شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۶
اختلال وسواسي – اجباري (OCD)
اختلال وسواسي – اجباري (OCD)
در چهارمين ويرايش كتابچة تشخيصي و آماري اختلالات رواني (DSM-IV) اختلال وسواسي – اجباري توصيف شده است: وجود وسواسها يا اجبارهايي «چنان شديد كه وقت گير باشد... يا موجب رنج و عذاب بسيار يا موجب مختل شدن چشمگير كاركردها گردد». افراد مبتلا به اين اختلال مي دانند كه واكنشهايشان غيرمنطقي يا نامتناسب است. وسواس عبارت است از فكر، احساس، انديشه، يا حسي عود كننده و مزاحم، اجبار نيز فكر يا رفتاري آگاهانه، معيارمند و عودكننده است، نظير شمارش وارسي، يا اجتناب. وسواس باعث افزايش اضطراب در فرد مي شود، حال آنكه با انجام اجبار، اضطراب فرد تخفيف و تقليل مييابد و البته اگر فرد در برابر انجام اجبار مقاومت كند، اضطرابش افزايش مي يابد. افراد مبتلا به اختلال وسواسي – اجباري عموماً وسواسها و همچنين اجبارهايشان را خود ناهمخوان (Ego-Dystonic) و مخل روال عادي زندگي او، كاركردهاي شغليش، فعاليتهاي اجتماعي معمولش، يا روابط روزمره او با دوستان و اعضاي خانوادهاش است. درمان اختلال وسواسي – اجباري اختلال نمونه اي است از اثرات مثبتي كه پژوهشهاي جديد مي تواند در مدتي كوتاه بگذراند. تا همين اواخر، يعني در طول دهة 1980، اختلال وسواسي – اجباري به درمانهاي موجود پاسخ چنداني نمي داد. از آن پس بود كه معلوم شد اختلال وسواسي – اجباريشايعتر از آن است كه تا كنون پنداشته ميشد و در عين حال به درمان هم بسيار خوب پاسخ ميدهد.
تشخيص
طبق DSM-IV و به عنوان بخشي از معيارهاي تشخيصي اختلال وسواسي – اجباري بالينگر حق دارد معين كند كه آيا بيمار به نوع كم بصيرت اين اختلال مبتلاست يا نه؟ و آن زماني است كه بيمار اساساً افراطي بودن وسواسها و اجبارهاي خود را قبول نداشته باشد.
خصايص باليني
بيماران مبتلا به اختلال وسواسي – اجباري اغلب به پزشكان غيرروانپزشك مراجعه مي كنند. بيماراني كه هم وسواس و هم اجبار دارند، لااقل هفتاد و پنج درصد كل بيماران مبتلا به اين اختلال را تشكيل مي دهند. برخي پژوهشگران و بالينگران بر اين عقيده اند كه اگر بيماران را علاوه بر اجبارهاي رفتاري، از نظر اجبارهاي ذهني هم به وقت ارزيابي كنيم، اين رقم ممكن است به صددرصد هم برسد. مثلاً وسواسي كه مربوط به صدمه رساندن به كودك خود باشد، ممكن است با اجباري ذهني به صورت تكرار وردي خاص به دفعات خاص همراه باشد. البته برخي از پژوهشگران و بالينگران هم معتقدند كه برخي از بيماران به واقع تنها افكار وسواسي دارند و فاقد هرگونه اجباري هستند. اينها بيماراني اند كه هر آن ممكن است افكاري تكراري درباره نوعي عمل جنسي يا پرخاشگرانه به سرشان بزند كه از نظر خودشان شنيع و شرم آور است. براي وضوح بيشتر، بهترين كار آن است كه وسواس را فكر، و اجبار را رفتار بدانيم.
خصايص مشترك وسواس و اجبار از اين قرار است: فكر تكانه اي خود را به زور و به طور دائم به حوزة با خبري خودآگاهانة فرد تحميل مي كند. احساس ترسي آميخته با اضطراب، ملازم اين تظاهر محوري است و فرد را به كرات به انجام اقدامات خنثي كننده اي در برابر آن فكر يا تكانه اوليه واميدارد. وسواس يا اجبار بيگانه با ايگو (Ego-Alien) است، يعني فرد آن را غريبه با احساسي مي يابد كه از خود به مثابه يك موجود رواني دارد. وسواس يا اجبار هرقدر هم عميق باشد، فرد معمولاً آن را مهمل و غيرعاقلانه مي داند. فرد دچار وسواس و اجبار معمولاً تمايل عميقي در خود براي مقاومت در برابر آنها مي بيند . با اين حال حدود نيمي از كل اين بيماران مقاومت چنداني در برابر اجبار از خود نشان نمي دهند. حدود هشتاد درصد از كل بيماران معتقدند كه اجبارشان غيرعاقلانه است. گاه نيز وسواس و اجبار نزد بيمار اهميت مي يابد، مثلاً بيمار حتي اگر شغلش را هم به خاطر وقتي كه صرف شست و شو مي كند، از دست بدهد، بر اين اعتقاد خود كه شست و شوي بيمارگونه اش اخلاقاً صحيح است پاي مي فشرد.
