـ حركتي و روانشناسي ورزش, در سال 1969 آغاز به كار كرد (مارك، اچ انشل،1380).
اين سازمان در آغاز به انجمن كانادايي بهداشت, تربيتبدني, تفريحات سالم و رقص وابسته بود. اما در سالهاي 1977 مستقل شد. در سال 1975, بخشي به اتحاديه امريكايي بهداشت, تربيتبدني, تفريحات سالم و رقص, اضافه شد تا روانشناسي ورزش را در چهارچوب علمي تربيتبدني تقويت كند. آن را آكادمي(فرهنگستان) روانشناسي ورزش ناميدند. هدف فرهنگستان تقويت نگره و پژوهش بود به گونهاي كه بتوان در تربيتبدني يا موقعيت ورزشي به كار برد. بعلاوه در سال 1986, پيدايش انجمن پيشرفت روانشناسيورزشي كاربردي بود كه براي پيشبرد رهيافتي اكتشافيتر در روانشناسي ورزش آغاز به كار كرد. اين انجمن, كه در بر دارنده بزرگترين عضويت روانشناسي حرفهاي و دانشجويان در سرتاسر جهان است, داراي سه بخش است:
روانشناسي بهداشت (كه براي نمونه اثرهاي رواني فعاليتهاي بدني را بررسي ميكند)روان شناسي درمان (كه مشاورة ورزشي و مطالعة اثر فنون رفتاري و رواني بر عملكرد ورزشي را بررسي ميكند), و روانشناسي اجتماعي(كه عوامل محيطي بر عواطف و رفتارهاي ورزشكاران و مربيان ورزش را مورد مطالعه قرار ميدهد). اگرچه شاخه روانشناسي ورزش ريشه در علم تربيتبدني دارد, در سالهاي أخير از سوي روانشناسي مورد پذيرش قرار گرفته است. اين موضوع به سبب استفادة قانوني از اصطلاح«روانشناس» است كه نشانگر آموزش دانشگاهي در روانشناسي است. قابل درك است كه, در بين دانشمندان و دستاندركاران, بحثهاي شايان توجهي در اين باره وجود دارند مبني بر اينكه كدام علم- تربيتبدني, علم ورزش يا روانشناسي- بايد برنامههاي آموزشي روانشناسان ورزش را هماهنگ كند. به احتمال, در استراليا, ارتباط بين روانشناسي ورزش و روانشناسي از همه قويتر است, زيرا كه در سال 1992 جامعة روانشناسي استراليا اولين هيأت روانشناسان ورزش را در سازمان روانشناسي ملي پذيرفت. اهميت اين هيأت در تعيين معيارهايي است كه براي دادن پروانهي كار به روانشناسان ورزش مورد استفاده قرار ميگيرند. انجمن روانشناسي امريكا داراي بخشي بهنام بخش روانشناسي ورزش و تمرين است كه گروه علاقمندي مركب از پژوهشگران را تشكيل ميدهد كه عوامل رواني مرتبط با عملكرد انساني را مورد مطالعه قرار ميدهند. اما هدف اين گروه اين است كه زمينة مطالعه را گسترش دهند نه اينكه معياري براي پروانه يا مدرك تعيين كند (مارك، اچ انشل،1380).
كالج امريكايي پزشكي ورزشي و اتحادية پزشكي ورزشي استراليا, گروههايي فرعي در روانشناسي ورزش و تمرين دارند. سرانجام روانشناسي ورزش توسط جامعة بينالمللي روانشناسي ورزش در سرتاسر جهان شناخته ميشود (مارك، اچ انشل،1380).
هدف اين سازمانها اين است كه براي دانشمندان و دستاندركاران و روانشناسيورزشي هويتي ملي و بينالمللي حاكي از نظام علمي ايجاد كنند. همچنين فرصتي فراهم ميكنند تا با اعضايشان سالانه ملاقات كنند و 1) ايدههاي خود را مبادله كنند, 2)تجارب پژوهشي خود را توضيح دهند, 3) با دانشمندان و دستاندركاران شناخته شدهاي كه تخصصهايشان در زمينههاي قابل كاربرد در رفتار ورزشي است, صحبت و تبادل نظر كنند, 4) دربارة موضوعات بحثانگيز بحث كنند و تصميم بگيرند و 5) به كلاسها و بخشهاي مربوطة خود ايدههاي جديد و مهيجي ببرند كه از زمينةموردنظر سرچشمه ميگيرند. از اين سازمانها, نشريههاي علمي جديد پا گرفتهاندكه نيازهاي اين زمينة پژوهشي گسترش يابنده را برطرف كنند. روانشناسي ورزشي اكنون توسط اعضاي جامعة دانشگاهي به عنوان علمي معتبر شناخته ميشود (مارك، اچ انشل،1380).
اكنون بايد روشن شده باشد كه روانشناسي دربردارندة زمينة علمي چند بعدي از مطالعه و عمل است. روانشناسي ورزشي از بسياري از علوم سنتي روانشناسي, مشتق و بنابراين دريرگيرندة روانشناسي اجتماعي (مطالعة رفتار گروهي و عوامل محيطي- موقعيتي كه بر عواطف و اعمال شخص اثر ميگذارند), روانشناسي شناختي(ارتباط بين انديشهها عواطف و عملكرد), روانشناسي رشد(تغييرهاي شناختي و رفتاري همراه با افزايش سن), روانشناسي تربيتي(عواملي كه بر يادگيري و يادآوري راهبردها و مهارتهاي ورزشي اثر ميگذارند), روانشناسي باليني(بررسي موضوعهاي شخصي كه نيازمند مشاورة حرفهايست به گونهاي كه احساس رضايت شخصي در ورزش و رسيدن به حداكثر عملكرد به دست آيد) و شاخههاي ديگر است. شاخههاي علمي روانشناسي در شكل(1) نشان داده شده است. روانشناسي تمرين شاخهاي است كه در روانشناسي جنبة سنتي ندارد, اگرچه از نزديك با روانشناسي بهداشت ارتباط دارد. (اصانلو، پرستو؛ 1370).
ورزشو فعاليت بدني |
روانشناسي تربيتي روانشناسي شناختي
روانشناسي اجتماعي روانشناسي باليني
روانشناسي بهداشت و تمرين روانشناسي رشد
روانشناسي شخصيت روانشناسي فيزيولوژي
شكل(1): عناصر چندبعدي روانشناسي ورزش(مارك، اچ انشل،1380).
امروزه محققين و تشكيلات مختلفي در سراسر دنيا به مطالعه و بررسي موضوعات متنوعي در قالب روانشناسي ورزشي ميپردازند. بهعنوان مثال روانشناسي ورزشي توسط جامعة روانشناسي براي فعاليت ورزشي و تربيت بدني در امريكاي شمالي(NASPSPA)[15] در سه زمينةمختلف تقسيمبندي شده است.
روانشناسي ورزشي
يادگيري حركتيوكنترل روانشناسياجتماعيوشخصيت رشدوتكاملحركتي
شكل شمارة(2): تقسيم يندي حيطههاي روانشناسي ورزشي براساس تقسيم بندي جامعة روانشناسي ورزشي امريكاي شمالي(لامارتين، 1984).
در يادگيري حركتي اصول يادگيري مهارتهاي حركتي و ورزش, عوامل مؤثر در يادگيري مهارتهاي حركتي, شناخت عوامل اجتماعي و رواني و اهميت آنها در رابطه با يادگيري مهارتهاي حركتي و نقش بازخورد و انگيزش در يادگيري مهارتهاي ورزشي مورد مطالعه قرار ميگيرد.
در روانشناسي اجتماعي و شخصيت, موضوعاتي همچون شخصيت ورزشكاران, پرخاشگري, استرس اضطراب و كنترل شرايط روحي و آمارگي رواني مدنظر ميباشد. و نهايتاً در رشد و تكامل حركتي, مراحل مختلف رشد, نقش عوامل ارثي و محيط در رشد, روند تكاملي حركات, تواناييهاي جسماني و ادراكي و برنامهريزي حركتي براي كودكان مطرح ميباشد (لامارتين، 1984).
فولهام[16](1999) روانشناسان ورزشي را به دو دسته تقسيم ميكند: روانشناسان ورزشي باليني و تربيتي. او معتقد است روانشناسان ورزشي باليني عملكردشان در رابطه با مسائل همچون به همريختگي تغذيهاي, خشونتگرايي, آشفتگي شخصيت, افسردگي شديد و رواندرماني است اما روانشناسان ورزشي تربيتي مسائلي همچون هدفچيني, تصويرسازي ذهني, انگيزش, تمركز, اعتماد به نفس و آمادگي ذهني را در رابطه با ورزشكاران پيگيري ميكنند (فولهام، 1991).
مفهوم روانشناسي ورزشي:
روانشناسي ورزشي يكي از موارد كاربرد ويژة دانش روانشناسي را تشكيل داده و موضوعاتي همچون شخصيت, عوامل رواني اجتماعي, انگيزش, كنترل استرس و اضطراب, آموزش حركتي, اعتماد به نفس و ساير مهارتهاي رواني كه لازمة يادگيري و اجراي مطلوب مهارتهاي حركتي ميباشد را مورد بررسي و مطالعه قرار ميدهد. بهعبارتي ديگر مطالعة رفتار فردي در ورزش و فعاليتهاي حركتي تعيين ميزان تأثير فاكتورهاي رواني بر روي فعاليتهاي حركتي و تعيين كيفيت اثرگذاري تجربيات اولية حركتي افراد بر روي عوامل رواني, موضوعاتي هستند كه مورد توجه روانشناسان ورزشي قرار ميگيرد. بنابراين روانشناسان ورزشي در پي يافتن اطلاعات مفيد و باارزش در رابطه با بهبود سطح فعاليتهاي ورزشي افراد در هر دوجنبه روشهاي انفرادي و تيمي ميباشند (محرم زاده، مهرداد؛ مباني رواني ـ اجتماعي).
تعريفي كه «فدراسيون اروپايي روانشناسي ورزشي و تربيت بدني» از اين رشته به عمل آورده است, به شرح هدفهاي كلي و قسمتهاي اصلي آن ميپردازد. به اين شرح كه «روانشناسي ورزشي داراي موضوع مخصوص به خود ميباشد, اين دانش به مطالعة انسان و حركات او در جريان تمرينات بدني, مسابقات ورزشي و فعاليتهاي بازيگونه در هواي آزاد ميپردازد. روانشناسي ورزشي سطوح مختلف ژنتيك, نتايج مؤثر اين فعاليتها در فرد و گروه و تأثير آن در ضعيفترين, قويترين و پراستعدادترين افراد در تمام زمينههاي رواني-حركتي و تربيت بدني و ورزش را در نظر دارد (توماس، ريموند، روانشناسي ورزشي).
دبورآ.ست[17] و چارلزآ.بوچر[18](1984) در اين زمينه معتقدند: روانشناسي ورزشي عملي استكهازتكنيكهاي ارزيابي شناختي و راهبردهاي مداخلهاي براي كمك به افراد جهت نيل به اجراي برتر استفاده ميكند(وست دبورآ، بوژر، چارلز آ، مباني تربيت بدني و ورزش).
دكتر نمازيزاده روانشناسي ورزشي را كاربرد اصول و يافتههاي روانشناسي در يادگيري مهارتهاي ورزشي و رفتارهاي جنبشي انسان در كلية شئون ورزش و تربيت بدني ميداند (رحماني نيا، فرهاد؛ مباني رواني ـ اجتماعي در تربيت بدني).
گولد[19] و وينبرگ[20] (1995) اظهار ميكند كه روانشناسي ورزشي يه اهميت مطالعة رفتار افراد در ورزش و تمرين ميپردازد و روانشناسان ورزشي اصول و دستورالعملهايي را كه مربيان ميتوانند براي كمك به بزرگسالان و خردسالان, جهت شركت در ورزشها و سودمندي از تمرينات مورد استفاده قرار دهند, مشخص ميكنند.
