پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۱
روانشناسی ورزش
روانشناسی ورزش
مقدمه:
روانشناسي ورزشي[1] شاخهاي از علم ورزش است كه در جستجوي فراهم نمودن پاسخ به سؤالات مختلف در زمينههاي رفتار انساني در حيطه ورزش است. از آنجايي كه روانشناسي به مطالعه رفتار ميپردازد، بالطبع موضوع روانشناسي ورزشي نيز مطالعه حركات و فعاليتهاي ورزشي در تمام ابعاد از فعاليت حركتي يك كودك دبستاني تا مسابقات جهاني و المپيك ميباشد.
اگر چه اهميّت مسائل رواني در ورزش از چندين سال پيش شناخته شده است با اين حال روانشناسي ورزشي هنوز دانشي بسيار جوان ميباشد و در خلال دهههاي اخير علاقه و توجه به «روانشناسي ورزشي شناختي[2]» افزايش چشمگيري يافته است. ابتدا تمام تلاشها در اين حيطه معطوف به مردان قهرمان بود اما در سالهاي اخير اين روند متحول شده است و روانشناسي ورزشي قهرمانان زن و مرد حرفهاي و برجسته افراد شركت كننده در فعاليتهاي غير حرفهاي را نيز مورد توجه قرار ميدهد. به عبارتي هدف روانشناسي ورزشي كمك به ورزشكاران در تمام ردههاي سني از نوجوانان تا بزرگسالان است.
امروزه متخصصان فيزيولوژي ورزش از دانش روانشناسي ورزشي براي كمك به شركتكنندگان در برنامههاي باز پروري قلبي استفاده ميكنند تا آنها بر ترس خود نسبت به از سرگيري و شروع تمرين غلبه كنند. معلمان همچنين با استفاده از دانش روانشناختي ورزشي شيوه توجه به تأثيرات محيطي را كه باعث بهبود اجرا ميشوند، به متعلمان خود ميآموزانند. دست اندر كاران تيمهاي جوانان براي اطمينان از كسب تجارب مثبت از سوي ورزشكاران جوان، از روانشناسي ورزشي بهره ميگيرند. و نهايتاً مربيان در تمام سطوح از تكنيكهاي روانشناسي ورزشي همچون كنترل هيجان، تصوير سازي ذهني، هدف گزيني و انگيزش كمك ميگيرند تا ورزشكاران را در تكامل بخشيدن اجراهايشان ياري دهند. اكنون با پيشرفت علم روانشناسي ورزشي، بحث مهارتهاي رواني در اجراي عملكردهاي ورزشي از اهمييت بسزايي برخوردار شده است و در حالي كه قبلاً به اهميت آماده سازي جسماني تأكيد ميشد امروزه قهرمانان هرچه بيشتر بر آماده سازي رواني توجه و تأكيد ميكنند. تجارب كسب شده آنان حاكي از آنست كه وقتي در ميدانهاي بزرگ با قهرماناني همتراز به لحاظ جسميبه رقابت ميپردازند، سرانجام آمادگي رواني پيروزي را به نفع يكي از طرفين رقم خواهد زد.
مربيان برتر نيز به جنبههاي آماده سازي رواني ورزشكاران و ضرورت تدارك آن در طول تمرينات واقفند. و بخشي از برنامه آمادهگي را به آماده سازي رواني اختصاص ميدهند. با وجود اين، آماده سازي رواني تا حدود زيادي مورد غفلت قرار گرفته است كه به نظر ميرسد عمدهترين علت اين غفلت فقدان آگاهي مربيان در چگونگي آماده سازي رواني ورزشكاران ميباشد. صاحبنظران ورزش چنين ميپندارند كه ورزش ميتواند به بازيكنان جوان قدرت ارادهگري، اعتماد به نفس، نحوه سلوك، برقراري ارتباط با ديگران و تجربه رسيدن به هدفهاي مشكل را بياموزد ولي امروزه ميدانيم كه اين قابليتها به طور خود بخودي به حداكثر نرسيده و رشد نمييابند مگر اينكه ورزشكار تحت آموزش و تمرين مهارتهاي رواني[3]1 قرار گيرد.
اكنون مهارتهاي رواني در همان نقطهاي قرار دارند كه پنجاه سال پيش مهارتهاي جسماني قرار داشتند مربيان بايد به اين اعتقاد دست يابند كه مهارتهاي رواني هم چون مهارتهاي جسماني قابل كسباند و بايد به طور اصولي و علمي آموزش داده شوند.
روانشناسي ورزشي:
پيدايش علم روانشناسي ورزشي به قرن بيستم باز مي گردد اما اولين مطالعات در اين زمينه در سالهاي آخر قرن نوزدهم انجام شد. در واقع به صراحت نمي توان بيان كرد كه روانشناسي ورزشي دقيقاً در چه زماني بصورت علم مطرح شد, به همين جهت برخي ادعا ميكنند علم روانشناسي ورزشي همچون نوزادي است كه به تازگي متولد شده است. بطور كلي در ابتدا مطالعه رفتار ورزشي در جهت تشريح اصول و موضوعات روانشناسي عمومي بود و جهتگيري مشخصي بعنوان روانشناسي ورزشي ديده نمي شد. دكتر نورمن تريپلت[4] روانشناس دانشگاه اينديانا, در اوايل سالهاي 1897, در مجله آمريكايي روانشناسي مطلبي را منتشر كرد كه به گونهاي مستقيم به روانشناسي ورزشي ارتباط داشت. تريپلت پديدهاي را بررسي كرد كه اكنون «سهولت اجتماعي»[5] ميناميم, و آن اثر مساعد مشاهده كنندگان برعملكرد شخص است. او پي برد دوچرخهسواراني كه گروهي فعاليت ميكنند نسبت به زماني كه فردي دوچرخهسواري ميكنند, نيز سريعتر حركت مي كنند. دكتر اي. دبليو. اسكريپچر[6] روانشناس دانشگاه ييل از مطالعه خود چنين نتيجه گرفت كه شركت در ورزش به دارا شدن ويژگيهاي شخصيتي مطلوب ميانجامد (مارك، اچ انشل،1380).
ديدگاه جديد مبني بر اينكه ورزش رقابتي شخصيت ساز است, ريشه در پژوهشهاي اسكرپيچر دارد, اما پيشگام شناخته شده روانشناس ورزش دكتر كلمن رابرتز گريفيت[7] است. گريفيت كه به عنوان پدر روانشناسي ورزش از او نام برده ميشود, بعنوان اولين شخصي است كه سالهاي زيادي را صرف آزمايشهاي منظم روانشناسي ورزشي كرده است(مارك، اچ انشل،1380).
گريفيت اولين آزمايشگاه روانشناسي ورزش را, به نام آزمايشگاه پژوهش ورزشي در سال 1925 در دانشگاه ايلينوي تأسيس كرد. اگرچه پژوهش درباره اثر عوامل رواني بر عملكرد ورزشي را, در سال 1918 آغاز كردهبود. علايق اوليه او شامل اثرهاي عوامل رواني و محيطي بر يادگيري و اجراي مهارتهاي حركتي و شخصيت در ورزش بود. او براي آزمايشگاه خود وسايلي را تهيه كرد كه آگاهي از جنبشهاي مهارتي, هوشياري ذهني, واكنشهاي زماني نسبت به بينايي, شنوايي، فشار, ثبات, هماهنگي عصبي ـ عضلاني, تنشها و رهاسازي عضلاني و توانايي عضلاني را اندازهگيري ميكردند. او بر اساس مصاحبه با بازيكن فوتبال ردگرنگ پي برد كه ورزشكاران برتر مهارتهاي ورزشي را خودبهخود, بدون هيچ يا كمترين انديشهاي, انجامميدهند.او اولينكتابهايروانشناسي ورزشي را به نامهاي «روانشناسي مربيگري» در سال 1926 و «روانشناسيورزشكاران» در سال 1928 نوشت و اولين درس روانشناسي ورزش را در سال 1923 در دانشگاه ايلينوي تدريس كرد. گريفيت, در تكليفي كه روانشناسان ورزش امروزي واقعاً بر آن رشك ميبرند, توسط باشگاه شيكاگوكانبر[8] استخدام شد تا در فصل مسابقههاي سال 1938 مشاور روانشناس ورزش تيم باشد. او آزمونهاي حركتي و پرسشنامههاي رواني گوناگون را اجرا كرد تا توانايي حالت رواني و توانايي بالقوه كنوني ورزشكاران رقابتي را از آغاز آموزش (فصل بهار) تا پايان فصل تعيين كند(مارك، اچ انشل،1380).
