پنجشنبه ۱ آذر ۱۳۸۶
خجالت(Shame )
|
Shame شرم (خجلت، ننگ، آزرم) شرم بیماری روح است. این احساس با بشر بدنیا نمی آید اما کودک در مقابل احساس خجلت بسیار آسیب پذیر است. با توجه به توضیحات قبل خانواده در کودک احساس خجلت بر می انگیزد. وقتی کودک می ترسد، اشتباه می کند ،غلط می گوید ،غلط می فهمد، زیاد می خورد ، کم می خورد ، دستش را در بینی می کند ، به کنجکاوی هایی که از دیدگاه شما مجاز نیست پاسخ می گوید. در تمامی این مراحل شما در او شرم بر می انگیزید. شرم زخمی است که از درون احساس می شود. پرده ای بین کودک و خودش از یک سو و پرده ای بین او و دیگران می سازد که بسیار سریع خود واقعی را در پشت پرده های شرم پنهان کرده و نماد دیگری را برای ویترین های زندگی، آن چنان که به به و چهچه های دیگران را براه اندازد آماده می کند، بی آنکه کسی از تنهایی و حقارت درونی او آگاه شود. شرم ، احساس حقارت را سبب می شود. احساس حقارت ، گوشه گیری و تنهایی روانی را به وجود می آورد. و از این جا به بعد کودک تظاهر به احساس کردن و تعلق خاطر از خود نشان می دهد فقط به این منظور که نیاز بی اندازه به توجه دیگران را ارضا کند. قوانین حاکم بر خانواده که سال های سال نسل به نسل ادامه دارد شرم در کودکان را از راه های زیر بر می انگیزد : 1 – شرم از طریق قهر و بی محلی : در این مورد بخصوص مادران از نظر فیزیکی کودکان را ترک نمی کنند بلکه با نشان ندادن احساسات و نگاه های عاقل اندر سفیه کودک را به نهایت بی پناهی می رسانند. همه چیز باید آن باشد که پدر یا مادر می پسندند. 2 – از طریق عدم تأیید و تفهیم احساس های کودک 3 – از طریق تجاوز جسمی، جنسی، احساسی و روانی 4 – از طریق به کار بردن کودکان به عنوان سلاحی برای ارضا نیازهای شخصی 5 – با گروگان گیری بچه ها برای اصلاح ازدواج پا درهوای خویش 6 – از طریق پنهان کردن احساس های شرم و ناکفایتی خویش که طبعاً کودکان را به رازداری و دروغگویی ناگزیر خواهد کرد. 7 – از طریق گمراه کردن کودکان با واگذاری وظائف بزرگسالان به آنها 8 – با ندادن وقت، توجه و برنامه متناسب با سن و نیازهای جسمی و روانی کودکان 9 – از طریق تفاوت قائل شدن (ترجیح دادن یکی بر دیگری) 10 – از طریق تزلزل در یکدستی محیط زیست ،به این معنا که هر چندی کودکان با تغییر محل و مسئول نگاهداری مواجه می شوند. شرم از نمایش احساس ها و خواسته های خود واقعی و نیاز به راضی نگه داشتن والدین به هر قیمت و بهایی سبب پدید آمدن یک وجود مصنوعی مطلوب از دیدگاه دیگران می شود که مثل یک ماشین همه چیزش مورد پسند است و کم کم در طول زمان جای خود را در وجود کودک خواهد گرفت. در واقع کودک ناگزیر است برای فرار از شرم دردناک تحمل خود واقعی ، در حقیقت نقاب مناسبی اتخاذ کند که از نظر روانی خود مجازی نامیده می شود. طبعاً این نقاب جدید متناسب با خواسته های والدین شکل می گیرد و بازی در این نقش همگان را راضی می کند. همه چیز تظاهر است. خود مجازی به هیچ چیز اعتقاد واقعی ندارد و شایعاً از نظر حرفه ای ، اقتصادی و تحصیلی این فرد رشته ها و روندهای مردم پسند را دنبال می کند و چه بسا که موفق هم بشود. نکته ی درد آور این واقعیت پنهان شدن خود واقعی است و در این جا است که می بینیم آدم ها شبیه یکدیگر می شوند. مگر نه این که ویژگی های استعدادی و خلاقیت های ذاتی است که بتهوون ، موتزارت و گاندی می سازد؟ این ویژگی ها و خلاقیت ها به خود واقعی تعلق دارند نه خود مجازی . به همین دلیل چه بسیار می بینیم خود های مجازی موفق و آراسته از بیرون ، از حل کوچک ترین مشکل عاطفی عاجزند. مشکل از این هم جدی تر خواهد شد وقتی توجه کنیم به والدینی که خودشان در دوران کودکی با همین مشکل درگیر بوده اند. آنها هم از توجه عاطفی و احساسی والدین محروم شده اند ، خود واقعی آنها زیر بار شرم و حقارت پنهان شده و طبعاً با خودهای مجازی مشغول رتق و فتق امورهستند. بر اساس مطالعات کافمن شایع ترین مشکلات روانی که از شرم و حقارت در کودکی ریشه می گیرند عبارتند از : افسرد گی ها، از خود بیگانگی ( Alienation) ، تردید به خویشتن، گوشه گیری و تنهایی، حالت های اسکیزوئید و پارانوئید که از ویژگی های شخصیت های مشکوک و درون گراست، اشتقاق شخصیت، Perfectionism یا منش همیشه ناراضی، احساس عمیق حقارت، احساس ناتوانی و نا کفایتی، حالت های خود شیفتگی و ... شرم را قاتل روح می شناسند. وقتی شرم درونی شد با خود بیحسی یا مسخ شدن روانی می آورد که فرد را به مرده ای متحرک بدل می کند. همه جا با بیمار حاضر است و در همه ارتباطات زندگی او نقش دارد و چه دردناک که همیشه خود ناپذیرفته می ماند. احساس گناه Guilt احساس گناه با شرم یکی نیست. شرم احساس موجودی بد و نا مقبول بودن است در حالی که احساس گناه به معنای دست زدن به کاری نادرست و ناثواب است . در قبال احساس گناه بشر امکان توبه و استغفار دارد در حالی که در قبال شرم هیچ گونه راه فراری نیست. قوانین تربیت فرزندان متاسفانه در 150 سال گذشته تغییری نکرده است .تعداد طلاق ها رو به افزایش است. مصرف مواد مخدر افزایش و سن شروع استفاده از مواد مخدر کاهش پیدا کرده است. تجاوز های جنسی در خانواده ها علیرغم همه تلاش ها و آگاهی دادن ها هم چنان ادامه دارد و اگر چه شماره ی ضرب و شتم و آسیب های فیزیکی در خانواده ها کاهش پیدا کرده اما آزار های روحی و روانی رو به افزایش هستند. به نظر نمی رسد که قوانین کهنه کارساز باشند باید نظم تازه ای آغاز کرد. مسئله این نیست که من و شما امروز با بچه ها مان چه می کنیم . مسئله این است که صدها میلیون انسان که شبیه بزرگسالانند و مثل بزرگسالان حرف می زنند، لباس می پوشند و کار می کنند در واقع کودکان پنهان شده شرم آلوده ای هستند که نقاب مجازی بر چهره دارند. سالها ادای بچه های خوب را در آورده اند و بعد ادای نوجوانان خوب را در آورده اند و حالا ادای بزرگسالان خوب را در می آورند . متأسفانه بخشی از این بزرگسالی مجازی است که باید ازدواج کرد ، بچه دار شد و آنها را به ثمر رساند. این بزرگسالان عقده دار شرم آلوده مدارس ما را اداره می کنند، مسجدها و کلیساهای ما را می چرخانند، دولت حاکم بر سرزمین ما را تشکیل می دهند و خانواده های ما را سرپرستی می کنند . چشم آینده دنیا به دست های این انسان ها است. این کودکان بزرگسالند که فرزندان آینده این دنیا را تربیت می کنند و اگر قرار شود هر آنچه آموخته اند به فرزندان مان بیاموزند فاجعه بزرگی در راه است. |