آنها معتقدند كه روانشناسان ورزشي دو هدف مهم دارند:
1 ـ آموزش چگونگي تأثير عوامل رواني بر عملكرد جسماني افراد.
2ـ پي بردن به اين موضوع كه مشاركت در ورزشها چگويه باعث پيشرفت جنبههاي رواني شخصيت, سلامتي و احساس خوب بودن ميشود.
و در پايان بيان ميكنند, هنگاميكه روانشناس ورزشي يا يك ورزشكار با تيم ورزشي شروع به كار ميكند, او برنامهاش را در قالب يك برنامة تمريني مهارتهاي رواني طرحريزي مينمايد كه اين برنامه به ورزشكاران كمكميكند تا بطور همزمان مهارتهاي رواني و جسماني خود را افزايش دهند (دكتر گلد، 1995).
مهارتهاي رواني:
با پيشرفت علم روانشناسي بحث مهارتهاي رواني در اجراي عملكردهاي ورزشي از اهميت بسزايي برخوردار شده است و در حاليكه قبلاً به اهميت آمادهسازي جسماني تأكيد ميشدروانشناسان ورزشي, مربيان و ورزشكاران هرچه بيشتر بر آمادهسازي رواني توجه و تأكيد ميكنند (هاليوار، 1997).
امروزه با استفاده از مهارتهاي رواني پيشرفت قابل ملاحظهاي در عملكرد ورزشكاران حرفهاي- المپيك و سطوح دانشگاهي به وجود آمده است (مارتنز راينر، (1987).
جك نيكلوس[21], لاري برد[22], رجي جكسون[23] و فرانتاركنتون[24] و بسياري از ورزشكاران بزرگ براي بخش ذهني و رواني د رمسابقات اهميت بسيار بالايي قائلند و معتقدند اين مسئله در تعيين نتيجه, اعتبار بالايي دارد. منظور آنها از اعتبار دادن بسيار بالا به آمادگي رواني اينست كه هنگاميكه قهرمانان از نظر مهارتهاي بدني در سطح بالايي قرار ميگيرند و همان سطح بالايي مسابقات آماده ميشوند, احتمالاً فردي موفق ميشود كه از نظر رواني آمادگي داشته باشد (مارتنز ، راينر؛ 1373).
مهارتهاي رواني به ورزشكاران اجازه ميدهد تا در هنگام مسابقه اعتماد به نفس پيدا كند و اطلاعاتي براي او فراهم كند كه باعث ميشود بدن و ذهن براي اجراي بهينه آمادگي پيدا كنند و سبب بروز پيشرفت در ورزشكارميشود(وست دبورآ، بوچز، چالزآ؛ 1374) و نهايتاً به افزايش عملكردهاي ورزشي آنها,تعديلهيجانات, افزايش تمركز,توسعة اعتماد به نفس, بالا بردن ميزان يادگيري و... منجر خواهد شد (آقا علي نژاد،حميد؛ 1376).
چندين نظريه در رابطه با تمرين مهارتهاي رواني وجود دارد. يكي از آنها اينست كه مهارتهاي رواني فقط در ارتباط با ورزشكاران غير حرفهاي است كه قاعدتاً اين موضوع را مشخص خواهد كرد زيرا اگر مهارتهاي رواني آموخته شود, نهايتاً اثرات بسيار مفيدي براي تمام ورزشكاران دارد.
نظرية دوم اينست كه برنامة تمرين مهارتهاي رواني فقط براي ورزشكاران حرفهاي است كه اين موضوع هم قابل تأييد نميباشد زيرا روانشناسان ورزشي برنامههايشان را در ارتباط با جوانان, ورزشكاران در حال پيشرفت و حتي افراد خاص مانند عقبماندگان ذهني, معلولين جسمي و ناشنوايان طرحريزي ميكنند.
و نهايتاً سومين نظريه اينست كه مهارتهاي رواني سريع آموخته ميشوند. اكثر مربيان و بازيكنان فكر ميكنند كه اين مهارتها را سريع خواهند آموخت و فقط در طي چند جلسه بازخورد مثبتي براي آنها مهيا خواهد شد, در صورتيكه تمرين اين مهارتها به زمان و تمرين مناسب نياز دارد (فولهام، آ؛ 1999).
هرچند محتواي برنامههاي آمادگي رواني, در رشتههاي مختلف ورزشي متفاوت است ولي بر اساس اظهارات ويلي, تمامي برنامههاي آمادگي رواني داراي موضوعات مشتركي هستند كه از جمله ميتوان به مهارتهاي كنترل توجه(تمركز), انگيزش, توسعة اعتماد به نفس, تصويرسازي ذهني, هدفگزيني مهارتهاي خودآگاهي[25] و عزت نفس[26] اشاره نمود (ويلي، 1986)
گولد و وينبرگ در اين زمينه معتقدند تعدادي از اجزاي مهارتهاي رواني كه براي مربيان و ورزشكاران مفيد است عبارتند از: تمركز, اعتماد به نفس, كنترل حالات رواني, كنترل انگيزش, تصويرسازي ذهني, هدفگزيني و خودصحبتي (دكتر گلد، 1995).
مارتنز در كتاب روانشناسي ورزشي مهارت پايه را جهت تمرينات رواني مطرح ساخته است كه شامل:
1 ـ مهارتهاي تصويري
2 ـ تنظيم انرژي رواني
3 ـ تنظيم فشار قوي
4 ـ مهارتهاي توجه
5 ـ مهارتهاي تدوين اهداف
او معتقد است اين مهارتهاي رواني ارتباط نزديك و دروني با هم دارند و توسعة يك مهارت به پيشرفت مهارتهاي ديگر كمك ميكند كه در شكل(2) نشان داده شده است.
تنظيمانرژي رواني |
تنظيم فشار رواني |
تدوين اهداف |
|
مهارتهاي تصويري |
مهارتهاي توجه |
شكل شمارة(3): ارتباطات دروني ميان مهارتهاي رواني (مارتنز، راينر؛ 1373)
وي در ادامه ميافزايد استفاده از مهارتهاي رواني مانند مهارتهاي بدني است كه ابتدا بايد اصول را يادگرفت و چيز ديگري را نميتوان جايگزين اين اصول كرد. سپس بايد توانايي تركيب اصول مهارتهاي رواني را در شرايط مسابقات پيدا نمود (مارتنز، راينز؛ 1373).
مارتنز همچنين در مورد يادگيري مهارتهاي رواني معتقد است كه تمرين مربوط به مهارتهاي رواني را ميتوان در سه مرحله آموخته ميشود:
1 ـ آموزش موردي مهارتهاي رواني
2 ـ كسب مهارتهاي رواني از طريق برنامة تدوين شده و با استفاده از بهترين اطلاعات قابل دسترس
3 ـ تمرين مهارتها بهگونهاي كه بتوان آن را در مسابقات بكار گرفت
و وي روشكسب مهارتها را بدين صورت تقسيمبندي ميكند:
1 ـ خودسازماني و نظارت بر كار خود
2 ـ خودسنجي
3 ـ خود تقويتي ميباشد (مارك، اچ انشل).
مارتين[27] در زمينة استفاده از برنامه تمرين مهارتهاي رواني اظهار ميدارد:
مربي زماني كه از برنامة تمرين مهارتهاي رواني(PST)[28] استفاده ميكند بايد مشخص كند آيا اين برنامه قرار است صرفاً شانس برنده شدن تيم را بالا ببرد يا اينكه به بهتر شدن عملكرد فردي ورزشكاران كمك كند. به محض اينكه تصميم گرفته شد بايد از برنامه استفاده شود كه اولين قدم عبارت خواهد بود از:
تشكيل جلسه در قبل از تمرين و معرفي كل برنامه و آشنا نمودن ورزشكاران با مفاهيم كليدي و نهايتاً برايتعيينسطح مهارتهاي فعلي و مقايسة آن با بعد از تمرين, از پرسشنامه استفاده شود (مارتنز، راينر؛ 1987).
مقدمه :
علم روانشناسي در قرن بيستم بيشتر بر هيجانات منفي نظير افسردگي و اضطراب تمركز يافته است تا برهيجانات مثبت مانند شادي ، بهزيستي . تعريف سلامت از نظربوم [29]و همكاران او در سال 2001 مترادف با فقدان بيماريهاي رواني و علائم بيمارگونه تلقي شده است درحالي كه از دهه 1980 به بعد به سلامت از جنبه مثبت آن تاكيد شده است و فردي واجد سلامت شناخته مي شود كه به لحاظ زيستي ـ رواني ـ اجتماعي ازشرايط معيني برخوردار باشد (37).
روانشناسي ورزش به منظوربررسي جنبه هاي مختلف شخصيت و ويژگيهاي شركت كننده ها درمسابقات ورزشي شكل گرفته است چرا كه بسياري از تحقيقات اوليه روانشناسي ورزش در اين زمينه بوده است . روانشناسان ورزشي به دنبال پيدا كردن رابطه اي بين صفات شخصيتي و فعاليت هاي ورزشي بوده اند ،فيشر[30] در سال 1984 پي برد كه متجاوز از هزار مطالعه روي شخصيت ورزشكاران و عملكرد و رفتار ورزشي او انجام گرفته است.
محققان درمطالعات خود سؤالاتي را مطرح ساختند و بدنبال پاسخي براي اين سؤالات بوده اند ـ آيا شخصيت ورزشكار با غير ورزشكار متفاوت است ؟ – آيا ورزشكاران ماهر با ورزشكاران مبتدي درهمان رشته ورزشي از سطح شخصيتي متفاوتي برخوردارند ؟ ـ آيا ورزش باعث تغيير صفات شخصيتي مي شود ؟ يا اين كه افراد به خاطر داشتن صفات شخصيتي ويژه در رشته معيني شركت مي كنند ؟ ـ آيا ورزش به عنوان يك پديده تربيتي و اجتماعي در رشد و تكامل شخصيت تاثير دارد ؟ ـ آيا فعاليت هاي ورزشي در ويژگي هايي همچون كمال گرايي ، احساس امنيت ، رفتارهاي اجتماعي و ابتكاري بودن ، سازگاري اجتماعي ، رعايت و موازين اخلاقي ،خود پنداري ، افكار غير عادي و تمايلات مردم گريزي ، مكانيزم هاي دفاعي ، بدبيني و سوء ظن ، تشويش ، و ترس و دلهره و گوشه گيري و فعاليت هاي خلاف سنن اجتماعي تاثير دارد ؟
اين سئوالات به اين دليل مطرح مي شوند كه ، اگرچه شخصيت افراد از اوايل زندگي شكل مي گيرد ولي مي تواند با تجارب بعدي تغيير يافته و اصلاح شود(38 ). رياحي و مهابادي درسال 1372 بيان كردند از آنجا كه برخوداري افراد از سلامت جسمي و رواني ، بقاء و خود شكوفايي يك جامعه را تضمين مي كند لذا شناخت خصوصيات شخصيتي كه افراد را به انجام فعاليتهاي ورزشي و اجتماعي متمايل يا ازآن گريزان مي سازد نقش مهمي در تصميم گيري هاي تربيتي و بهداشتي دارد .(22)
مارك انشل[31] در كتاب خود مي نويسد بسياري از مربيان همان رهيافت ها و فنون نظامي گري را براي انگيختن ورزشكارانشان به كار مي برند كه در دهه هاي پيش بكار مي رفتند و حتي با وجود صرف ساعتهاي بسيار در ايجاد مهارتهاي ورزشي از آموزش مهارتهاي رواني به ورزشكارانشان سرباز مي زنند . ( 7 )
بنابراين طبق نظر مشهوري در سال 1380 شناخت توانايي ها و ضعف هاي شخصيتي ورزشكاران بسيار ضروري است و به ما كمك مي كند تا براي تقويت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف شخصيتي برنامه ريزي كنيم (22).