پژوهش روانشناسي ورزشي در دهههاي 1940 نمود واقعي داشت بجز پاياننامههاي دكترا كه گهگاهي نوشته ميشدند. در اين زمان بيش از هر چيز, تأسيس آزمايشگاههاي يادگيري حركتي رواج يافت كه ار جمله ميتوان آزمايشگاهي را نام برد كه توسط جان لاتر[9] در دانشگاه پنسيلوانيا,كلارنس رگزويل در دانشگاه ويسكاسنين, سي. اچ مكلوي در دانشگاه آيوا, و شايد از همه معروفتر فرانكلين هنري در دانشگاه كاليفرنيا در بركلي, تأسيس شد (مارك، اچ انشل،1380).
اين جنبش زمينه را براي حضور، رشد و ... تربيت بدني فراهم ساخت كه داراي پيچيدهترين رهيافت علمي در پژوهش براي رفتار حركتي بود. همة دانشمندان ورزش به نوبهي خود از بهينهبودن طرح, تجهيزات و فنون آماري پژوهشي انتشار بيشتر دادههاي مربوط به فرايندهايي كه زيربناي مهارتآميز عملي و آموختني بودند, سود جستند. با وجود «خلأ شايان توجه بين سالهاي مولد گريفيت و كارهاي پژوهشگران معاصر در روانشناسي ورزش», زمينه روانشناسي ورزش از اين تلاشهاي اوليه در پژوهش حركتي, سود برده است (مارك، اچ انشل،1380).
سرانجام, در دههي 1960 بود كه روانشناسي ورزش گامهاي بزرگي را برداشت و زمينه علمي كنوني را فراهم آورد. چندين عامل به گسترش اين زمينه علمي كمك كردند. كتابهاي درسي بيشتر از هر زمان ديگر چاپ شدند. از جمله ميتوان به كتابهاي زير اشاره كرده:
«رفتار جنبشي و يادگيري حركتي» بريانتگرتي[10], «مشكل ورزشكاران و چگونگي مقابله با آنها» بروس اجيلو و توماس تاتكو[11], «يادگيري حركتي و عملكرد انساني» رابرت ان سينگر[12] و «روانشناسي و رفتار حركتي» جوزف اكسندين[13]. كتاب ديگري بهنام «مربيگري, ورزشكاري, روانشناسي» سينگر[14] اولين كتاب درسي در روانشناسي ورزش بود. اين كتابها محركي براي پژوهش و انتشار فراوان در نشريههاي علمي بودند. از همه مهمتر «فصلنامهي پژوهش» كه اكنون «فصلنامهي پژوهش براي تمرين و ورزش» ناميده ميشود, از انتشارات پژوهشي رسمي تربيتبدني حرفهاي در ايالاتمتحده بود. اما مهمتر از پيشرفت پژوهش در روانشناسي ورزشي و رفتار حركتي, كلاسها و برنامههاي دانشگاهي بود كه منجر به پيدايش بارزترين دانشمندان, در روانشناسي ورزش شد (مارك، اچ انشل،1380).
عنصر نهايي در رشد روانشناسي ورزش تأسيس چند انجمن حرفهاي بود. اولين نشست ساليانه انجمن امريكايي روانشناسي ورزش و فعاليت بدني در سال 1967 برگزار شد. انجمن كانادايي يادگيري رواني ـ حركتي و روانشناسي ورزش, در سال 1969 آغاز به كار كرد (مارك، اچ انشل،1380).
اين سازمان در آغاز به انجمن كانادايي بهداشت, تربيتبدني, تفريحات سالم و رقص وابسته بود. اما در سالهاي 1977 مستقل شد. در سال 1975, بخشي به اتحاديه امريكايي بهداشت, تربيتبدني, تفريحات سالم و رقص, اضافه شد تا روانشناسي ورزش را در چهارچوب علمي تربيتبدني تقويت كند. آن را آكادمي(فرهنگستان) روانشناسي ورزش ناميدند. هدف فرهنگستان تقويت نگره و پژوهش بود به گونهاي كه بتوان در تربيتبدني يا موقعيت ورزشي به كار برد. بعلاوه در سال 1986, پيدايش انجمن پيشرفت روانشناسيورزشي كاربردي بود كه براي پيشبرد رهيافتي اكتشافيتر در روانشناسي ورزش آغاز به كار كرد. اين انجمن, كه در بر دارنده بزرگترين عضويت روانشناسي حرفهاي و دانشجويان در سرتاسر جهان است, داراي سه بخش است:
روانشناسي بهداشت (كه براي نمونه اثرهاي رواني فعاليتهاي بدني را بررسي ميكند)روان شناسي درمان (كه مشاورة ورزشي و مطالعة اثر فنون رفتاري و رواني بر عملكرد ورزشي را بررسي ميكند), و روانشناسي اجتماعي(كه عوامل محيطي بر عواطف و رفتارهاي ورزشكاران و مربيان ورزش را مورد مطالعه قرار ميدهد). اگرچه شاخه روانشناسي ورزش ريشه در علم تربيتبدني دارد, در سالهاي أخير از سوي روانشناسي مورد پذيرش قرار گرفته است. اين موضوع به سبب استفادة قانوني از اصطلاح«روانشناس» است كه نشانگر آموزش دانشگاهي در روانشناسي است. قابل درك است كه, در بين دانشمندان و دستاندركاران, بحثهاي شايان توجهي در اين باره وجود دارند مبني بر اينكه كدام علم- تربيتبدني, علم ورزش يا روانشناسي- بايد برنامههاي آموزشي روانشناسان ورزش را هماهنگ كند. به احتمال, در استراليا, ارتباط بين روانشناسي ورزش و روانشناسي از همه قويتر است, زيرا كه در سال 1992 جامعة روانشناسي استراليا اولين هيأت روانشناسان ورزش را در سازمان روانشناسي ملي پذيرفت. اهميت اين هيأت در تعيين معيارهايي است كه براي دادن پروانهي كار به روانشناسان ورزش مورد استفاده قرار ميگيرند. انجمن روانشناسي امريكا داراي بخشي بهنام بخش روانشناسي ورزش و تمرين است كه گروه علاقمندي مركب از پژوهشگران را تشكيل ميدهد كه عوامل رواني مرتبط با عملكرد انساني را مورد مطالعه قرار ميدهند. اما هدف اين گروه اين است كه زمينة مطالعه را گسترش دهند نه اينكه معياري براي پروانه يا مدرك تعيين كند (مارك، اچ انشل،1380).
كالج امريكايي پزشكي ورزشي و اتحادية پزشكي ورزشي استراليا, گروههايي فرعي در روانشناسي ورزش و تمرين دارند. سرانجام روانشناسي ورزش توسط جامعة بينالمللي روانشناسي ورزش در سرتاسر جهان شناخته ميشود (مارك، اچ انشل،1380).
هدف اين سازمانها اين است كه براي دانشمندان و دستاندركاران و روانشناسيورزشي هويتي ملي و بينالمللي حاكي از نظام علمي ايجاد كنند. همچنين فرصتي فراهم ميكنند تا با اعضايشان سالانه ملاقات كنند و 1) ايدههاي خود را مبادله كنند, 2)تجارب پژوهشي خود را توضيح دهند, 3) با دانشمندان و دستاندركاران شناخته شدهاي كه تخصصهايشان در زمينههاي قابل كاربرد در رفتار ورزشي است, صحبت و تبادل نظر كنند, 4) دربارة موضوعات بحثانگيز بحث كنند و تصميم بگيرند و 5) به كلاسها و بخشهاي مربوطة خود ايدههاي جديد و مهيجي ببرند كه از زمينةموردنظر سرچشمه ميگيرند. از اين سازمانها, نشريههاي علمي جديد پا گرفتهاندكه نيازهاي اين زمينة پژوهشي گسترش يابنده را برطرف كنند. روانشناسي ورزشي اكنون توسط اعضاي جامعة دانشگاهي به عنوان علمي معتبر شناخته ميشود (مارك، اچ انشل،1380).
اكنون بايد روشن شده باشد كه روانشناسي دربردارندة زمينة علمي چند بعدي از مطالعه و عمل است. روانشناسي ورزشي از بسياري از علوم سنتي روانشناسي, مشتق و بنابراين دريرگيرندة روانشناسي اجتماعي (مطالعة رفتار گروهي و عوامل محيطي- موقعيتي كه بر عواطف و اعمال شخص اثر ميگذارند), روانشناسي شناختي(ارتباط بين انديشهها عواطف و عملكرد), روانشناسي رشد(تغييرهاي شناختي و رفتاري همراه با افزايش سن), روانشناسي تربيتي(عواملي كه بر يادگيري و يادآوري راهبردها و مهارتهاي ورزشي اثر ميگذارند), روانشناسي باليني(بررسي موضوعهاي شخصي كه نيازمند مشاورة حرفهايست به گونهاي كه احساس رضايت شخصي در ورزش و رسيدن به حداكثر عملكرد به دست آيد) و شاخههاي ديگر است. شاخههاي علمي روانشناسي در شكل(1) نشان داده شده است. روانشناسي تمرين شاخهاي است كه در روانشناسي جنبة سنتي ندارد, اگرچه از نزديك با روانشناسي بهداشت ارتباط دارد. (اصانلو، پرستو؛ 1370).