معيارهاي تشخيصي DSM-IV در مورد اختلال وسواسي – اجباري
الف) وسواس (Obsession) يا اجبار (Compulsion) وجود داشته باشد:
تعريف وسواس عبارت است از (1)، (2)، (3) و (4)
1) افكار، تكانه ها، يا تصوراتي عود كننده و دايم كه گاه در طول دورة بيماري، فرد احساس كند مزاحم(Intrusive) و بيجا (Inappropriate) هستند و اضطراب يا رنج و عذاب شديدي ايجاد كنند.
2) افكار، تكانه ها، يا تصورات مزبور، نگرانيهايي صرفاً افراطي به خاطر مشكلات زندگي واقعي نباشند.
3) فرد سعي كند اين افكار، تكانه ها، يا تصورات را ناديده انگارد يا سركوب كند يا آنها را با نوعي فكر يا عمل ديگر خنثي كند.
4) فرد، خود بداند كه اين افكار، تكانه ها، يا تصورات وسواسي، از ذهن خوش بيرون تراويده (نه آن كاشت فكر [Thought insertion] از بيرون تحميل شده باشند).
تعريف اجبار عبارت است از (1) و (2):
1) يك رفتار تكراري (مثل دست شستن، منظم ساختن اشياء، وارسي) يا يك عمل ذهني تكراري (مثل دعاي استغاثه، شمارش، تكرار كلماتي در سكوت) است كه فرد احساس كند در واكنش به يك وسواس، يا طبق قواعدي كه حتماً بايد اعمال شوند، مجبور است انجام دهد.
2) هدف از انجام اين رفتارها يا اعمال ذهني آن است كه از رنج و عذاب فرد، پيشگيري يا كاسته شود يا از وقوع واقعه يا موقعيت وحشتباري ممانعت به عمل آيد؛ منتها اين رفتارها يا اعمال ذهني با آنچه براي پيشگيري يا خنثي كردنش طراحي شده اند، ارتباطي واقعگرايانه يا به وضوح افراطي اند.
ب) در زماني از سير اين اختلال، فرد دانسته باشد كه وسواسها يا اجبارهاي مذكور، افراطي يا نامعقول اند: نكته: اين معيار براي اطفال لازم نيست.
پ) وسواسها يا اجبارهاي مزبور رنج و عذاب زيادي ايجاد كنند، وقت گير باشند (حداقل روزي يك ساعت وقت ببرند)، يا به نحو قابل ملاحظه اي مخلّ روال عادي زندگي فرد، كاركردهاي شغلي (يا تحصيلي) او، فعالتيهاي معمول اجتماعي، يا روابطش باشند.
ت) در صورت وجود اختلال ديگري در محور I، محتواي وسواسها يا اجبارهاي مذكور محدود به موچينش گري ]تريكوتيلومانيا[؛ نگراني از ظاهر خود در اختلال كژديسه تني؛ اشتغال خاطر به مواد در اختلالات مصرف مواد؛ اشتغال ذهني يك بيماري وخيم در خود بيمارانگاري؛ اشتغال ذهني به اصرار كردن و يا تخيلات جنسي در كژكامي [پارافيلي] ها؛ يا نشخوارهاي ذهني يا محتواي احساس گناه در اختلال افسردگي عمده).
ث) علايم مذكور، ناشي از اثرات جسمي مستقيم يك ماده (مثلاً از مواد مورد سوء مصرف يا از داروها) يا يك بيماري طبي عمومي نباشند.
معين كنيد كه مورد زير وجود دارد يا نه: با بينش ضعيف: آن است كه در بيشتر مدت حملة فعلي، فرد نداند كه وسواسها و اجبارهايش افراطي يا نامعقول اند.
علايم وسواسي – اجباري در بزرگسالان
متغير درصد
وسواسها (تعداد = 200 نفر)
آلودگي 45
ترديد مرضي 42
جسمي 36
لزوم تقارن 31
پرخاشگرانه 28
جنسي 26
ساير وسواسها 13
چند وسواس با هم 60
اجبارها ( تعداد = 200 نفر )
وارسي 63
شست و شو 50
شمارش 36
لزوم پرسيدن يا اعتراف 31
تقارن دقت 28
ذخيره سازي 18
چند اجبار با هم 48
سير بيماري ( تعداد = 100 نفر) *
نوع
مداوم 85
روبه تباهي 10
حمله اي 2
از بين رفته 71
از بين نرفته 29
* سن شروع : مردان = 8/6 ± 5/17 سال ؛ زنان = 5/8 ± 8/20 سال