يكي از اين ويژگي هاي شخصيتي ابراز وجود يا رفتار قاطعانه است كه شامل مهارت هاي كلامي و غيركلامي مفيد و موثر در روابط بين فردي و اجتماعي است و از اهداف آن سلامت رواني ، جسمي و روابطي در بين افراد مي باشد ، ما روش فعالي را براي افزايش ميزان ابراز وجود در افراد معرفي مي كنيم تا بتوانند در محيط طبيعي زندگي بطور مستقل عمل كرده و از آن استفاده كنند .
1- بيان مسئله
ابراز وجود يا قاطعيت به عنوان روشي جهت رفع مشكلات ارتباطي افراد و رفع اضطراب هايي كه از روابط متقابل اجتماعي ناشي مي شود در مسير تكامل شخصيتي افراد تاثير مستقيم و فراوان دارد هيچكس را نمي توان يافت كه كاملا رشد كرده و يا احساس كند كه فردي كامل است مگر آن كه در يك ارتباط انساني قرار گيرد (33) . فقيرپور در سال 1377 مي گويد افرادي كه به علت عدم مهارت هاي ارتباطي مهم بين فردي و اجتماعي نمي توانند احساسات و خواسته هاي خويش را بيان كنند و يا از عهده تقاضاهاي نا معقول ديگران برنمي آيند غالبا از طرف افراد ديگر تحت سلطه قرار مي گيرند ، عزت نفس را از دست داده و احساس مي كنند كنترلي بر وقايع زندگي خويش ندارند درنتيجه از رويارويي با مسائل مختلف زندگي اجتناب مي كنند ، خوشنودي و احساس رضايتمندي انسان در زندگي تاحدودي به ارضاء نيازهايي وابسته است كه محصول ارتباط با ديگران هستند، مانند دوستي – احترام – پيشرفت – اعتماد و عزت نفس … (28) .
از نظرسالتر[32] در سال 1987 ، آنچه در ابراز وجود بايد مورد توجه قرارگيرد عبارت است از: تاكيد بربيان احساسات ، ابرازعقيده مخالف ، قبول تمجيد ازطرف ديگران ، استفاده ازضمير من و حاضر جواب بودن بدون درنظرگرفتن شرايط و موقعيت اجتماعي.
لازاروس[33] در سال 1971 شروع گفتگو ، ادامه دادن و خاتمه دادن به كلام ، رد تقاضاهايي كه فرد قادريا مايل به انجام آنها نيست ، قدرت نه گفتن ، حق تغيير عقيده دادن ، مورد احترام بودن و به ديگران احترام گذاشتن ، احساس عزت نفس و خود ارزشمندي در فردرا رفتار قاطعانه مي داند.(1) انسان فطرتا” به هنگام بحران يا كشمكش ، به تعارض متوسل مي شود و يا براي رهايي درجستجوي راه گريز است اگرچه اين غريزه براي نياكان ما مفيد بوده است اما درعصركنوني به طور مطمئن چندان كاري از آن ساخته نيست زيرا اگر بخواهيم با توسل به غريزه ي ستيزه جويي و به قيمت زيرپا نهادن حقوق ديگران برنده شويم روابطي آكنده ازخصومت ، خشم ، و انزجار درانتظارمان هست ، اگرهم به غريزه ي گريز اتكا كنيم و با رفتاري انفعالي و كوركورانه به اطاعت ديگران گردن نهيم نتيجه آن خواهد شد كه يا هردو دراين بازي بازنده ايم يا به ديگران اجازه داده ايم تا با ناديده انگاشتن حقوق ما برنده شوند .
در اينجا است كه رفتارهاي پرخاشگرانه – منفعلانه – پرخاشگري منفعلانه ، به عنوان سه راه ناسالم ارتباطي اثرات رواني ، جسمي ، اجتماعي خود را ، بجا خواهندگذاشت . (33)
چنين افرادي بدليل ناتواني در برقراري ارتباط سالم يا بي اطلاعي از آن به چنين رفتارهايي روي مي آورند
بيتسون[34] در سال 1972 در اين رابطه مي گويد شناخت ارتباط سالم مي تواند گامي موثر درجهت نيل به سلامت جسمي و روحي افراد باشد ، اهميت ارتباط سالم بين افراد به اندازه اي است كه با اهميت دادن به آن مي توان خود افراد را سالم كرد ، افراد فاقد ابراز وجود فكر مي كنند كه ديگران آنها را به حساب نمي آورند درحالي كه بيان باز اميال مي تواند موجب شود كه فرد نقشي را بدست آورد كه بر پايه آن ديگران او را به حساب آورند .(33)
تمايز تربيت بدني ازديگرنظامهاي تربيتي درچند ويژگي است كه يكي از آنها نقش تربيت بدني در ابراز و اثبات وجود است (7) .
ورزش مي تواند با تغيير ديد و نگرش خود فرد شرايطي فراهم كند تا محدوديت هاي اجتماعي نتواند مانعي براي پذيرش و بكارگيري ابراز وجود باشد . ژانوف – بولمن [35] در سال 1989 و مايرز[36] در 1993 مي گويند وقتي فرد شايسته و خوب رفتاركرد در موقعيت هايي كه قبلا شكست خورده موفقيت هايي را كسب كرده ، احساس شادكامي وسلامت رواني مي كند ، افراد شاد ازعزت نفس و احترام به خود بالايي برخوردارند اين افراد به اخلاقيات توجه بسيار دارند و عقلاني رفتار مي كنند و به نظر دومونت و لارسن[37] در سال 1989 اين افراد احساس كنترل شخصي بيشتري را درخود احساس مي كنند و با انديشيدن به توانايي ها با استرس مقابله بيشتري مي كند و از نظر دينر [38]و همكاران او در سال 1992 برونگرا هستند و در ارتباط و همكاري با ديگران توانمند ، چه درتنهايي و چه درحضور ديگران احساس شادي مي كنند و با زندگي در نواحي شهري يا روستايي و از اشتغال در مشاغل گوناگون انفرادي و اجتماعي به يك اندازه لذت مي برند (37).
گرين و دوراستون [39] درسال 2004 به اين نتيجه رسيدند كه تماس هاي اجتماعي اغلب يكي از مهمترين دلايل شركت افراد در ورزش بوده است ، هرچه شبكه روابط بين فردي فراگيرتر باشد تعداد افراد منزوي وپرخاشگر در يك جامعه كمتر خواهد بود.عامل موثر در شركت مادام العمرافراد در ورزش تمركز بر تغيير انگيزش و رفتار بسوي رضايتمندي ولذت از طريق تكامل مهارت هاي ارتباطي افراد است (73).
محيط ورزشي نه تنها امكان تعامل كلامي را عرضه مي كند بلكه ارتباط غيركلامي نيز اغلب در آن بوجود مي آيد و از اين طريق احساس تعامل و همبستگي ايجاد مي شود ، خود جامعه شناسي ورزشي نيز مدعي است كه فعاليتهاي بدني حوزه اي است كه افراد درآن به دليل توانمندي ها و نه كمبودهايشان شناخته و معرفي مي شوند و بدين ترتيب بين آنها پيوستگي حسنه اي ايجاد مي شود و مفهوم اجتماعي – تعاملي ورزش به دوجهت اهميت مي يابد 1- به جهت بوجود آمدن فرصتهاي جالب براي آشنايي و ملاقات با افراد ديگر و 2- بوجود آوردن امكان فرايند يادگيري و اجتماعي ورزشي است . (24)
موضوع ابرازوجود از ديرباز مورد توجه روانشناسان بوده است و آنها از تكنيك هاي مختلفي براي افزايش ميزان ابراز وجود در افراد و رفع اختلالات شخصيتي چون افسردگي ، پرخاشگري ، اضطراب ، سازشگري ، مصامحه گري … استفاده كرده اند و لزوم ادامه تحقيقات براي مقايسه راه هاي مختلف و يافتن ساير روش هاي بهبود ابراز وجود ازطرف آنها مورد تاكيد قرار گرفته است . با توجه به تشابه زياد بين اهداف ابراز وجود و معيارهاي قابل تحقق در ورزش ،اين تحقيق در پي آن است كه با پيدا كردن رابطه بين ورزش و ابراز وجود و مقايسه آن در دوگروه از دانشجويان دخترورزشكار و غيرورزشكار ، ورزش را به عنوان يكي از ابزارها و تكنيك هاي مفيد براي افزايش ميزان ابراز وجود در افراد معرفي كند و از اين راه سالم ارتباطي به منظور رفع مشكلات افراد پرخاشگر ، منفعل و پرخاشگري منفعلانه در ارتباطات بين فردي و اجتماعي استفاده نمود .
ازآنجايي كه رفتارهاي مربوط به ابراز وجود بايد درمحيط هاي طبيعي خودشان پرورش يابند ، بهترين شيوه براي تمرين آن در فضايي مناسب و در جمع افرادي است كه قدرت و اختيار و علم مورد نظر را داشته باشند و درصورت پا از حد فراتر گذاشتن ، به فرد هشدار دهند (33)
آيا ورزش مي تواند چنين محيطي را فراهم سازد ؟
ضرورت و اهميت تحقيق
هدف از آموزش ابراز وجود، افزايش گنجينه ي ذهني وعملي رفتارهاي شايسته در افراد است بطوري كه آنها را دربرخورد با مسائل مختلف و موقعيت هاي متعدد زندگي و همچنين ارتباط مؤثر با محيط ياري دهد ، احساس خشنودي و رضايت از نتيجه كار را افزايش داده و با تمهيداتي كه فراهم مي آورد احتمال اخذ تقويت از محيط هاي اجتماعي را براي آنها افزايش دهد .
علي رغم بكارگيري تكنيك هاي متعدد در آموزش ابراز وجود هدف كلي روانشناسان معطوف بر بهبود روابط اجتماعي ، احقاق حقوق و نهايتا افزايش سلامت رواني و رضايت مندي شخص مي باشد.(33)
فقير پور در سال 1377 عدم قاطعيت را يك مشكل بين فردي دانست كه در موقعيت هاي اجتماعي و تعامل هاي شغلي ، خانوادگي و جمعي بروز پيدا مي كند و منجر به مشكلات و اختلالات رواني مانند پرخاشگري ، افسردگي ، حقارت و ….. مي گردد.
دانش آموزي كه نتواند سؤالي را كه درنظرش كم اهميت جلوه مي كند از معلم بپرسد ممكن است هرگز نتواند به تقويتي كه از طرف معلم در زمينه طرح سؤالات جالب ارائه مي شود ، دست يابد و يا فردي كه نمي تواند تقاضاهاي شغلي خود را به مافوقش بگويد ممكن است زندگي را بدون توفيقات شغلي سپري كند ، زن و شوهري كه نتوانند مستقيم و صادقانه مشكلات را با يكديگر در ميان بگذارند در امورخانه مسامحه و وقت گذراني نموده ، افسرده و پرخاشگرشده و يا رنجش خود را به فرزندان منتقل مي كنند (28). نصيري در سال 1375 مي گويد بيشتر موارد خودكشي بين كساني روي مي دهد كه به دليل پايين بودن عزت نفس قادر به ابرازوجود و بيان مشكلات و عواطف خود به طور منطقي نبوده اند (4) . قرايي مقدم در سال 1384 مي گويد: دانشجويان حساسيتشان نسبت به مسائل جامعه بالاتر است در نتيجه امكان دچارشدن آنها به تعارض ، سرخوردگي ، بدبيني ، گريز و نابهنجاري هايي همچون خودكشي و اعتياد و ….. نيز بيشتر خواهد بود (11) .