ورزشو فعاليت بدني |
روانشناسي تربيتي روانشناسي شناختي
روانشناسي اجتماعي روانشناسي باليني
روانشناسي بهداشت و تمرين روانشناسي رشد
روانشناسي شخصيت روانشناسي فيزيولوژي
شكل(1): عناصر چندبعدي روانشناسي ورزش(مارك، اچ انشل،1380).
امروزه محققين و تشكيلات مختلفي در سراسر دنيا به مطالعه و بررسي موضوعات متنوعي در قالب روانشناسي ورزشي ميپردازند. بهعنوان مثال روانشناسي ورزشي توسط جامعة روانشناسي براي فعاليت ورزشي و تربيت بدني در امريكاي شمالي(NASPSPA)[15] در سه زمينةمختلف تقسيمبندي شده است.
روانشناسي ورزشي
يادگيري حركتيوكنترل روانشناسياجتماعيوشخصيت رشدوتكاملحركتي
شكل شمارة(2): تقسيم يندي حيطههاي روانشناسي ورزشي براساس تقسيم بندي جامعة روانشناسي ورزشي امريكاي شمالي(لامارتين، 1984).
در يادگيري حركتي اصول يادگيري مهارتهاي حركتي و ورزش, عوامل مؤثر در يادگيري مهارتهاي حركتي, شناخت عوامل اجتماعي و رواني و اهميت آنها در رابطه با يادگيري مهارتهاي حركتي و نقش بازخورد و انگيزش در يادگيري مهارتهاي ورزشي مورد مطالعه قرار ميگيرد.
در روانشناسي اجتماعي و شخصيت, موضوعاتي همچون شخصيت ورزشكاران, پرخاشگري, استرس اضطراب و كنترل شرايط روحي و آمارگي رواني مدنظر ميباشد. و نهايتاً در رشد و تكامل حركتي, مراحل مختلف رشد, نقش عوامل ارثي و محيط در رشد, روند تكاملي حركات, تواناييهاي جسماني و ادراكي و برنامهريزي حركتي براي كودكان مطرح ميباشد (لامارتين، 1984).
فولهام[16](1999) روانشناسان ورزشي را به دو دسته تقسيم ميكند: روانشناسان ورزشي باليني و تربيتي. او معتقد است روانشناسان ورزشي باليني عملكردشان در رابطه با مسائل همچون به همريختگي تغذيهاي, خشونتگرايي, آشفتگي شخصيت, افسردگي شديد و رواندرماني است اما روانشناسان ورزشي تربيتي مسائلي همچون هدفچيني, تصويرسازي ذهني, انگيزش, تمركز, اعتماد به نفس و آمادگي ذهني را در رابطه با ورزشكاران پيگيري ميكنند (فولهام، 1991).
مفهوم روانشناسي ورزشي:
روانشناسي ورزشي يكي از موارد كاربرد ويژة دانش روانشناسي را تشكيل داده و موضوعاتي همچون شخصيت, عوامل رواني اجتماعي, انگيزش, كنترل استرس و اضطراب, آموزش حركتي, اعتماد به نفس و ساير مهارتهاي رواني كه لازمة يادگيري و اجراي مطلوب مهارتهاي حركتي ميباشد را مورد بررسي و مطالعه قرار ميدهد. بهعبارتي ديگر مطالعة رفتار فردي در ورزش و فعاليتهاي حركتي تعيين ميزان تأثير فاكتورهاي رواني بر روي فعاليتهاي حركتي و تعيين كيفيت اثرگذاري تجربيات اولية حركتي افراد بر روي عوامل رواني, موضوعاتي هستند كه مورد توجه روانشناسان ورزشي قرار ميگيرد. بنابراين روانشناسان ورزشي در پي يافتن اطلاعات مفيد و باارزش در رابطه با بهبود سطح فعاليتهاي ورزشي افراد در هر دوجنبه روشهاي انفرادي و تيمي ميباشند (محرم زاده، مهرداد؛ مباني رواني ـ اجتماعي).
تعريفي كه «فدراسيون اروپايي روانشناسي ورزشي و تربيت بدني» از اين رشته به عمل آورده است, به شرح هدفهاي كلي و قسمتهاي اصلي آن ميپردازد. به اين شرح كه «روانشناسي ورزشي داراي موضوع مخصوص به خود ميباشد, اين دانش به مطالعة انسان و حركات او در جريان تمرينات بدني, مسابقات ورزشي و فعاليتهاي بازيگونه در هواي آزاد ميپردازد. روانشناسي ورزشي سطوح مختلف ژنتيك, نتايج مؤثر اين فعاليتها در فرد و گروه و تأثير آن در ضعيفترين, قويترين و پراستعدادترين افراد در تمام زمينههاي رواني-حركتي و تربيت بدني و ورزش را در نظر دارد (توماس، ريموند، روانشناسي ورزشي).
دبورآ.ست[17] و چارلزآ.بوچر[18](1984) در اين زمينه معتقدند: روانشناسي ورزشي عملي استكهازتكنيكهاي ارزيابي شناختي و راهبردهاي مداخلهاي براي كمك به افراد جهت نيل به اجراي برتر استفاده ميكند(وست دبورآ، بوژر، چارلز آ، مباني تربيت بدني و ورزش).
دكتر نمازيزاده روانشناسي ورزشي را كاربرد اصول و يافتههاي روانشناسي در يادگيري مهارتهاي ورزشي و رفتارهاي جنبشي انسان در كلية شئون ورزش و تربيت بدني ميداند (رحماني نيا، فرهاد؛ مباني رواني ـ اجتماعي در تربيت بدني).
گولد[19] و وينبرگ[20] (1995) اظهار ميكند كه روانشناسي ورزشي يه اهميت مطالعة رفتار افراد در ورزش و تمرين ميپردازد و روانشناسان ورزشي اصول و دستورالعملهايي را كه مربيان ميتوانند براي كمك به بزرگسالان و خردسالان, جهت شركت در ورزشها و سودمندي از تمرينات مورد استفاده قرار دهند, مشخص ميكنند.
آنها معتقدند كه روانشناسان ورزشي دو هدف مهم دارند:
1 ـ آموزش چگونگي تأثير عوامل رواني بر عملكرد جسماني افراد.
2ـ پي بردن به اين موضوع كه مشاركت در ورزشها چگويه باعث پيشرفت جنبههاي رواني شخصيت, سلامتي و احساس خوب بودن ميشود.
و در پايان بيان ميكنند, هنگاميكه روانشناس ورزشي يا يك ورزشكار با تيم ورزشي شروع به كار ميكند, او برنامهاش را در قالب يك برنامة تمريني مهارتهاي رواني طرحريزي مينمايد كه اين برنامه به ورزشكاران كمكميكند تا بطور همزمان مهارتهاي رواني و جسماني خود را افزايش دهند (دكتر گلد، 1995).
مهارتهاي رواني:
با پيشرفت علم روانشناسي بحث مهارتهاي رواني در اجراي عملكردهاي ورزشي از اهميت بسزايي برخوردار شده است و در حاليكه قبلاً به اهميت آمادهسازي جسماني تأكيد ميشدروانشناسان ورزشي, مربيان و ورزشكاران هرچه بيشتر بر آمادهسازي رواني توجه و تأكيد ميكنند (هاليوار، 1997).
امروزه با استفاده از مهارتهاي رواني پيشرفت قابل ملاحظهاي در عملكرد ورزشكاران حرفهاي- المپيك و سطوح دانشگاهي به وجود آمده است (مارتنز راينر، (1987).
جك نيكلوس[21], لاري برد[22], رجي جكسون[23] و فرانتاركنتون[24] و بسياري از ورزشكاران بزرگ براي بخش ذهني و رواني د رمسابقات اهميت بسيار بالايي قائلند و معتقدند اين مسئله در تعيين نتيجه, اعتبار بالايي دارد. منظور آنها از اعتبار دادن بسيار بالا به آمادگي رواني اينست كه هنگاميكه قهرمانان از نظر مهارتهاي بدني در سطح بالايي قرار ميگيرند و همان سطح بالايي مسابقات آماده ميشوند, احتمالاً فردي موفق ميشود كه از نظر رواني آمادگي داشته باشد (مارتنز ، راينر؛ 1373).
مهارتهاي رواني به ورزشكاران اجازه ميدهد تا در هنگام مسابقه اعتماد به نفس پيدا كند و اطلاعاتي براي او فراهم كند كه باعث ميشود بدن و ذهن براي اجراي بهينه آمادگي پيدا كنند و سبب بروز پيشرفت در ورزشكارميشود(وست دبورآ، بوچز، چالزآ؛ 1374) و نهايتاً به افزايش عملكردهاي ورزشي آنها,تعديلهيجانات, افزايش تمركز,توسعة اعتماد به نفس, بالا بردن ميزان يادگيري و... منجر خواهد شد (آقا علي نژاد،حميد؛ 1376).
چندين نظريه در رابطه با تمرين مهارتهاي رواني وجود دارد. يكي از آنها اينست كه مهارتهاي رواني فقط در ارتباط با ورزشكاران غير حرفهاي است كه قاعدتاً اين موضوع را مشخص خواهد كرد زيرا اگر مهارتهاي رواني آموخته شود, نهايتاً اثرات بسيار مفيدي براي تمام ورزشكاران دارد.
نظرية دوم اينست كه برنامة تمرين مهارتهاي رواني فقط براي ورزشكاران حرفهاي است كه اين موضوع هم قابل تأييد نميباشد زيرا روانشناسان ورزشي برنامههايشان را در ارتباط با جوانان, ورزشكاران در حال پيشرفت و حتي افراد خاص مانند عقبماندگان ذهني, معلولين جسمي و ناشنوايان طرحريزي ميكنند.
و نهايتاً سومين نظريه اينست كه مهارتهاي رواني سريع آموخته ميشوند. اكثر مربيان و بازيكنان فكر ميكنند كه اين مهارتها را سريع خواهند آموخت و فقط در طي چند جلسه بازخورد مثبتي براي آنها مهيا خواهد شد, در صورتيكه تمرين اين مهارتها به زمان و تمرين مناسب نياز دارد (فولهام، آ؛ 1999).
هرچند محتواي برنامههاي آمادگي رواني, در رشتههاي مختلف ورزشي متفاوت است ولي بر اساس اظهارات ويلي, تمامي برنامههاي آمادگي رواني داراي موضوعات مشتركي هستند كه از جمله ميتوان به مهارتهاي كنترل توجه(تمركز), انگيزش, توسعة اعتماد به نفس, تصويرسازي ذهني, هدفگزيني مهارتهاي خودآگاهي[25] و عزت نفس[26] اشاره نمود (ويلي، 1986)
گولد و وينبرگ در اين زمينه معتقدند تعدادي از اجزاي مهارتهاي رواني كه براي مربيان و ورزشكاران مفيد است عبارتند از: تمركز, اعتماد به نفس, كنترل حالات رواني, كنترل انگيزش, تصويرسازي ذهني, هدفگزيني و خودصحبتي (دكتر گلد، 1995).
مارتنز در كتاب روانشناسي ورزشي مهارت پايه را جهت تمرينات رواني مطرح ساخته است كه شامل:
1 ـ مهارتهاي تصويري
2 ـ تنظيم انرژي رواني
3 ـ تنظيم فشار قوي
4 ـ مهارتهاي توجه
5 ـ مهارتهاي تدوين اهداف
او معتقد است اين مهارتهاي رواني ارتباط نزديك و دروني با هم دارند و توسعة يك مهارت به پيشرفت مهارتهاي ديگر كمك ميكند كه در شكل(2) نشان داده شده است.
تنظيمانرژي رواني |
تنظيم فشار رواني |
تدوين اهداف |
|
مهارتهاي تصويري |
مهارتهاي توجه |
شكل شمارة(3): ارتباطات دروني ميان مهارتهاي رواني (مارتنز، راينر؛ 1373)
وي در ادامه ميافزايد استفاده از مهارتهاي رواني مانند مهارتهاي بدني است كه ابتدا بايد اصول را يادگرفت و چيز ديگري را نميتوان جايگزين اين اصول كرد. سپس بايد توانايي تركيب اصول مهارتهاي رواني را در شرايط مسابقات پيدا نمود (مارتنز، راينز؛ 1373).
مارتنز همچنين در مورد يادگيري مهارتهاي رواني معتقد است كه تمرين مربوط به مهارتهاي رواني را ميتوان در سه مرحله آموخته ميشود:
1 ـ آموزش موردي مهارتهاي رواني
2 ـ كسب مهارتهاي رواني از طريق برنامة تدوين شده و با استفاده از بهترين اطلاعات قابل دسترس
3 ـ تمرين مهارتها بهگونهاي كه بتوان آن را در مسابقات بكار گرفت
و وي روشكسب مهارتها را بدين صورت تقسيمبندي ميكند:
1 ـ خودسازماني و نظارت بر كار خود
2 ـ خودسنجي
3 ـ خود تقويتي ميباشد (مارك، اچ انشل).
مارتين[27] در زمينة استفاده از برنامه تمرين مهارتهاي رواني اظهار ميدارد:
مربي زماني كه از برنامة تمرين مهارتهاي رواني(PST)[28] استفاده ميكند بايد مشخص كند آيا اين برنامه قرار است صرفاً شانس برنده شدن تيم را بالا ببرد يا اينكه به بهتر شدن عملكرد فردي ورزشكاران كمك كند. به محض اينكه تصميم گرفته شد بايد از برنامه استفاده شود كه اولين قدم عبارت خواهد بود از:
تشكيل جلسه در قبل از تمرين و معرفي كل برنامه و آشنا نمودن ورزشكاران با مفاهيم كليدي و نهايتاً برايتعيينسطح مهارتهاي فعلي و مقايسة آن با بعد از تمرين, از پرسشنامه استفاده شود (مارتنز، راينر؛ 1987).
مقدمه :
علم روانشناسي در قرن بيستم بيشتر بر هيجانات منفي نظير افسردگي و اضطراب تمركز يافته است تا برهيجانات مثبت مانند شادي ، بهزيستي . تعريف سلامت از نظربوم [29]و همكاران او در سال 2001 مترادف با فقدان بيماريهاي رواني و علائم بيمارگونه تلقي شده است درحالي كه از دهه 1980 به بعد به سلامت از جنبه مثبت آن تاكيد شده است و فردي واجد سلامت شناخته مي شود كه به لحاظ زيستي ـ رواني ـ اجتماعي ازشرايط معيني برخوردار باشد (37).
روانشناسي ورزش به منظوربررسي جنبه هاي مختلف شخصيت و ويژگيهاي شركت كننده ها درمسابقات ورزشي شكل گرفته است چرا كه بسياري از تحقيقات اوليه روانشناسي ورزش در اين زمينه بوده است . روانشناسان ورزشي به دنبال پيدا كردن رابطه اي بين صفات شخصيتي و فعاليت هاي ورزشي بوده اند ،فيشر[30] در سال 1984 پي برد كه متجاوز از هزار مطالعه روي شخصيت ورزشكاران و عملكرد و رفتار ورزشي او انجام گرفته است.
محققان درمطالعات خود سؤالاتي را مطرح ساختند و بدنبال پاسخي براي اين سؤالات بوده اند ـ آيا شخصيت ورزشكار با غير ورزشكار متفاوت است ؟ – آيا ورزشكاران ماهر با ورزشكاران مبتدي درهمان رشته ورزشي از سطح شخصيتي متفاوتي برخوردارند ؟ ـ آيا ورزش باعث تغيير صفات شخصيتي مي شود ؟ يا اين كه افراد به خاطر داشتن صفات شخصيتي ويژه در رشته معيني شركت مي كنند ؟ ـ آيا ورزش به عنوان يك پديده تربيتي و اجتماعي در رشد و تكامل شخصيت تاثير دارد ؟ ـ آيا فعاليت هاي ورزشي در ويژگي هايي همچون كمال گرايي ، احساس امنيت ، رفتارهاي اجتماعي و ابتكاري بودن ، سازگاري اجتماعي ، رعايت و موازين اخلاقي ،خود پنداري ، افكار غير عادي و تمايلات مردم گريزي ، مكانيزم هاي دفاعي ، بدبيني و سوء ظن ، تشويش ، و ترس و دلهره و گوشه گيري و فعاليت هاي خلاف سنن اجتماعي تاثير دارد ؟
اين سئوالات به اين دليل مطرح مي شوند كه ، اگرچه شخصيت افراد از اوايل زندگي شكل مي گيرد ولي مي تواند با تجارب بعدي تغيير يافته و اصلاح شود(38 ). رياحي و مهابادي درسال 1372 بيان كردند از آنجا كه برخوداري افراد از سلامت جسمي و رواني ، بقاء و خود شكوفايي يك جامعه را تضمين مي كند لذا شناخت خصوصيات شخصيتي كه افراد را به انجام فعاليتهاي ورزشي و اجتماعي متمايل يا ازآن گريزان مي سازد نقش مهمي در تصميم گيري هاي تربيتي و بهداشتي دارد .(22)
مارك انشل[31] در كتاب خود مي نويسد بسياري از مربيان همان رهيافت ها و فنون نظامي گري را براي انگيختن ورزشكارانشان به كار مي برند كه در دهه هاي پيش بكار مي رفتند و حتي با وجود صرف ساعتهاي بسيار در ايجاد مهارتهاي ورزشي از آموزش مهارتهاي رواني به ورزشكارانشان سرباز مي زنند . ( 7 )
بنابراين طبق نظر مشهوري در سال 1380 شناخت توانايي ها و ضعف هاي شخصيتي ورزشكاران بسيار ضروري است و به ما كمك مي كند تا براي تقويت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف شخصيتي برنامه ريزي كنيم (22).