آسيب پذيري دوره نوجواني و جواني باعث مي شود كه تعدادي از افراد اين گروه سني تحت تاثير شرايط نامساعد خانوادگي و اجتماعي و عناصر مربوط به آنها به صور مختلف در مسير روابط ناسالم قرارگيرند. داشتن خصلت جوانمردي و مقابله دربرابر تجاورگري ها و بي عدالتي ها ازويژگي هاي دوران جواني است كه انحطاط اخلاقي وفرهنگي مي تواند آنرا به خشونت و لاابالي گري بكشاند . درصورتي كه فعاليت ورزشي ، بخصوص در بعد حرفه اي براي ورزشكاران وجهه اجتماعي كسب مي كند و احساس لياقت و شايستگي و برتري را در آنان افزايش داده و افكارو ذهنياتشان در زمينه هاي مثبت و مساعد سير مي كند درنتيجه با تصميم گيري هاي صحيح و منطقي مي توانند در جنبه هاي مثبت ابراز وجود كنند (19).
از نظر ديويد[40] و همكاران او در سال 2004 ورزش مي تواند علاوه بر سلامتي شخصي منجربه افزايش احساس شايستگي ،احترام به خود ، اعتماد به نفس ، قاطعيت و كاهش رفتارهاي اجتنابي و ترس اجتماعي گردد (51). از ديدگاه نسپور[41] در سال 2005 ورزش با آموزش ابراز وجود و مهارت هاي ارتباطي ،مهارت تصميم گيري و قدرت نه گفتن ، جزو برنامه هاي پيچيده و منظم پيشگيري و درمان اعتياد قرارمي گيرد (66).
نيوفلد[42]و همكاران او به اين نتيجه رسيدند كه به منظور هدايت تمايلات جنسي قبل از ازدواج ، آموزش سلامتي جنسي ، بايد شامل توسعه مهارت هاي ارتباطي ، مهارت هاي تصميم گيري و توانايي نه گفتن باشد ( 67)
به نظر ريوا [43] و ديگران در سال 1983 و فاوزي [44] و همكاران او در سال 2001 و او يكي ديگراز كاربردهاي ورزش و قاطعيت در درمان افراد مبتلا به چاقي و فشار خون مي باشد كه درمان هاي پزشكي و روانكاوي درآنها بايستي به صورت توامان صورت بگيرد وهيچ كدام به تنهايي مؤثرنيستند چرا كه هرچه اين بيماران اجتماعي ترو از لحاظ فيزيكي فعال تر باشند بهتر مي توانند درتغيير عادتهاي مخرب ذهني و تغذيه اي خود موفق باشند .(70)(54).
دانشجويان همانند ساير اقشار جامعه دچار نقص در روابط اجتماعي و رفتارهاي قاطعانه مي باشند ولي ازآنجا كه در مجموع نياز به روابط بيشتري در آينده خواهند داشت نياز آنها به مهارتهاي ارتباطي بيشترخواهد بود بخصوص اگر در محيط هايي پرورش يافته باشند كه فرصت يادگيري مهارت هاي اجتماعي وجود نداشته باشد.
دختران به گونه اي اجتماعي شده اند كه بيشتر هماهنگ و فروتن باشند بنابرين آنها كمتر احساس مي كنند كه ابراز وجود كنند لذا فوايد شركت در فعاليت هاي اجتماعي مانند ورزش اهميت بيشتري براي دختران دارد (76).
امروزه داشتن مهارت هاي اجتماعي و ارتباطي شرط لازم براي موفقيت شغلي و تحصيلي است و ديدگاه هايي چون پراگماتيسم باعث تشويق افراد براي احساس رضايتمندي و كسب حداكثر منافع گرديده است لذا روش هاي برخورد موفقيت آميز با محيط و همنوعان زمينه تحقيقات بسياري را به خود اختصاص مي دهد ،اخيرا نهضت آزادي خواهي زنان وساير نهضت هاي روابط اجتماعي برروند آموزش ابراز وجود تاثير عمده گذاشته اند و از طرفي فقر فرهنگي ، اقتصادي ، اعتقادي باعث برخوردهاي نادرست بصورت روابط سلطه جويانه و سلطه پذير گشته و عامل مهمي در بسياري از مشكلات جامعه از قبيل فحشاء ، انحرافات ، خودكشي ، و بيماري هاي رواني … شناخته شده است (21).
سه عامل افزايش افراد فاقد ابرازوجوددر ايران : 1- فاصله طبقاتي 2- عدم وجود امكانات خود مطرح نشدن 3- باورهاي ذهني غلط مردم از نظر گروه محققين در سال 1368 اعلام شد(30) . ما در اين تحقيق شواهدي را ارائه خواهيم داد كه ورزش در كمرنگ كردن فاصله طبقاتي و فراهم كردن امكانات در بروز استعدادها موثر بوده است و با اين پژوهش دريچه اي در جهت تغيير افكار، نسبت به رفتارهاي قاطعانه و معقول و موجه كردن آن خواهيم گشود .
ورزش مي تواند از طريق بهبود روابط بين فردي و اجتماعي در كسب موقعيت در آينده تحصيلي و شغلي درجوانان مؤثر واقع شود و مي توان براي گسترش فرهنگ قاطعيت و روابط مناسب در جامعه و ساماندهي باورهاي ذهني مردم و جامعه نسبت به ابرازوجود ، از طريق قشر آينده ساز اقدام كرد ،چراكه رقابت هاي ورزشي فرصت يگانه اي است كه امكان مشاركت ورزشكاران را فارغ از جايگاه اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و بدور از تبعيضات نژادي و ديني ، قومي ، جنسيتي و تفاوت هاي سني فراهم مي آورد (40) . هموار كردن راه پژوهش هاي تجربي در زمينه بهبود روابط فردي واجتماعي با ملاك قرار دادن رفتارهاي قاطعانه از اهداف بلند مدت اين پژوهش مي باشد .
هدف هاي پژوهش
الف ) هدف كلي :
مقايسه ي ميزان ابرازوجود ( قاطعيت ) بين دانشجويان دخترورزشكار و غيرورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد (سال 1384) مي باشد .
ب ) هدف هاي ويژه :
1ـ مقايسه ي ميزان ابراز وجود (قاطعيت ) بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
2ـ مقايسه ي امتناع از درخواست بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
3ـ مقايسه ي بيان و ابراز محدوديت هاي شخصي بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
4ـ مقايسه ي شروع برقراري روابط اجتماعي بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
5ـ مقايسه ي ابراز احساسات مثبت بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
6ـ مقايسه ي انتقاد كردن بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكاردانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
7ـ مقايسه ي اختلاف عقيده داشتن با ديگران بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
8ـ مقايسه ي ابراز وجود در موقعيت هاي خدماتي بين دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
9ـ مقايسه ي ميزان ابراز وجود در دانشجويان دختر متاهل و مجرد
10-مقايسه ي ميزان ابراز وجود در دانشجويان دختر با توجه به ترتيب تولد
11- مقايسه ي ميزان ابراز وجود در رشته هاي ورزشي انفرادي و گروهي
فرضيه هاي تحقيق
1 ـ بين ميزان ابرازوجود ( قاطعيت ) دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
2 - بين امتناع از درخواست دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد
3 - بين بيان و ابرازمحدوديت هاي شخصي دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
4 ـ بين شروع برقراري روابط اجتماعي دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
5 ـ بين ابراز احساسات مثبت دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد
6ـ بين انتقادكردن دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
7 - بين اختلاف عقيده داشتن با ديگران دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
8 ـ بين ابرازوجود درموقعيت هاي خدماتي دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد
يافته هاي اضافي پژوهش :
1- بين ميزان ابراز وجود دانشجويان دختر متاهل و مجرد تفاوت معني داري وجود دارد.
2- بين ميزان ابراز وجود دانشجويان دختر با توجه به ترتيب تولدشان در خانواده تفاوت معني داري وجود دارد .
3- بين ميزان ابراز وجود دانشجويان دخترورزشكار رشته هاي انفرادي و گروهي تفاوت معني داري وجود دارد.
پيش فرض هاي تحقيق
1ـ آزمودني ها با پرسشنامه گامبريل آشنايي ندارند .
2ـ آزمودني ها از نظر روحي سالم مي باشند .
3-آزمودني ها از عنوان اصلي پژوهش اطلاعي ندارند .
4- آزمودني ها به سئوالات پرسشنامه بدرستي پاسخ داده اند.
متغيرهاي پژوهش
متغير هاي قابل كنترل
1ـ جنسيت آزمودني ها : اين تحقيق بر روي ورزشكاران و غيرورزشكاران زن انجام شده است .
2ـ جامعه مورد تحقيق : تنها از ورزشكاران عضو تيم هاي ورزشي دانشگاه استفاده شده است .
3ـ نمونه تحقيق : به صورت تصادفي انتخاب شده اند .
4ـ ابزار اندازه گيري : به منظور اجراي اين تحقيق از پرسشنامه ابراز وجود گامبريل استفاده شده است
5ـ وضعيت تاهل و شاغل بودن و نوع رشته ورزشي و ميزان آن درهفته در آزمودني ها كنترل شده است .
متغيرهاي غير قابل كنترل
1ـ شرايط روحي آزمودني ها هنگام تكميل پرسشنامه
2ـ ميزان صراحت و دقت افراد در هنگام تكميل پرسشنامه
3ـ عدم دسترسي به تمام ورزشكاران و غيرورزشكاران دانشگاه آزاد دريك زمان و يك مكان مشخص
4ـ عدم امكان كنترل تفاوت هاي فردي و وراثتي آزمودني ها
5ـ عدم امكان كنترل تجارب قبلي و محيط تربيتي آزمودني ها
6ـ عدم امكان كنترل كامل سطح اقتصادي و اعتقادي آزمودني ها
7- چنانچه تعداد دانشجويان عضو تيم هاي ورزشي دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد در سال
84-1383 بيش از 80 نفر باشند ، دفتر امور فوق برنامه دانشگاه در ارائه ي ليست 80 ورزشكار با پژوهشگر همكاري نمودند.
تعريف واژه ها و اصطلاحات تحقيق
ابرازوجود
تعريف نظري : از ديد گاه لن اسپري [45] (1383 ) ابراز وجود توانايي فرد براي بيان افكار ، احساسات و باورهاي خود به شيوه اي مستقيم ، صادقانه و مناسب بدون زيرپا گذاشتن حقوق ديگران ، توانايي گفتن نه ، تقاضا كردن ، بيان احساسات منفي و مثبت ، آغاز و ادامه و خاتمه دادن به گفتگو ها مي باشد . (15)
و از نظرآرگيل وهمكاران [46] (1975-1969) رفتارقاطعانه پاسخي متناسب با موقعيت است كه نه مطيعانه و نه پرخاشگرانه بوده و فرد ضمن ابراز احساسات دروني ،احقاق حق كرده وعزت نفس و موقعيت خود را در روابط بين فردي بهبود مي بخشد .
تعريف عملياتي : نمره اي كه افراد در پاسخ به پرسشنامه ابرازوجود گامبريل دريافت مي كنند و در هفت موقعيت ابراز وجودانه شامل : امتناع از در خواست ، بيان و ابراز محدوديت هاي شخصي ، شروع برقراري روابط اجتماعي ، ابراز احساسات مثبت ، انتقاد سازنده ، اختلاف عقيده داشتن با ديگران ، ابراز وجود در موقعيت هاي خدماتي ، مورد سنجش قرارمي گيرند
ارتباط
به معناي ارتباط بين افراد است كه بر اثر آن افكار ـ احساسات رفتارها و تجارب آنها به يكديگر منتقل مي شود . ( آريان پور ـ 1356 )
ورزشكاران : دانشجويان دختري كه در عضويت تيم هاي مختلف ورزشي دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد در سال تحصيلي 83-84 مي باشند .
غيرورزشكاران : دانشجويان دختري كه هيچ سابقه مهم ورزشي مانند عضويت در يك تيم ورزشي را نداشته و بطور مرتب و منظم در هيچ يك از رشته هاي ورزشي فعاليت ندارند .