يكي از اين ويژگي هاي شخصيتي ابراز وجود يا رفتار قاطعانه است كه شامل مهارت هاي كلامي و غيركلامي مفيد و موثر در روابط بين فردي و اجتماعي است و از اهداف آن سلامت رواني ، جسمي و روابطي در بين افراد مي باشد ، ما روش فعالي را براي افزايش ميزان ابراز وجود در افراد معرفي مي كنيم تا بتوانند در محيط طبيعي زندگي بطور مستقل عمل كرده و از آن استفاده كنند .
1- بيان مسئله
ابراز وجود يا قاطعيت به عنوان روشي جهت رفع مشكلات ارتباطي افراد و رفع اضطراب هايي كه از روابط متقابل اجتماعي ناشي مي شود در مسير تكامل شخصيتي افراد تاثير مستقيم و فراوان دارد هيچكس را نمي توان يافت كه كاملا رشد كرده و يا احساس كند كه فردي كامل است مگر آن كه در يك ارتباط انساني قرار گيرد (33) . فقيرپور در سال 1377 مي گويد افرادي كه به علت عدم مهارت هاي ارتباطي مهم بين فردي و اجتماعي نمي توانند احساسات و خواسته هاي خويش را بيان كنند و يا از عهده تقاضاهاي نا معقول ديگران برنمي آيند غالبا از طرف افراد ديگر تحت سلطه قرار مي گيرند ، عزت نفس را از دست داده و احساس مي كنند كنترلي بر وقايع زندگي خويش ندارند درنتيجه از رويارويي با مسائل مختلف زندگي اجتناب مي كنند ، خوشنودي و احساس رضايتمندي انسان در زندگي تاحدودي به ارضاء نيازهايي وابسته است كه محصول ارتباط با ديگران هستند، مانند دوستي – احترام – پيشرفت – اعتماد و عزت نفس … (28) .
از نظرسالتر[32] در سال 1987 ، آنچه در ابراز وجود بايد مورد توجه قرارگيرد عبارت است از: تاكيد بربيان احساسات ، ابرازعقيده مخالف ، قبول تمجيد ازطرف ديگران ، استفاده ازضمير من و حاضر جواب بودن بدون درنظرگرفتن شرايط و موقعيت اجتماعي.
لازاروس[33] در سال 1971 شروع گفتگو ، ادامه دادن و خاتمه دادن به كلام ، رد تقاضاهايي كه فرد قادريا مايل به انجام آنها نيست ، قدرت نه گفتن ، حق تغيير عقيده دادن ، مورد احترام بودن و به ديگران احترام گذاشتن ، احساس عزت نفس و خود ارزشمندي در فردرا رفتار قاطعانه مي داند.(1) انسان فطرتا” به هنگام بحران يا كشمكش ، به تعارض متوسل مي شود و يا براي رهايي درجستجوي راه گريز است اگرچه اين غريزه براي نياكان ما مفيد بوده است اما درعصركنوني به طور مطمئن چندان كاري از آن ساخته نيست زيرا اگر بخواهيم با توسل به غريزه ي ستيزه جويي و به قيمت زيرپا نهادن حقوق ديگران برنده شويم روابطي آكنده ازخصومت ، خشم ، و انزجار درانتظارمان هست ، اگرهم به غريزه ي گريز اتكا كنيم و با رفتاري انفعالي و كوركورانه به اطاعت ديگران گردن نهيم نتيجه آن خواهد شد كه يا هردو دراين بازي بازنده ايم يا به ديگران اجازه داده ايم تا با ناديده انگاشتن حقوق ما برنده شوند .
در اينجا است كه رفتارهاي پرخاشگرانه – منفعلانه – پرخاشگري منفعلانه ، به عنوان سه راه ناسالم ارتباطي اثرات رواني ، جسمي ، اجتماعي خود را ، بجا خواهندگذاشت . (33)
چنين افرادي بدليل ناتواني در برقراري ارتباط سالم يا بي اطلاعي از آن به چنين رفتارهايي روي مي آورند
بيتسون[34] در سال 1972 در اين رابطه مي گويد شناخت ارتباط سالم مي تواند گامي موثر درجهت نيل به سلامت جسمي و روحي افراد باشد ، اهميت ارتباط سالم بين افراد به اندازه اي است كه با اهميت دادن به آن مي توان خود افراد را سالم كرد ، افراد فاقد ابراز وجود فكر مي كنند كه ديگران آنها را به حساب نمي آورند درحالي كه بيان باز اميال مي تواند موجب شود كه فرد نقشي را بدست آورد كه بر پايه آن ديگران او را به حساب آورند .(33)
تمايز تربيت بدني ازديگرنظامهاي تربيتي درچند ويژگي است كه يكي از آنها نقش تربيت بدني در ابراز و اثبات وجود است (7) .
ورزش مي تواند با تغيير ديد و نگرش خود فرد شرايطي فراهم كند تا محدوديت هاي اجتماعي نتواند مانعي براي پذيرش و بكارگيري ابراز وجود باشد . ژانوف – بولمن [35] در سال 1989 و مايرز[36] در 1993 مي گويند وقتي فرد شايسته و خوب رفتاركرد در موقعيت هايي كه قبلا شكست خورده موفقيت هايي را كسب كرده ، احساس شادكامي وسلامت رواني مي كند ، افراد شاد ازعزت نفس و احترام به خود بالايي برخوردارند اين افراد به اخلاقيات توجه بسيار دارند و عقلاني رفتار مي كنند و به نظر دومونت و لارسن[37] در سال 1989 اين افراد احساس كنترل شخصي بيشتري را درخود احساس مي كنند و با انديشيدن به توانايي ها با استرس مقابله بيشتري مي كند و از نظر دينر [38]و همكاران او در سال 1992 برونگرا هستند و در ارتباط و همكاري با ديگران توانمند ، چه درتنهايي و چه درحضور ديگران احساس شادي مي كنند و با زندگي در نواحي شهري يا روستايي و از اشتغال در مشاغل گوناگون انفرادي و اجتماعي به يك اندازه لذت مي برند (37).
گرين و دوراستون [39] درسال 2004 به اين نتيجه رسيدند كه تماس هاي اجتماعي اغلب يكي از مهمترين دلايل شركت افراد در ورزش بوده است ، هرچه شبكه روابط بين فردي فراگيرتر باشد تعداد افراد منزوي وپرخاشگر در يك جامعه كمتر خواهد بود.عامل موثر در شركت مادام العمرافراد در ورزش تمركز بر تغيير انگيزش و رفتار بسوي رضايتمندي ولذت از طريق تكامل مهارت هاي ارتباطي افراد است (73).