زير بناي نظري پژوهش
در ديدگاه روانكاوي فرويد[47] ضمن بررسي مراحل شكل گيري شخصيت انسان از فعل پذيري و حالت انفعالي بحث كرده است او مي گويد اگر در مرحله دهاني ارضاء بيش از حد يا ناكامي شديد پيش آيد فرد در بزرگسالي دو منش خواهد داشت ، يكي منش اتكالي و ديگري پرخاشگرانه كه بعدا فرد سعي مي كند هميشه ديگران را از خود راضي نگهدارد و درخود احساس حقارت مي كند چون ازخود اراده اي ندارد و در ديگري فرد سلطه جو و فحاش مي شود، او كم رويي را، اضطراب اجتماعي و اخلاقي مي داند كه در آن فرد مي ترسد احساس ، فكر و يا عملي كه مورد پسند اخلاق اجتماعي و بخصوص خانواده نيست را انجام دهد.
اريكسون[48] درتقسيم مراحل رشد رواني اجتماعي معتقد است فرد در دومين مرحله رشد با دو موضوع روبرو مي شود . خودكفايي در برابر شرم و ترديد ، احساس كنترل شديد يا ازدست دادن كنترل مي تواند پايه گذار احساس شرم در كودك گردد كه تاثير آن درتمام مراحل زندگي پايدار مي ماند .
ديدگاه انسان گرايي تحقيقات گسترده اي درمورد ابراز وجود انجام داده اند و درمان را براي انساني كه آزاد و مختار است و مي تواند احساسات و عواطف خود را براحتي بيان كند را در تجربه احساسات خود و آگاهي از وجود آنها مي داند .
رويكرد شناختي ،ترس از روابط اجتماعي را ناشي از پندارها و افكاري مي داند كه بر انسان حاكم مي باشد.(21)
2- مباني نظري پژوهش
3- ابراز وجود و كاربرد آن
آموزش ابراز وجود روشي است براي رفع اضطراب هايي كه از روابط متقابل اجتماعي ناشي شدهاند. افرادي كه به علت عدم مهارت هاي مهم بين فردي و اجتماعي نميتوانند احساسات و خواسته هاي خويش را بيان كنند و يا از عهده رد تقاضاهاي نامعقول ديگران بر نميآيند و غالبا از جانب افراد ديگر مورد سوء استفاده قرار ميگيرند، احساس احترام به خود و يا عزت نفس را از دست ميدهندو معمولا احساس ميكنند كنترلي بر وقايع زندگي خويش ندارند. اين افراد از رويارويي با مسائل مختلف زندگي اجتناب مينمايند.خشنودي انسان در زندگي تا حدودي به ارضاي نيازهايي وابسته است كه محصول ارتباط با ديگران هستند. (همچون دوستي، عشق، تقدير، پيشرفت، احترام، اعتماد و عزت نفس)، به دليل اينكه ارضاي بسياري از نيازهاي اساسي انسان مستقيم يا غير مستقيم به ديگران بستگي دارد لذا توانايي شخص براي واكنش متقابل اثربخش با افراد ديگر بسيار مهم است. افرادي كه فاقد مهارت هاي لازم هستند اغلب در ارضاي نيازهاي اساسي خويش با شكست روبرو ميشوند. به عنوان مثال دانش آموزي كه نميتواند سوالي را كه در نظرش كم اهميت جلوه ميكند از معلم بپرسد ممكن است هرگز نتواند به تقويتي كه از طرف معلم در زمينه طرح سؤالات جالب ارائه ميشود. دست يابد و يا مردي كه نميتواند تقاضاهاي شغلي و يا آرزوهايش را به مافوق خودش بگويد ممكن است زندگي را بدون توفيقات شغلي سپري كند.آموزش ابراز وجود به افراد كمك ميكند تا مهارت هايي را در زمينه ابراز حقوقشان كسب كنند، بدون اينكه به ديگران آسيبي وارد نمايند. به افراد آموزش ميدهند تا باور كنند كه ميتوانند در اهدافشان پيشرفت نمايند و ميتوانند احساسات درونيشان را بدون ترس از استهزاء ، از دست دادن احترام يا حتي از دست دادن محبت ابراز كنند.نظريه آموزش ابراز وجود تا حدود زيادي بر پايه اصول شرطي شدن و يادگيري استوار شده است. بسياري از طرفداران اين نظريه چنين فرض ميكنند كه اگر افراد انساني مجموعهاي از مهارت ها را فراگيرند، ميتوانند نيازهاي اساسي خودشان را ارضاء نمايند. به عبارتي ديگر از طريق فراگيري مهارتها، شخص قادر ميشود اهدافي را رشد دهد كه چنين اهدافي راه رسيدن به ارضاي نيازها را ممكن ميسازد. بنابراين مشكل بسياري از افراد آن نيست كه فاقد اهدافي در زندگيشان ميباشند، بلكه آنها نميدانند چگونه بايد به اهدافشان برسند.
نظريه آموزش ابراز وجود نخستين بار توسط آندريو سالتر[49] (1949) مطرح شد. او از افكار پاولف درباره برانگيختگي و بازداري تاثير پذيرفته بود. سالتر عقيده داشت كه بعضي از افراد بيشتر متمايل به عمل مداري بوده و مقدار زيادي حالت برانگيختگي دارند. افراد ديگر بيشتر به حالت توروتيك متمايلند، يعني حالت بازداري در آنها بيشتر است. طبق نظر سالتر نقش درمانگر آن است كه افراد را به سوي عمل مداري سوق دهد. او بيمارانش را تشويق ميكرد احساساتشان را به طور آزادنهاي نشان دهند تا مقدار زيادي حالت برانگيختگي در آنها به وجود آيد. منظور سالتر از برانگيختگي زياد، حالتي است كه در آن افراد ميتوانند تمام توان هاي خود را چه از نظر شناختي و چه از نظر عاطفي به فعليت برسانند. چنين حالتي اشتياقآور و لذتبخش است. او اشاره كرده است كه بسياري از افراد از عادت به حالت بازداري رنج ميبرند. آنها ميتوانند اين حالت را از طريق تمرين هيجاني رفع كنند و حالت برانگيختگي ايجاد نمايند. نهايتا” حالات برانگيختگي و بازداري متعادل ميشوند. به نظر سالتر تغييراتي كه بدين طريق در رفتار ايجاد ميشود منجربه تغيير بيولوژيكي مغز ميشود و شخصيت تازهاي را پديد ميآورد، شخصيتي كه ميتواند با سرعت تصميماتي را اتخاذ نموده، از مسئوليت ها لذت ببرد، بدون اينكه از اضطراب به ستوه آيد.
ولپي و لازاروس[50] از افراد ديگري هستند كه در رشد نظريه ابزار وجود نقش عمدهاي دارند. آنها تعدادي از روش هاي آموزش ابزار وجود را به منظور كمك به افراد در جهت بهدست آوردن كنترل وقايع زندگي مطرح كردهاند. ولي نقش بازيكردن را به منظور كاهش اضطراب مطرح مي كند. با استفاده از اينروش بيمار ياد ميگيرد با موقعيتهاي اضطرابزا به طور موفقيتآميزي رو به رو شود. موقعيت هايي كه ممكن است در بيمار ايجاد اضطراب كند درجه بندي ميشوند، سپس بيمار تشويق ميشود تا با هر حالت عاطفي (خشم، محبت و…) كه اضطراب را منع ميكند پاسخ دهد. با تكرار اين تمرينات بيمار ياد ميگيرد تا با موقعيت هاي اضطرابزا با موفقيت برخورد نمايد.
لازاروس عقيده دارد افراد براي رشد دادن يك حالت آزادي هيجاني ياد بگيرند هيجاناتشان را ارائه كنند. او بيمارانش را آموزش ميداد براي گرفتن حقوقشان فعاليت كنند. آموزش ها عبارت بودند از كمك به افراد براي درك حق قانوني خويش، چگونگي تلاش براي رسيدن به آنها و جلوگيري از پايمال شدنشان.(28)
پيشفرضهاي بنيادي درمان مبتني بر آموزش ابراز وجود
در سالهاي اخير شيوههاي متفاوتي از آموزش ابراز وجود مطرح شده است. بررسي همه اين روشها از حوصله اين بحث خارج است. به نظر ميرسد كه همه اين فنون بر چهار فرض اساسي استوار باشند.
1- مهارت ها
اولين و مهمترين پيش فرض آن است كه شخص بايد ياد بگيرد او ميتواند رويدادهاي محيطش را كنترل كند. همچنان كه اشاره شد افرادي كه احساس ميكنند كنترلي بر وقايع مختلف زندگي خويش ندارند به تدريج به سوي درماندگي سوق پيدا ميكنند و نهايتا تلاش هايشان در جهت رسيدن به اهداف زندگي كاهش مييابد. بهترين روش براي به وجود آوردن احساس كنترل و رهايي از درماندگي عبارت است از ياد گرفتن مهارت هايي براي رويارويي با موقعيت هاي روزانه محيطي مورد نياز. فراگيري اين مهارتها نه تنها تقويت لازم را براي ايجاد رفتار سازگارانه فراهم ميكند، بلكه اين عقيده را در شخص به وجود ميآورد كه وقايع قابل كنترلاند.(28)
دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۱
مفاهیم اساسی زوج و خانواده
مفهوم خانواده
خانواده به عنوان یک سیستم اجتماعی - فرهنگی تلقی می شود که دارای دارای یک ساختار قدرت است که به وسیله ی آن اشکال مختلفی از ارتباط بروز می کند. اعضای این سیستم با هم رابطه ای عمیق و چند لایه دارند.
خانواده سیستم ارتباطی است که با روابط دوستی و روابط کاری متفاوت است. موفقیت ازدواج وابسته به میزان آمادگی افراد برای ازدواج و درک واقع بینانه ی آنها از روابط زوجی است.
زوج به عنوان یک یسیستم منحصر به فرد
این رابطه در عین حال که می تواند صمیمانه ترین و راحت ترین رابطه ی ممکن باشد، می تواند شدیدترین صدمات ممکن را به اعضاء وارد کند.
رابطه زوجی با روابط دوستی و روابط فامیلی تفاوت هایی دارد.
بانزر و وست (1992) شش ویژگی را به عنوان مشخصه های رابطه ی زوجی عنوان کرده اند که در زیر می آید:
1- رابطه ی زوج داوطلبانه است یعنی هر دو عضو زوج می دانند که مجبور نیستند با هم ازدواج کنند.
2- رابطه ی زوج مستلزم ایجاد تعادل بین پویایی و ثبات است.
3- رابطه ی زوج گذشته ، حال و آینده ای دارد. رابطه ی زوج سالم، تعادلی است بین گذشته ، حال و آینده به گونه یی که زمان حال و آینده فدای گذشته نشود.
4- ازدواج کردن مستلزم ترکیب دو آینده و دو گذشته است که شامل ارزش ها و جهان بینی های متفاوتی است.
5- قرار گرفتن در رابطه ی زوجی مستلزم حمایت کردن و حمایت شدن است.
6- رابطه زوج مستلزم این است که هر عضو زوج فردیت و هویت منحصر به فرد خود را حفظ کرده و در عین حال توانایی این را داشته باشد که در لحظاتی این فردیت را فدای رابطه کند.
ازدواج کردن یکی از مشکل ترین و پیچیده ترین وظایف دوره ی بزرگسالی است. این رویداد مهم در عین حال به عنوان ساده ترین و عاشقانه ترین مرحله ی چرخه ی زندگی توصیف شده است.
سالوادور مینوچین سلسله مراتب زوج را به عنوان یک سیستم مجزا توصیف کرد.
زوج ها برای این که بتوانند رابطه ی پایدار و لذت بخشی داشته باشند، باید به وسیله ی شناساندن محدویت ها به دیگران، حول رابطه ی خود مرز ایجاد کنند.
زوج هایی که حول رابطه ی خود مرز ایجاد نمی کنند، درون خانواده ی اصلی و یا روابط دوستی گیر می افتند. ایجاد این مرزها گاهی به سادگی امکان پذیر نیست.