محيط ورزشي نه تنها امكان تعامل كلامي را عرضه مي كند بلكه ارتباط غيركلامي نيز اغلب در آن بوجود مي آيد و از اين طريق احساس تعامل و همبستگي ايجاد مي شود ، خود جامعه شناسي ورزشي نيز مدعي است كه فعاليتهاي بدني حوزه اي است كه افراد درآن به دليل توانمندي ها و نه كمبودهايشان شناخته و معرفي مي شوند و بدين ترتيب بين آنها پيوستگي حسنه اي ايجاد مي شود و مفهوم اجتماعي – تعاملي ورزش به دوجهت اهميت مي يابد 1- به جهت بوجود آمدن فرصتهاي جالب براي آشنايي و ملاقات با افراد ديگر و 2- بوجود آوردن امكان فرايند يادگيري و اجتماعي ورزشي است . (24)
موضوع ابرازوجود از ديرباز مورد توجه روانشناسان بوده است و آنها از تكنيك هاي مختلفي براي افزايش ميزان ابراز وجود در افراد و رفع اختلالات شخصيتي چون افسردگي ، پرخاشگري ، اضطراب ، سازشگري ، مصامحه گري … استفاده كرده اند و لزوم ادامه تحقيقات براي مقايسه راه هاي مختلف و يافتن ساير روش هاي بهبود ابراز وجود ازطرف آنها مورد تاكيد قرار گرفته است . با توجه به تشابه زياد بين اهداف ابراز وجود و معيارهاي قابل تحقق در ورزش ،اين تحقيق در پي آن است كه با پيدا كردن رابطه بين ورزش و ابراز وجود و مقايسه آن در دوگروه از دانشجويان دخترورزشكار و غيرورزشكار ، ورزش را به عنوان يكي از ابزارها و تكنيك هاي مفيد براي افزايش ميزان ابراز وجود در افراد معرفي كند و از اين راه سالم ارتباطي به منظور رفع مشكلات افراد پرخاشگر ، منفعل و پرخاشگري منفعلانه در ارتباطات بين فردي و اجتماعي استفاده نمود .
ازآنجايي كه رفتارهاي مربوط به ابراز وجود بايد درمحيط هاي طبيعي خودشان پرورش يابند ، بهترين شيوه براي تمرين آن در فضايي مناسب و در جمع افرادي است كه قدرت و اختيار و علم مورد نظر را داشته باشند و درصورت پا از حد فراتر گذاشتن ، به فرد هشدار دهند (33)
آيا ورزش مي تواند چنين محيطي را فراهم سازد ؟
ضرورت و اهميت تحقيق
هدف از آموزش ابراز وجود، افزايش گنجينه ي ذهني وعملي رفتارهاي شايسته در افراد است بطوري كه آنها را دربرخورد با مسائل مختلف و موقعيت هاي متعدد زندگي و همچنين ارتباط مؤثر با محيط ياري دهد ، احساس خشنودي و رضايت از نتيجه كار را افزايش داده و با تمهيداتي كه فراهم مي آورد احتمال اخذ تقويت از محيط هاي اجتماعي را براي آنها افزايش دهد .
علي رغم بكارگيري تكنيك هاي متعدد در آموزش ابراز وجود هدف كلي روانشناسان معطوف بر بهبود روابط اجتماعي ، احقاق حقوق و نهايتا افزايش سلامت رواني و رضايت مندي شخص مي باشد.(33)
فقير پور در سال 1377 عدم قاطعيت را يك مشكل بين فردي دانست كه در موقعيت هاي اجتماعي و تعامل هاي شغلي ، خانوادگي و جمعي بروز پيدا مي كند و منجر به مشكلات و اختلالات رواني مانند پرخاشگري ، افسردگي ، حقارت و ….. مي گردد.
دانش آموزي كه نتواند سؤالي را كه درنظرش كم اهميت جلوه مي كند از معلم بپرسد ممكن است هرگز نتواند به تقويتي كه از طرف معلم در زمينه طرح سؤالات جالب ارائه مي شود ، دست يابد و يا فردي كه نمي تواند تقاضاهاي شغلي خود را به مافوقش بگويد ممكن است زندگي را بدون توفيقات شغلي سپري كند ، زن و شوهري كه نتوانند مستقيم و صادقانه مشكلات را با يكديگر در ميان بگذارند در امورخانه مسامحه و وقت گذراني نموده ، افسرده و پرخاشگرشده و يا رنجش خود را به فرزندان منتقل مي كنند (28). نصيري در سال 1375 مي گويد بيشتر موارد خودكشي بين كساني روي مي دهد كه به دليل پايين بودن عزت نفس قادر به ابرازوجود و بيان مشكلات و عواطف خود به طور منطقي نبوده اند (4) . قرايي مقدم در سال 1384 مي گويد: دانشجويان حساسيتشان نسبت به مسائل جامعه بالاتر است در نتيجه امكان دچارشدن آنها به تعارض ، سرخوردگي ، بدبيني ، گريز و نابهنجاري هايي همچون خودكشي و اعتياد و ….. نيز بيشتر خواهد بود (11) .
آسيب پذيري دوره نوجواني و جواني باعث مي شود كه تعدادي از افراد اين گروه سني تحت تاثير شرايط نامساعد خانوادگي و اجتماعي و عناصر مربوط به آنها به صور مختلف در مسير روابط ناسالم قرارگيرند. داشتن خصلت جوانمردي و مقابله دربرابر تجاورگري ها و بي عدالتي ها ازويژگي هاي دوران جواني است كه انحطاط اخلاقي وفرهنگي مي تواند آنرا به خشونت و لاابالي گري بكشاند . درصورتي كه فعاليت ورزشي ، بخصوص در بعد حرفه اي براي ورزشكاران وجهه اجتماعي كسب مي كند و احساس لياقت و شايستگي و برتري را در آنان افزايش داده و افكارو ذهنياتشان در زمينه هاي مثبت و مساعد سير مي كند درنتيجه با تصميم گيري هاي صحيح و منطقي مي توانند در جنبه هاي مثبت ابراز وجود كنند (19).
از نظر ديويد[40] و همكاران او در سال 2004 ورزش مي تواند علاوه بر سلامتي شخصي منجربه افزايش احساس شايستگي ،احترام به خود ، اعتماد به نفس ، قاطعيت و كاهش رفتارهاي اجتنابي و ترس اجتماعي گردد (51). از ديدگاه نسپور[41] در سال 2005 ورزش با آموزش ابراز وجود و مهارت هاي ارتباطي ،مهارت تصميم گيري و قدرت نه گفتن ، جزو برنامه هاي پيچيده و منظم پيشگيري و درمان اعتياد قرارمي گيرد (66).
نيوفلد[42]و همكاران او به اين نتيجه رسيدند كه به منظور هدايت تمايلات جنسي قبل از ازدواج ، آموزش سلامتي جنسي ، بايد شامل توسعه مهارت هاي ارتباطي ، مهارت هاي تصميم گيري و توانايي نه گفتن باشد ( 67)
به نظر ريوا [43] و ديگران در سال 1983 و فاوزي [44] و همكاران او در سال 2001 و او يكي ديگراز كاربردهاي ورزش و قاطعيت در درمان افراد مبتلا به چاقي و فشار خون مي باشد كه درمان هاي پزشكي و روانكاوي درآنها بايستي به صورت توامان صورت بگيرد وهيچ كدام به تنهايي مؤثرنيستند چرا كه هرچه اين بيماران اجتماعي ترو از لحاظ فيزيكي فعال تر باشند بهتر مي توانند درتغيير عادتهاي مخرب ذهني و تغذيه اي خود موفق باشند .(70)(54).
دانشجويان همانند ساير اقشار جامعه دچار نقص در روابط اجتماعي و رفتارهاي قاطعانه مي باشند ولي ازآنجا كه در مجموع نياز به روابط بيشتري در آينده خواهند داشت نياز آنها به مهارتهاي ارتباطي بيشترخواهد بود بخصوص اگر در محيط هايي پرورش يافته باشند كه فرصت يادگيري مهارت هاي اجتماعي وجود نداشته باشد.
دختران به گونه اي اجتماعي شده اند كه بيشتر هماهنگ و فروتن باشند بنابرين آنها كمتر احساس مي كنند كه ابراز وجود كنند لذا فوايد شركت در فعاليت هاي اجتماعي مانند ورزش اهميت بيشتري براي دختران دارد (76).
امروزه داشتن مهارت هاي اجتماعي و ارتباطي شرط لازم براي موفقيت شغلي و تحصيلي است و ديدگاه هايي چون پراگماتيسم باعث تشويق افراد براي احساس رضايتمندي و كسب حداكثر منافع گرديده است لذا روش هاي برخورد موفقيت آميز با محيط و همنوعان زمينه تحقيقات بسياري را به خود اختصاص مي دهد ،اخيرا نهضت آزادي خواهي زنان وساير نهضت هاي روابط اجتماعي برروند آموزش ابراز وجود تاثير عمده گذاشته اند و از طرفي فقر فرهنگي ، اقتصادي ، اعتقادي باعث برخوردهاي نادرست بصورت روابط سلطه جويانه و سلطه پذير گشته و عامل مهمي در بسياري از مشكلات جامعه از قبيل فحشاء ، انحرافات ، خودكشي ، و بيماري هاي رواني … شناخته شده است (21).