تعارض های رابطه ی زوج با نیازهای فردی
وقتی دو نفر با هم ازدواج می کنند، رابطه ی زوجی برای آنها نسبت به سایر روابط، در اولویت قرار گرفته و به طور طبیعی دیگر روابط آنها در حالت ثانویه قرار می گیرد. اگر این گونه عمل نشود، چالش های ارتباطی زوج عمیق می شود.
تنش بین فردیت شخص (استقلال و خود محوری) و قرار گرفتن در یک رابطه ی زوجی که مستلزم توجه کردن به خواسته ها و نیازهای شخص دیگر است، باید حل شود تا رابطه ی زوج به سمت موفقیت و لذت پیش برود.
اسطوره ها رابطه ی زوج را به چالش می کشند
گاهی اوقات زوج ها انتظارات غیرمنطقی و غیرواقع بینانه ای از خود، همسر و رابطه ی شان دارند. این انتظارات غیرواقع بینانه یا اسطوره ها، باید اصلاح شوند تا اثر منفی آنها بر رابطه و رفتار زوج ها کاهش پیدا کند.
بعضی از اسطوره های متداول در روابط زوج ها به قرار زیر است:
- اگر یکدیگر را دوست داریم باید همیشه خوشحال باشیم.
این یک تفکر و باور غیرمنطقی است. واقعیت این است که زن و شوهرها می توانند یکدیگر را خیلی دوست داشته باشند و به عبارتی خوشحال نبودن می تواند به دوست داشتن یا دوست نداشتن یکدیگر ربطی نداشته باشد.
- ما باید بدون توجه به تأثیری که بر روی همسرمان می گذاریم کاملاً با یکدیگر صادق باشیم.
بیان بعضی موارد مربوط به گذشته می تواند اثر منفی در ذهن همسر بگذارد. به همین دلیل بیان عواملی که تأثیر منفی بر روابط دارند منطقی به نظر نمی رسد.
- اگر یکدیگر را دوست داریم باید همیشه با هم باشیم.
به عبارتی زن وشوهر میتوانند یکدیگر را دوست داشته باشند و در عین حال گاهی اوقات در کنار هم نباشند.
فردی که به این باور پایبند است در صورتی که همسرش لحظاتی را با او نباشد، احساس رنجش و ناراحتی می کند و این احساس او، در رابطه با همسرش اختلال ایجاد می کند.
- زمانی که مشکل پیش می آید باید مشخص کنیم مقصر کیست.
در بسیاری از مشکلات زناشویی واقعاً کسی مقصر نیست بلکه، مشکل حاصل تفاوت دیدگاه و نظر زوج هاست.
- برای این که از یکدیگر حمایت کنیم باید بر سر همه ی موضوعات توافق داشته باشیم.
این که زن و شوهر توافق داشته باشند خوب است اما عدم توافق آنها در بعضی از زمینه ها کاملا طبیعی است.
- اگر زن و شوهر یکدیگر را دوست داشته باشند باید بدانند که همسرشان به چه فکر می کند و چه نیازی دارد. بنابراین نیازی به صحبت کردن درباره ی نیازهایشان ندارند.
واقعیت این است انسان ها هر چقدر یکدیگر را دوست داشته باشند، نمی توانند ذهن یکدیگر رابخوانند. صحبت کردن زوج ها با یکدیگر می تواند ذهنیات آنها را به هم نزدیک کند و باعث شود که از خواسته های یکدیگر با خبر شوند.
- رابطه ی خوب خود به خود اتفاق می افتد.
کسی که باور فوق را دارد ،منتظر می ماند تا رابطه هیجاد نشود ممکن است بگوید شانس ندارم یا ما به درد هم نمی خوریم.
- زن و شوهر باید همیشه نزدیک هم باشند.
این باور باعث می شود که حتی اگر در یک مجلس مهمانی ،همسر فرد با او کمی فاصله فیزیکی پیدا کند ، احساس بدی پیدا کند.
- ما اگر یکدیگر را داشته باشیم، نیازی به خانواده و دوستان نداریم.
این چنین فردی عقیده دارد زن وشوهر باید خود به هم وابسته باشند و نیازی به دوستان و خانواده نیست.
زوج ها باید در تربیت فرزندان هماهنگ عمل کنند
زوج ها زمانی که صاحب فرزند می شوند، باید نسبت به گذشته در نگرش و رفتار خود تغییر ایجاد کنند. درگیری بین نقش والدی و نقش همسری ممکن است به ظاهر ساده و بی اهمیت به نظر برسد اما برای بعضی از زوج ها مشکلات جدی ایجاد می کند.
ایجاد تعادل بین نقش های زن وشوهری و والد و فرزندی در تشکیل خانواده اهمیت اساسی دارد.
زوج ها به صمیمیت نیاز دارند
صمیمیت یکی از نیازهای زندگی زن و شوهری است و در عین حال از ویژگی های بارز یک زوج موفق و شادمان است. رابطه ی صمیمانه، با خودافشایی واقی و درک نیازهای فرد دیگر ( همسر ) در رابطه ی برابر، تعریف می شودواقع شدن را تحت تأثیر قرار دهد. عوامل دیگری که بر چگونگی نشان دادن صمیمت اثر می گذارند عبارتند از:
سبک شخصیتی فرد، سبک ارتباطی زوج ها با هم و مراحل تکامل رابطه زوج.
زن و شوهر برای پیشگیری از ایجاد مشکل، باید بتوانند درباره ی انتظاراتی که از یک رابطه ی صمیمانه دارند، با یکدیگر صحبت کنند.
زوج باید در قدرت و همکاری مشارکت کنند
همکاری و قدرت مفاهیم کلیدی برای ادراک زوج به عنوان یک واحد منحصر به فرد هستندا. به عبارتی سهم هر فرد در بر عهده گرفتن مسؤولیت های مربوط به رابطه ی زوجی، همکاری او در رابطه را معین می کند.
ویژگی های زوج سالم
بیورز اسپری وکارلسون (1991) و یانگ و لانگ (1998) بعضی از الگوها ی ارتباطی سالم بیان کرده اند آنها عقیده دارند که زوج های سالم از این الگوهای ارتباطی پیروی می کنند این الگوها به شرح زیر هستند :
1 - عقیده به نسبی بودن واقعیت نه مطلق بودن آن .
زوج هایی که این دیدگاه را دارند ، سعی ندارند همسر خود را به پذیرش دیدگاه خودشان وادار کنند بلکه ، به حرف های همسر خود گوش داده و سعی می کنند که برداشت ها و نظرات او را درک کنند .
2- اعتقاد به این که قصد و نیت همسر خوب است .
زوج های سالم ضمن این که به همسر شان احترام می گذارند ، هرگز حس نمی کنند که همسرشان دشمن آنها ست و آنها ایمان دارند که همسرشان در پی آزار دادن آنها نیست .
3- اعتقاد به این که مشکلات حل می شوند
زوج هایی که اعتقاد دارند مشکلات قابل حل هستند ، برای حل مشکل تلاش می کنند این افراد تاثیر خود را در فرایند حل مشکل قابل توجه می دانند.
4 - عقیده به عوامل فراتر از خود .
زوج های سالم جهان بینی وسیعی دارند که این جهان بینی می تواند جهت گیری مذهبی و یا خانوادگی باشد.
5 - تمرین رفتارهای سالم
این رفتارها ی سالم عبارتند از :
- مسوولیت : نقش هر یک از آنها در ایجاد رفتارهای مثبت جدید ، اهمیتی اساسی دارد . در این حالت زن و شوهر یکدیگر را به خاطر کوتاهی سرزنش نمی کنند.
- هدف گذاری: دستیابی بهاهداف واقع بینانه ای که رضایت ارتباطی را به دنبال دارد تلاش کند .
- تشویق: زوج های سالم تلاش می کنند که یکدیگر را تشویق کرده و از همدیگر قدر دانی و تحسین به عمل آورند.
- گفت و گوی باز : هر عضو زوج باید بتواند احساسات مثبت خود را به صورت بی پرده و صادقانه بیان کند .
- گوش دادن همدلانه : به وسیله ی این مهارت همچنین زوج ها به همسر خود نشان می دهند که احساسات و عقاید او را می پذیرند و با تمام وجود به اوگوش می دهند .
- میل به تحلیل ارتباطات : تحلیل مسائل موجود در رابطه و تلاش برای درک بهتر آنها به پایداری زندگی زناشویی کمک می کند .
- نشان دادن پذیرش : ارزشی را که برای عضو دیگر قا ئل است را بيان كند مخصوصاً وقتي كه عقايد زوج باهم متفاوت است.
- حمايت از اهداف مثبت ازدواج:نشان دادن پذيرش فرد مقابل، مخصوصاً زماني كه اختلاف نظر وجود دارد اهميت بسياري دارد.
- حمايت از اهداف تعيين شده: زن و شوهر بايد از اهدافي كه به طور مشترك براي رابطه ي خود تعيين كرده اند حمايت كنند.
- توافق به منظور پل ارتباطي: با بيان احساس و ديدگاه متفاوت خود،براي يافتن راه حل به يكديگر به توافق برسند.
- تعهد به مشاركت:هر عضو زوج بايد با درك موقعيت و نقش خود در ازدواج،براي دسترسي به اهداف رابطه ي زناشويي تلاش كند.
گرچه ممكن است زوج ها مراحل قابل پيش بيني اي را براي ايجاد رابطه در نظر داشته باشند با اين حال وقايع اجتماعي و استرسورهاي مختلف آنها را تحت تاثير قرار مي دهند.
در زمان هاي گذشته قواعد ازدواج و وظايف و نقش ها به ميزان زيادي به نقش هاي جنسي وابسته بود.
وامید به زندگی پايين تر بود با اين حال نرخ طلاق در سطح پايين تري از امروز بود.
امروز اميد به زندگي افزايش پیدا كرده و در كنار آن انتظارات اجتماعي انسان ها تغيير كرده و مدل هاي جديدي از ازدواج ظهور كرده كه به جاي اين كه صرفا“ بر وظيفه و مسئوليت مبتني باشد ، بر صميميت ، همراهي ، و همكاري مبتني است.
ازدواج امروزي از عوامل اجتماعي تاثيرات زيادي مي پذيرد.
تاثيرات اجتماعي بر ازدواج
استرس هاي ناشي از مشكلات اقتصادي ، زايمان در سنين بالا ، فرصت هاي شغلي مخصوصا براي زن ها ، انجمن هاي زنان ، ... همگي چگونگي ازدواج را تحت تاثير قرار داده است.
استرسورهاي عمودي ، استرسور هاي افقي و استرسور هاي سيستمي طبقه بندي شده اند.
استرسورهاي عمودي
استرسورهاي عمودي شامل ادراكات دروني زوج ها است كه از خانوادهاي اصلي كسب كرده و به رابطه ي زوجي وارد مي كنند.
خاطرات ، الگوهاي رفتاري اكتسابي ، اسطوره هاي ازدواج ، اسرار خانوادگي ، انتظارات، آداب و رسوم و ... همگي عواملي هستند كه زوج ها آنها را از خانواده هاي قبلي خود كسب كرده اند و همگي درشكل گيري ازدواج آنها دخالت دارند.
استرسورهاي افقي
استرسورهای افقی شامل اتفاقات استرس زايی هستند كه از شروع ازدواج تا پايان زندگي براي زوج ها رخ مي دهند . بعضي از اين حوادث قابل پيش بيني هستند مانند تولد فرزند ازدوج فرزندان و ...
بعضي از اين استرسورها قابل پيش بيني نيستند مانند مرگ غيره منتظره در اثر بيماري يا تصادف ، بيماري مزمن و...
استرسورهاي سيستم – سطح
استرسورهاي سيستم –سطح شامل تاثيرات اجتماعي ، فرهنگي ، سياسي ، مذهبي و اقتصادي به اضافه ي تاثيرات خانواده ي گسترده برازدواج است .
از متداول ترين اين استرسور ها عبارتند از:
- اعضاي خانواده ي گسترده
- وضعيت اقتصادي جامعه
- رابطه با دوستان و...
وظايف روان شناختي زوج در مراحل تكامل
مفهوم وظيفه ي روان شناختي را كه اريكسون آن را ارائه داده بود بعد ها توسط والرستين(1993) به عنوان يك روش مفيد براي توصيف شيوه ي زندگي زوج هاي سالم توسعه پيدا كرد.
امروزه طلاق و ازدواج مجدد نسبت به گذشته متداول تر است همچنين امروزه دخترها و پسرها ديرتر ازدواج مي كنند ديرتر بچه دار مي شوند، بچه هاي كمتري متولد مي كنند و يا گاهي تصميم مي گيرند كه بچه درا نشوند. يكي از راههاي بررسي مراحل تكامل زوج ، بررسي اين موضوع است كه زوج ها وظايف روانشناختي را چگ.نه انجام مي دهند.
وظايفي كه والرستين ارائه كرده شروع و تداوم ازدواج را در نظر مي گيرد و به سن زوجين يا حتي رفتارهاي گذشته ي افراد ارتباطي ندارد.
اين وظايف به قرار زير هستند:
وظيفه ي يك: تحكيم استقلال روان شناختي و ايجاد ارتباطات جديد با خانواده ي اصلي
اين تكليف شرط لازم براي همراه شدن زوج با يكديگر در مسير زندگي است كه از طريق اين وظيفه زن و شوهر از خانواده هاي اصلي جدا مي شوند و در عين حال توانايي اين را دارند كه ارتباط سالمي به شكلي جديد با آنها بر قرار كنند.
وظيفه دو: ايجاد هويت زوجي و با هم بودن در مقابل خود مختاري
اين وظيف شامل ايجاد رابطه اي دو نفره است كه در آن واژه ي«ما» معني پيدا مي كند. يعني اصطلاح «من» از حالت انفرادي كه بيشتر خود محورانه بوده تغيير شكل پيدا كرده و در حقيقت من به عنوان بخشي از ما تلقي مي گرددو هردو آنها علايق فردي و خود محورانه را تا حدودي كنار بگذارند تا هويت زوجي رشد كند.
وظيفه سه: ايجاد هويت جنسي زوج
هويت جنسي به فراواني شدت و كيفيت ابراز احساسات جنسي در رابطه ي بين زن و شوهر اطلاق مي شود . اين وضيفه نوعي پيوند و نزديكي احساس را در زوج ايجاد مي كند. رابطه ي جنسي رضايت بخش از هويت جنسي سالم زوج نشات مي گيرد.
وظيفه چهار: شكل دادن ازدواج به عنوان يك حوزه ي اطمينان بخش و پرورش دهنده
رابطه زوج موقعيتي را فراهم مي كند كه در آن شكست ها تلاش ها ، شرايط و ترس هاي زوج در يك جو حمايتي و مراقبت كننده مد نظر قرار مي گيرد.
وظيفه پنج: والد بودن
اين فضا بايد به گونه اي در زوج آمادگي ايجاد كند كه بتوانند ضمن پرورش فرزند از ايجاد لطمه به رابطه ي خود جلوگيري كنند. در اين شرايط انعطاف پذيري نقش زوج ها ضروري است زيرا رابطه ي زوج با به دنيا آمدن فرزند تغيير كرده و شكل جديدي به خود مي گيرد.
وظيفه شش: ايجاد رابطه اي جالب و جذاب
رابطه ي جذاب با هيجان و شوق همخراه است تجارب لذت بخش زوج در كنار هم بخشي از خاطره هاي مشترك آنها را تشكيل مي دهد كه در شرايط سخت به زوج كمك مي كند سرزنده و شاداب بماند.
وظيفه هفت: ايجاد ديدگاهي دو گانه كه ايده ال هاي اوليه را با واقعيت موجود تركيب مي كند.
با گذشت مدتي از ازدواج زوج ها واقعيات زندگي را بيشتر درك مي كنند و ممكن است شيوه هاي ابراز محبت آنها نسبت به اوايل زندگي تغيير كرده و واقع بينانه تر شود.زوج ها بايد بپذيرند كه حالت هاي اوليه غير واقع بينانه تر بوده و لازمه ي ازدواج موفق تطابق آن ايده آل ها با واقعيت هاي زندگي است.
اهميت ارتباط
ارتباط با ديگران اساس شكل گيري احساس هويت است . ازطريق تعامل با ديگران به وجود مي آيد .
ارتباط عاملي براي تبادل اطلاعات بيت زوج ها است . يكي ديگر از ويژگي هي ارتباط اين است كه هدفدار و چندبعدي است(ديكسون 2001). ارتباط عامل گسترش روابط صميمي است .
مشكلات ارتباطي شايع ترين و مخرب ترين مشكلات در ازدواج هاي شكست خورده است .
تاريخچه ي ارتباط در زوج درماني
در سال 1956 كريگوري بيستون عنوان كرد كه خانواده هاي مختل داراي الگوهاي ارتباطي مختل هستند. اولين مفهومي را كه بيستون عنوان كرده مفهوم بن بست مضاعف است .
موضوع اين ايت كه فرد اصلا نمي توانئ پيروز ميدان باشد. چنين ارتباطي باعث ناكامي روابط و انزواي فرد مي شود .
بعدها ويرچينيا ستير(1983) خانواده درماني بر اساس رويكرد ارتباطي را توسعه داد.
تمركز بر تغيير الگوهاي ارتباطي خانواده به عوض درمان شخصيت آنها بود.
اريك برن (1961) پايه گذار مكتب تحليل مراوده اي درمان را بر مراوده ها و تبادلات رفتاري و عاطفي بين انسانها متمركز نموده .
بعدها گاتمن (1996) توجه خود را به الگوهاي ارتباطي ازدواجهاي موفق و شكست خورده معطوف كرد .
پايه هاي ارتباط
درمانگران مدتهاست درك كرده اند كه قدرت ارتباط غيركلامي مي تواند به اندازه و يا بيشتر از قدرت كلماتي باشد كه انسانها در ارتباط به كار مي برند. يكي از دلايل اين مسئله اين است كه پيامهاي غيركلامي مي توانند بارعاطفي را منتقل كنند.
هدف ارتباط غيركلامي
جايگزين ارتباط كلامي مي شود زماني كلامي غيرممكن و نامناسب است.
زن ها ومردها در شيوه هاي برقراري ارتباط، با هم تفاوت هايي دارند. اين تفاوت ها هم در نيروي برقراري ارتباط و هم درهدفي است كه از ارتباط دارند .
بي پرده گويي
بي پرده گويي يعني صحبت كردن درباره ي خود يا فردي ديگر .
بي پرده گويي به عنوان يك عامل بسيار مهم هم به ايجاد رابطه اي سالم و هم به ايجاد سلامت رواني به طور كلي كمك مي كند .
بي پرده گويي اگر بي حد و مرز باشد مي تواند صدمات شديدي به روابط وارد كند.
فيتزپاتريك (1988) سه نوع الگوي بي پرده گويي را در روابط مشخص كرده است .
آنها در بسياري از موارد با هم مشاركت مي كنند اما زماني كه بين آنها تعارض ايجاد شود ارتباطشان كاملاً بسته و خنك مي شود .
مستقل ها زوج هايي هستند كه تا حد زيادي درفعاليتهاي زندگي مشاركت مي كنند اما در عين حال زندگي مستقل داشته و دوست دارند روابطشان باز و دوجانبه باشد.
جداها زوج هايي هستند كه وابستگيكمتري به يكديگر دارند . اين زوج ها در برقراري ارتباط باز و راحت با يكديگر مشكل داشته و از مطرح كردن تعارضات اجتناب مي كنند.
مدل خطي ارتباط
اين مدل به اين خاطر مفيد است كه ارتباطات را تسهيل مي كند و به ما امكان مي دهد كه كل فرايند ارتباط را نظاره كنيم. مرد مي گويد، زن مي گويد، مرد پاسخ مي دهد ، زن پاسخ مي دهد.
درعالم واقع ، پيامهايي كلامي و غير كلامي به طور همزمان بين فرستنده و گيرنده رد و بدل مي شوند.
مشكلات ارتباطي رايج ترين زوج ها
گاتمن (1994) چهارمقوله را براي الگوهاي منفي ارتباطي بيان مي كند و آنها را چهار سواركار مكاشفه مي نامند.
1. انتقاد در مقابل شكايت
گاهي اوقات زوج ها به جاي بيان مناسب احساس نارضايتي خود، به انتقاد سرزنش آميز از يكديگر مي پردازند .
2. تحقير
تحقير كننده به صورت عمدي و از روي قصد به همسر خود آسيب و ضربه ي روحي وارد مي كند . توهين و فحاشي ، غنادورزي ،مسخره كردن ، حركات بدني تحقيرآميز و ادا و اطوار و . . .
3. دفاعي رفتار كردن
در اين حالت ، هر دو نفر مسئوليت خود را ناديده گرفته و خود را تبرئه مي كنند.همچنين ممكن است از روشهايي مثل شكايت دوطرفه استفاده كنند.
4. عدم همكاري
قهر كردن به نوعيحالت تحقير را در طرف مقابل ايجاد مي كند. اين حالت به اين دليلي ايجاد مي شود كه فرد احساس مي كند به او بي اعتنايي مي شود .
مشكلات خاص ناسازگارانه در زوج ها
ذهن خواني
ذهن خواني زماني صورت ميگيرد كه يكي از اعضاء زوج دائماً بر اساس ادراكي كه از رفتار و نيت همسر خود دارد ، بدون اين كه ازحلقه ي بازخورد استفاده كند ، عمل مي كند .
ميزگرد
در اين حالت زوج به اين تمايل دارند كه بحث هاي خود را به سمت منطقي بودن هدايت كنند، به گونه اي كه بيان احساس وجود نداشته باشد.
صميميت
صميميت به دليل اين كه عاملي اساسي در ارتباطات انساني است ، توجه زيادي را به خود جلب كرده است وارينگ(1980) صميميت در روابط زوج ها را تركيبي ازهشت عنصر زير مي داند .
1. عاطفه: زوج ها به چه ميزان احساسات و عواطف خود را به صورتي راحت براي يكديگر بيان مي كنند .
2. بيانگري: زوج ها تا چه حد افكار، عقايد و نگرش هاي خود را به يكديگر ابراز مي كنند .
3. سازگاري : ميزان همكاري صميمانه زوج با هم اين كه تا چه حد ميزان زوج ميتوانند به آسودگي خاطر با هم همكاري كنند.
4. همبستگي: ميزان تعهدي كه زوج نسبت به هم احساس مي كنند.
5. رابطه ي جنسي : ميزان رضايت از رابطه ي جنسي با همسر .
6. حل تعارض ك تا چه حد زوج مي توانند اختلاف نظرهاي خود را با هم حل كنند .
7. خودمختاري : تا چه ميزان زن شوهر براي ارتباط با اعضاي خانواده و دوستان احساس استقلال مي كنند.
8. هويت : ميزان اعتماد به نفس و عزت زن و شوهر ، برداشتي كه زوج از خود به عنوان يك خانواده ي كوچك دارند .
مدل مثلث عشق استرنبرگ
استرنبرگ(1986) يك نظريه مثلثي از عشق بر پايه ي عناصر «شهوت» «صميميت» و تعهد و تصميم ارائه داده است .
صميميت شامل ابراز احساس و احساس وابستگي عاطفي به يكديگر مي شود. رابطه ي صميمانه رابطه اي است كه در آن احساس آرامش وجود دارد.
شهوت شامل علاقه اي شهواني زن و مرد به يكديگر است (هاروي،1995) انرژي اي كه منجر به عشق رمانتيك ، تماس فيزيكي و جذبه ي فيزيكي و احساس جنسي مي شود .