سه عامل افزايش افراد فاقد ابرازوجوددر ايران : 1- فاصله طبقاتي 2- عدم وجود امكانات خود مطرح نشدن 3- باورهاي ذهني غلط مردم از نظر گروه محققين در سال 1368 اعلام شد(30) . ما در اين تحقيق شواهدي را ارائه خواهيم داد كه ورزش در كمرنگ كردن فاصله طبقاتي و فراهم كردن امكانات در بروز استعدادها موثر بوده است و با اين پژوهش دريچه اي در جهت تغيير افكار، نسبت به رفتارهاي قاطعانه و معقول و موجه كردن آن خواهيم گشود .
ورزش مي تواند از طريق بهبود روابط بين فردي و اجتماعي در كسب موقعيت در آينده تحصيلي و شغلي درجوانان مؤثر واقع شود و مي توان براي گسترش فرهنگ قاطعيت و روابط مناسب در جامعه و ساماندهي باورهاي ذهني مردم و جامعه نسبت به ابرازوجود ، از طريق قشر آينده ساز اقدام كرد ،چراكه رقابت هاي ورزشي فرصت يگانه اي است كه امكان مشاركت ورزشكاران را فارغ از جايگاه اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و بدور از تبعيضات نژادي و ديني ، قومي ، جنسيتي و تفاوت هاي سني فراهم مي آورد (40) . هموار كردن راه پژوهش هاي تجربي در زمينه بهبود روابط فردي واجتماعي با ملاك قرار دادن رفتارهاي قاطعانه از اهداف بلند مدت اين پژوهش مي باشد .
هدف هاي پژوهش
الف ) هدف كلي :
مقايسه ي ميزان ابرازوجود ( قاطعيت ) بين دانشجويان دخترورزشكار و غيرورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد (سال 1384) مي باشد .
ب ) هدف هاي ويژه :
1ـ مقايسه ي ميزان ابراز وجود (قاطعيت ) بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
2ـ مقايسه ي امتناع از درخواست بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
3ـ مقايسه ي بيان و ابراز محدوديت هاي شخصي بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
4ـ مقايسه ي شروع برقراري روابط اجتماعي بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
5ـ مقايسه ي ابراز احساسات مثبت بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
6ـ مقايسه ي انتقاد كردن بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكاردانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
7ـ مقايسه ي اختلاف عقيده داشتن با ديگران بين دانشجويان دختر ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
8ـ مقايسه ي ابراز وجود در موقعيت هاي خدماتي بين دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار دانشگاه آزاد اسلامي – واحد مشهد
9ـ مقايسه ي ميزان ابراز وجود در دانشجويان دختر متاهل و مجرد
10-مقايسه ي ميزان ابراز وجود در دانشجويان دختر با توجه به ترتيب تولد
11- مقايسه ي ميزان ابراز وجود در رشته هاي ورزشي انفرادي و گروهي
فرضيه هاي تحقيق
1 ـ بين ميزان ابرازوجود ( قاطعيت ) دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
2 - بين امتناع از درخواست دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد
3 - بين بيان و ابرازمحدوديت هاي شخصي دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
4 ـ بين شروع برقراري روابط اجتماعي دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
5 ـ بين ابراز احساسات مثبت دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد
6ـ بين انتقادكردن دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
7 - بين اختلاف عقيده داشتن با ديگران دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد .
8 ـ بين ابرازوجود درموقعيت هاي خدماتي دانشجويان دختر ورزشكار و غيرورزشكار تفاوت معناداري وجود دارد
يافته هاي اضافي پژوهش :
1- بين ميزان ابراز وجود دانشجويان دختر متاهل و مجرد تفاوت معني داري وجود دارد.
2- بين ميزان ابراز وجود دانشجويان دختر با توجه به ترتيب تولدشان در خانواده تفاوت معني داري وجود دارد .
3- بين ميزان ابراز وجود دانشجويان دخترورزشكار رشته هاي انفرادي و گروهي تفاوت معني داري وجود دارد.
پيش فرض هاي تحقيق
1ـ آزمودني ها با پرسشنامه گامبريل آشنايي ندارند .
2ـ آزمودني ها از نظر روحي سالم مي باشند .
3-آزمودني ها از عنوان اصلي پژوهش اطلاعي ندارند .
4- آزمودني ها به سئوالات پرسشنامه بدرستي پاسخ داده اند.
متغيرهاي پژوهش
متغير هاي قابل كنترل
1ـ جنسيت آزمودني ها : اين تحقيق بر روي ورزشكاران و غيرورزشكاران زن انجام شده است .
2ـ جامعه مورد تحقيق : تنها از ورزشكاران عضو تيم هاي ورزشي دانشگاه استفاده شده است .
3ـ نمونه تحقيق : به صورت تصادفي انتخاب شده اند .
4ـ ابزار اندازه گيري : به منظور اجراي اين تحقيق از پرسشنامه ابراز وجود گامبريل استفاده شده است
5ـ وضعيت تاهل و شاغل بودن و نوع رشته ورزشي و ميزان آن درهفته در آزمودني ها كنترل شده است .
متغيرهاي غير قابل كنترل
1ـ شرايط روحي آزمودني ها هنگام تكميل پرسشنامه
2ـ ميزان صراحت و دقت افراد در هنگام تكميل پرسشنامه
3ـ عدم دسترسي به تمام ورزشكاران و غيرورزشكاران دانشگاه آزاد دريك زمان و يك مكان مشخص
4ـ عدم امكان كنترل تفاوت هاي فردي و وراثتي آزمودني ها
5ـ عدم امكان كنترل تجارب قبلي و محيط تربيتي آزمودني ها
6ـ عدم امكان كنترل كامل سطح اقتصادي و اعتقادي آزمودني ها
7- چنانچه تعداد دانشجويان عضو تيم هاي ورزشي دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد در سال
84-1383 بيش از 80 نفر باشند ، دفتر امور فوق برنامه دانشگاه در ارائه ي ليست 80 ورزشكار با پژوهشگر همكاري نمودند.
تعريف واژه ها و اصطلاحات تحقيق
ابرازوجود
تعريف نظري : از ديد گاه لن اسپري [45] (1383 ) ابراز وجود توانايي فرد براي بيان افكار ، احساسات و باورهاي خود به شيوه اي مستقيم ، صادقانه و مناسب بدون زيرپا گذاشتن حقوق ديگران ، توانايي گفتن نه ، تقاضا كردن ، بيان احساسات منفي و مثبت ، آغاز و ادامه و خاتمه دادن به گفتگو ها مي باشد . (15)
و از نظرآرگيل وهمكاران [46] (1975-1969) رفتارقاطعانه پاسخي متناسب با موقعيت است كه نه مطيعانه و نه پرخاشگرانه بوده و فرد ضمن ابراز احساسات دروني ،احقاق حق كرده وعزت نفس و موقعيت خود را در روابط بين فردي بهبود مي بخشد .
تعريف عملياتي : نمره اي كه افراد در پاسخ به پرسشنامه ابرازوجود گامبريل دريافت مي كنند و در هفت موقعيت ابراز وجودانه شامل : امتناع از در خواست ، بيان و ابراز محدوديت هاي شخصي ، شروع برقراري روابط اجتماعي ، ابراز احساسات مثبت ، انتقاد سازنده ، اختلاف عقيده داشتن با ديگران ، ابراز وجود در موقعيت هاي خدماتي ، مورد سنجش قرارمي گيرند
ارتباط
به معناي ارتباط بين افراد است كه بر اثر آن افكار ـ احساسات رفتارها و تجارب آنها به يكديگر منتقل مي شود . ( آريان پور ـ 1356 )
ورزشكاران : دانشجويان دختري كه در عضويت تيم هاي مختلف ورزشي دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد در سال تحصيلي 83-84 مي باشند .
غيرورزشكاران : دانشجويان دختري كه هيچ سابقه مهم ورزشي مانند عضويت در يك تيم ورزشي را نداشته و بطور مرتب و منظم در هيچ يك از رشته هاي ورزشي فعاليت ندارند .
زير بناي نظري پژوهش
در ديدگاه روانكاوي فرويد[47] ضمن بررسي مراحل شكل گيري شخصيت انسان از فعل پذيري و حالت انفعالي بحث كرده است او مي گويد اگر در مرحله دهاني ارضاء بيش از حد يا ناكامي شديد پيش آيد فرد در بزرگسالي دو منش خواهد داشت ، يكي منش اتكالي و ديگري پرخاشگرانه كه بعدا فرد سعي مي كند هميشه ديگران را از خود راضي نگهدارد و درخود احساس حقارت مي كند چون ازخود اراده اي ندارد و در ديگري فرد سلطه جو و فحاش مي شود، او كم رويي را، اضطراب اجتماعي و اخلاقي مي داند كه در آن فرد مي ترسد احساس ، فكر و يا عملي كه مورد پسند اخلاق اجتماعي و بخصوص خانواده نيست را انجام دهد.
اريكسون[48] درتقسيم مراحل رشد رواني اجتماعي معتقد است فرد در دومين مرحله رشد با دو موضوع روبرو مي شود . خودكفايي در برابر شرم و ترديد ، احساس كنترل شديد يا ازدست دادن كنترل مي تواند پايه گذار احساس شرم در كودك گردد كه تاثير آن درتمام مراحل زندگي پايدار مي ماند .
ديدگاه انسان گرايي تحقيقات گسترده اي درمورد ابراز وجود انجام داده اند و درمان را براي انساني كه آزاد و مختار است و مي تواند احساسات و عواطف خود را براحتي بيان كند را در تجربه احساسات خود و آگاهي از وجود آنها مي داند .
رويكرد شناختي ،ترس از روابط اجتماعي را ناشي از پندارها و افكاري مي داند كه بر انسان حاكم مي باشد.(21)
2- مباني نظري پژوهش
3- ابراز وجود و كاربرد آن
آموزش ابراز وجود روشي است براي رفع اضطراب هايي كه از روابط متقابل اجتماعي ناشي شدهاند. افرادي كه به علت عدم مهارت هاي مهم بين فردي و اجتماعي نميتوانند احساسات و خواسته هاي خويش را بيان كنند و يا از عهده رد تقاضاهاي نامعقول ديگران بر نميآيند و غالبا از جانب افراد ديگر مورد سوء استفاده قرار ميگيرند، احساس احترام به خود و يا عزت نفس را از دست ميدهندو معمولا احساس ميكنند كنترلي بر وقايع زندگي خويش ندارند. اين افراد از رويارويي با مسائل مختلف زندگي اجتناب مينمايند.خشنودي انسان در زندگي تا حدودي به ارضاي نيازهايي وابسته است كه محصول ارتباط با ديگران هستند. (همچون دوستي، عشق، تقدير، پيشرفت، احترام، اعتماد و عزت نفس)، به دليل اينكه ارضاي بسياري از نيازهاي اساسي انسان مستقيم يا غير مستقيم به ديگران بستگي دارد لذا توانايي شخص براي واكنش متقابل اثربخش با افراد ديگر بسيار مهم است. افرادي كه فاقد مهارت هاي لازم هستند اغلب در ارضاي نيازهاي اساسي خويش با شكست روبرو ميشوند. به عنوان مثال دانش آموزي كه نميتواند سوالي را كه در نظرش كم اهميت جلوه ميكند از معلم بپرسد ممكن است هرگز نتواند به تقويتي كه از طرف معلم در زمينه طرح سؤالات جالب ارائه ميشود. دست يابد و يا مردي كه نميتواند تقاضاهاي شغلي و يا آرزوهايش را به مافوق خودش بگويد ممكن است زندگي را بدون توفيقات شغلي سپري كند.آموزش ابراز وجود به افراد كمك ميكند تا مهارت هايي را در زمينه ابراز حقوقشان كسب كنند، بدون اينكه به ديگران آسيبي وارد نمايند. به افراد آموزش ميدهند تا باور كنند كه ميتوانند در اهدافشان پيشرفت نمايند و ميتوانند احساسات درونيشان را بدون ترس از استهزاء ، از دست دادن احترام يا حتي از دست دادن محبت ابراز كنند.نظريه آموزش ابراز وجود تا حدود زيادي بر پايه اصول شرطي شدن و يادگيري استوار شده است. بسياري از طرفداران اين نظريه چنين فرض ميكنند كه اگر افراد انساني مجموعهاي از مهارت ها را فراگيرند، ميتوانند نيازهاي اساسي خودشان را ارضاء نمايند. به عبارتي ديگر از طريق فراگيري مهارتها، شخص قادر ميشود اهدافي را رشد دهد كه چنين اهدافي راه رسيدن به ارضاي نيازها را ممكن ميسازد. بنابراين مشكل بسياري از افراد آن نيست كه فاقد اهدافي در زندگيشان ميباشند، بلكه آنها نميدانند چگونه بايد به اهدافشان برسند.
نظريه آموزش ابراز وجود نخستين بار توسط آندريو سالتر[49] (1949) مطرح شد. او از افكار پاولف درباره برانگيختگي و بازداري تاثير پذيرفته بود. سالتر عقيده داشت كه بعضي از افراد بيشتر متمايل به عمل مداري بوده و مقدار زيادي حالت برانگيختگي دارند. افراد ديگر بيشتر به حالت توروتيك متمايلند، يعني حالت بازداري در آنها بيشتر است. طبق نظر سالتر نقش درمانگر آن است كه افراد را به سوي عمل مداري سوق دهد. او بيمارانش را تشويق ميكرد احساساتشان را به طور آزادنهاي نشان دهند تا مقدار زيادي حالت برانگيختگي در آنها به وجود آيد. منظور سالتر از برانگيختگي زياد، حالتي است كه در آن افراد ميتوانند تمام توان هاي خود را چه از نظر شناختي و چه از نظر عاطفي به فعليت برسانند. چنين حالتي اشتياقآور و لذتبخش است. او اشاره كرده است كه بسياري از افراد از عادت به حالت بازداري رنج ميبرند. آنها ميتوانند اين حالت را از طريق تمرين هيجاني رفع كنند و حالت برانگيختگي ايجاد نمايند. نهايتا” حالات برانگيختگي و بازداري متعادل ميشوند. به نظر سالتر تغييراتي كه بدين طريق در رفتار ايجاد ميشود منجربه تغيير بيولوژيكي مغز ميشود و شخصيت تازهاي را پديد ميآورد، شخصيتي كه ميتواند با سرعت تصميماتي را اتخاذ نموده، از مسئوليت ها لذت ببرد، بدون اينكه از اضطراب به ستوه آيد.
ولپي و لازاروس[50] از افراد ديگري هستند كه در رشد نظريه ابزار وجود نقش عمدهاي دارند. آنها تعدادي از روش هاي آموزش ابزار وجود را به منظور كمك به افراد در جهت بهدست آوردن كنترل وقايع زندگي مطرح كردهاند. ولي نقش بازيكردن را به منظور كاهش اضطراب مطرح مي كند. با استفاده از اينروش بيمار ياد ميگيرد با موقعيتهاي اضطرابزا به طور موفقيتآميزي رو به رو شود. موقعيت هايي كه ممكن است در بيمار ايجاد اضطراب كند درجه بندي ميشوند، سپس بيمار تشويق ميشود تا با هر حالت عاطفي (خشم، محبت و…) كه اضطراب را منع ميكند پاسخ دهد. با تكرار اين تمرينات بيمار ياد ميگيرد تا با موقعيت هاي اضطرابزا با موفقيت برخورد نمايد.
لازاروس عقيده دارد افراد براي رشد دادن يك حالت آزادي هيجاني ياد بگيرند هيجاناتشان را ارائه كنند. او بيمارانش را آموزش ميداد براي گرفتن حقوقشان فعاليت كنند. آموزش ها عبارت بودند از كمك به افراد براي درك حق قانوني خويش، چگونگي تلاش براي رسيدن به آنها و جلوگيري از پايمال شدنشان.(28)
پيشفرضهاي بنيادي درمان مبتني بر آموزش ابراز وجود
در سالهاي اخير شيوههاي متفاوتي از آموزش ابراز وجود مطرح شده است. بررسي همه اين روشها از حوصله اين بحث خارج است. به نظر ميرسد كه همه اين فنون بر چهار فرض اساسي استوار باشند.
1- مهارت ها
اولين و مهمترين پيش فرض آن است كه شخص بايد ياد بگيرد او ميتواند رويدادهاي محيطش را كنترل كند. همچنان كه اشاره شد افرادي كه احساس ميكنند كنترلي بر وقايع مختلف زندگي خويش ندارند به تدريج به سوي درماندگي سوق پيدا ميكنند و نهايتا تلاش هايشان در جهت رسيدن به اهداف زندگي كاهش مييابد. بهترين روش براي به وجود آوردن احساس كنترل و رهايي از درماندگي عبارت است از ياد گرفتن مهارت هايي براي رويارويي با موقعيت هاي روزانه محيطي مورد نياز. فراگيري اين مهارتها نه تنها تقويت لازم را براي ايجاد رفتار سازگارانه فراهم ميكند، بلكه اين عقيده را در شخص به وجود ميآورد كه وقايع قابل كنترلاند.(28)