عنصر تعهد در رابطه رشد مي كند و شامل تصميم به وفاداري به همسر مي شود . تصميم – تعهد ، به اين نوع موضوع اشاره دارد كه زن و شوهر تصميم گرفته اند به يكديگر وفادار باشند و رابطه اي وفادارانه را تشكيل دهند .
مسائل اجتماعي و رابطه ي جنسي
اغلب مشكلات جنسي زوج در اثر وجود مشكل در ارتباطات عاطفي آنها شكل مي گيرد .
شرايط و حوادث زندگي و احساساتي نظير احساس خيانت ، خشم، خصومت و حسادت نيز مي توانند بر رابطه ي جنسي تأثير بگذارند .
صحبت كردن درباره ي مسائل جنسي
كاپاچ و ميتس(1991) دو مفهوم اصلي را مشخص كرده اند كه صحبت كردن زوج ها را درباره ي مسائل جنسي دربر ميگيرد :
1. كيفيت صحبت كردن درباره ي مسائل جنسي بين زوج ها به ميزان زيادي به كيفيت رابطه ي كلي آنها مرتبط است .
2. مهارت در صحبت كردن درباره ي رابطه ي جنسي براي پايداري رضايت جنسي زوج ازيكديگر ،مفيد است .
رشد مشكلات جنسي
مشكلت جنسي نيز مانند ساير مشكلات ارتباطي به عنوان پيامد سيكل هاي نادرست رفتار و سيكل نادرست ارتباطي زوج مخصوصاٌ در حوزه ي ارتباط جنسي است .
فرآيند درمان مشكلات جنسي
درمانگر بايد مشخص كند كه زوج با مشكل جنسي مواجه است يا با اختلال جنسي .
اختلال جنسي گاهي در اثر مسائل فيزيولوژيكي است و مستلزم ارائه ي خدمات درماني تخصصي است .
درمانگران مسائل خانواده و ازدواج بايد با مشكلات و اختلالات جنسي آشنا باشند تا در ارزيابي خود به بيراهه كشيده نشوند .
ژنوگرام جنسي
ژنوگرام ابراز مفيدي براي جمع آوري اطلاعات درباره ي خانوادگي اصلي و پيام هاي اصلي درباره ي مسائل جنسي به زوج است .
فرآيند درمان
درمان مشكلات بايد شامل ايجاد توافق مشترك درباره ي ارتباط جنسي بشود. هدفها شامل تغيير ديدگاهها، به چالش كشيدن پيامهاي منفي خانواده و تغيير در رفتار جنسي مي شود .
مسائل اخلاقي در درمان مسائل جنسي
درمانگراني كه تمايل به درمان مسائل جنسي دارند بايد دراين زمينه دوره هاي آموزشي لازم را بگذرانند .
هرگز نبايد درمانگر به زوج به صوت مستقيم يا غيرمستقيم اين موضوع را القاء كند كه مشكل آنها حل نمي شود . رعايت اصول اخلاقي و احساس مسئوليت درمانگر.
تغييرات ساختار خانواده
امروزه در اغلب كشور ها سبك زندگي از خانواده اي با يك نان آور به سمت خانواده اي با دو نفر شاغل تغيير كرده به گونه اي كه زوج هاي هر دو شاغل تعداد زيادي از زوج ها را تشكيل مي دهند.
رابطه ي بين زندگي كاري و زندگي خانوادگي
سالهاي بعد از دهه ي 50 مشكلات كاري خانواده ها را تحت فشار قرار داد. در اين دوره ها تقابلي بين نيروي كار و مديريت سازمانها به وجود آمده كه پيامد آن مشكلات كاري و خانوادگي بود. امروزه نشانه هايي حاكي از تعامل بين كار و خانواده ديده مي شود. ارزش رشد در زمينه هاي كاري و خانوادگي براي خانواده ها بيشتر محسوب شده و تعادل بين خانواده و شغل به ضرورت انكارناپذير تبديل شده است .
زوج هاي هر دو شاغل و دو درآمدي:
در اين نوع خانواده ها زن و شوهر هر دو كار و شغل خود را دارند و از درآمد مشترك شان زندگي خانوادگي را اداره مي كنند .
زندگي اين زوج ها استرس زا و پرانرژي است. اين زوج ها فشارهاي كاري و خانوادگي زيادي را تجربه ميكنند. گاهي اين قبيل زوج ها به مهارت هاي اجتماعي مسلط نيستند و به همين در كنترل فشارها با مشكل مواجه مي شوند .
زوج هاي هر دو شاغل باهم تفاوت دارند . اين زوج ها براساس شغل زن چهارالگو را تشكيل مي دهند:1- شغل منظم 2- شغل ناتمام 3- شغل دوم 4- شغل دوم متغير .
زوج هر دو شاغل و سبك زندگي
بعضي از مطالعات اوليه درباره ي زوج هاي هر دو شاغل نشان داده اند كه تغيير درساختار خانواده به وسيله ي شاغل شدن هر دو عضو باعث ايجاد تعارض بيشتر و شادي كمتر درزندگي شده و در نقش هاي جنسيتي ايهام ايجاد مي كند .
مطالعات بعدي تعارض زيادي را در زندگي زوجين هردو شاغل نشان ندادند(باركر و وبر،1976؛جانسون،1978). اين مطالعات شادي بيشتر ، رضاين زناشويي بيشتر و مشاركت و لذت بيشتر را در زوج هاي هر دو شاغل نشان داده اند .
روابط زن و شوهر شاغل را مي توان بر حسب شغل و مراحل زندگي توصيف كرد. هال و سكاران مشاهدات خود را اينگونه بيان مي كنند:
اول: زوج ها در ابتداي شاغل شدن بيشتر خانواده هايشان را قرباني شغل مي كنند ولي در سالهاي مياني اشتغال،خانواده در اوليت قرار مي گيرند .
دوم: تعارض بين شغل و خانواده در مراحل اوليه ي اشتغال متوسط و در سال هاي مياني اشتغال بيشتر و در اواخر اشتغال كمتر است .
حال چهارنوع را برحسب ميزان درگيري درشغل و خانه توصيف مي كند:
1. انطباق دهنده. در اين نوع ازدواج ها زن و شوهر ها، اولويت هاي متفاوتي دارند.براي يكي خانواده و براي ديگري شغل اهميت بيشتري دارد.
2. متضاد: در اين نوع زوج ها، زن و شوهر هركدام درگير كار و شغل خود هستند و از درگيري مي خواهند كه به وضعيت و امور خانواده رسيدگي كند.
3. ماهرانه: هر يكاز زن و شهر بطور ماهرانه هم به كار و هم به خانواده رسيدگي ميكنند.
4. متحد: در اين نوع زوج، زن و شوهر هر دو براي شغل و خانواده اهميت قائل هستند .
گروه ماهرانه بيشتري سطح فشار رواني را تحمل مي كند و گروه متحد و انطباق دهنده و از حداقل سطح فشار رواني برخوردار هستند.
منابع استرس و تعارض در سبك زندگي زوجهاي هر دو شاغل
برنامه هاي كاري براي مردان فشار رواني ايجاد مي كند ولي زنان سطوح بالايي از تعارض كار – خانواده را ، مخصوصاً هنگامي كه به شدت درگير كار خود مي شوند ، تجربه مي كنند .
استولتز- لوئيك (1992) زن و شوهر منصف را اين گونه تعريف مي كند.
دو گروه از استرسورها عبارتند از استرستورهاي دروني و بيوني . البته استرسورهاي دروني و بيروني براي زوج هاي هر دو شاغل ت اندازه اي با زوج هايي كه يكي از آنها شاغل است متفاوت اند .
استرسورهاي بيروني
تراكم نقش
برعهده گرفتن كارهاي زيادتر از توان يك شخص اشاره دارد .
اين عمل به كاهش صميميت منجر مي شود زيرا در هنگام مشاجره فرصت كمتري براي ابراز احساس و گفت و گوي عاطفي به وجود مي آيد .
تعارض نقش
تعارض وقتي ظهور ميكند كه وقايع قبلي و غيرمنتظره پيش مي آيد.
سرريز شدن كار- خانواده
رضايت شغلي و رضايت زناشويي زوج هاي هر دو شاغل باهم همبستگي دارد كه مشكلات روحي و منشأهاي رواني محل كار، بعد از اتمام ساعات كاري به درون خانه منتقل مي شود .
سرريزشدن خانواده - كار
سرريزشدن خانواده - كار وقتي رخ مي دهد كه مشكلات و فشارهاي روحي و رواني محيط خانواده به محل كار منتقل مي شوند .
تقسيم مسئوليت ها در خانه و مراقبت از فرزند
مشكل اختصاص دادن وقت برايتربيت فرزند، مشكلي است كه ذهن خيلي از زوج هاي هر دو شاغل را به خود مشغول مي كند .
فرزندان و زوج هر دو شاغل
وقتي يك زوج هر دو شاغل تصميم مي كيرند بچه دار شوند، اين تصميم آنها روابط خانوادگي زوج را به سمت خاصي هدايت مي كند .
زوج هر دو شاغل كه نيازمند برنامه ريزي در زندگي هستند، ممكن است با تولد كودكي كه با شرايط آنها همخوان نيست، دچار سردرگمي شوند .
استرسورهاي دروني
اجتماعي شدن اوليه ي نقش جنسي
عضوي از زوج هر دو شاغل بودن به فرد فشار وارد مي كند تا رفتارهايي را انجام دهد كه ممكن است آن رفتار ها با تربيت او ناهمخوان باشند .
انگيزش پيشرفت زياد
پيشرفت زياد اثرات ديگري نيز بر رابطه ي زوج دارد . زوج هاي هر دو شاغل گاهي اوقات به جاي حمايت از يكديگر با هم رقابت مي كنند و با شغل يكديگر مبارزه مي كنند .
كمبود وقت باهم بودن
به دليل اين كه زندگي زوج هاي هر دو شاغل با هيجان هاي كاري همراه است ، آنها وقت كمي را با يكديگر مي گذرانند.
مسائل مخصوص مردان
مردان متعلق به طبقات اقتصادي - اجتماعي پايين تر ، شغل همسرشان را تهديدي نسبت به هويت خود تلقي كرده و بيشتر احساس شكست مي كنند .
مسائل مخصوص زنان
در زندگي زوج هاي هر دو شاغل زنان بيشتر احتمال دارد كه مسئوليت زيادتري بپذيرند. نابرابري باعث زنجش زنان شده و تعارض بين زوج ها را افزايش مي دهد .
موضوعات مربوط به مشاوره ي حرفه اي
برنامه ريزي حرفه اي بعنوان مسئله اي فردي تلقي مي شود كه در آن علايق ، توانايي ها و ارزش هاي فرد ارزيابي شه و با موقعيت كاري انطباق داده مي شود .
مزيت هاي سبك زندگي هردو شاغل
1. احساس عزت نفس ناشي ازشغل مستقل.
2. اغنا بخشيدن به رابطه .
3. حمايت از همسر .
4. وضعيت اقتصادي آنها در سطح خوبي قرار دارد .
5. كيفيت زندگي شان در سطح بالاتري قرار دارد .
6. اضطراب پايين تري در مورد مسائل مالي .
7. ازاخراج شدن از كار ترس كمتري دارند .
رضایت زناشویی
درک محوریت آن در سلامت خانواده و اشخاص، اهمیت آن برای جامعه در حالتی که ازدواج های موفق شکل میگیرد، دست کشیدن از جرم است. مطالعاتی که درباره ی اثرات فررزندان بر رضایت زناشویی صورت گرفته نشان داده اند که رضایت زناشویی تأثیر مثبت و گاهی تأثیر منفی میگذارند.
خشنودی در خانواده و عوامل مؤثر بر آن
بدیهی است که ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی ای است که در بزرگسالی منعقد می شود.
سه دلیل اصلی برای ازدواج وجود دارد
ادامه مطلب