یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶

*موسیقی درمانی *

*موسیقی درمانی *

موسیقی درمانی رشته های موسیقی ودرمان را باهم تلفیق و ترکیب می کند تا درمان و وسیله ای خلاق را فراهم کند این روش الگوه های موسیقی رابا رویکردهای انسانی ، روان پویایی، رفتاری وبیولوژیکی – طبی تلفیق می کند تا کمک کند که درمان جویان به اهداف درمانی که معمولاً ماهیتی روانی، جسمانی ، عاطفی ، اجتماعی ویا معنوی دارند،  نائل شوند . مشکلات یا نیازها از طریق رابطه درمانی میان درمانجو وموسیقی درمانگر وهمچنین مستقیماً از طریق خود موسیقی مورد بررسی قرار می گیرند . موسیقی یکی از اجتماعی ترین انواع هنر است که به شیوه های بسیار مختلفی بین انسانها ارتباط برقرار می کند. بررسی های متعددی درخصوص تغییرات فیزیولوژیکی مفیدی که توسط موسیقی برروی خلق وخو ، فشار خون ، تنفس ، ضربان قلب ، تعرق ، بازده قلبی ، نبض ، کشش عضلات ، درد وتسکین درد به وجود می آید ، انجام گرفته است . موسیقی به لحاظ درمانی به عملکرد جسمانی ، روان شناسی ، شناختی ، رفتاری ، ویا اجتماعی می پردازد .

متخصصان موسیقی درمانی درشرایط گوناگونی باافرادی که دچاراختلال عاطفی هستند،

با معلولین ذهنی باافرادی که دچار ناتوانی یادگیری هستند،وباافرادی که دچار مشکلات

جسمانی هستند ، کار می کنند . متخصصین موسیقی درمانی همچنین با درمان جویان دچار اختلالات روانی ، افراد دارای مشکلات ناشی از مصرف الکل ومواد مخدر ، وافراد مبتلا به اختلالات نورولوژیکی وافرادی که بطور علاج ناپذیری بیمار هستند ، کار می کنند . متخصصین موسیقی درمانی خدمات خود را در مراکز مراقبتی ماهرانه ومتوسطه ، درمراکز مراقبتی وپرورش بزرگسالان ، دربیمارستان های توانبخشی ، در تسهیلات مراقبتی منازل مسکونی ، دربیمارستان ها ، درمراکز مراقبت های روزانه بزرگسالان ، درمراکز بازنشستگی ،در مراکز وخانه های سالمندان ، دربرنامه های ارزیابی سالمندان ، درمراکز درمان بیماریهای روانی ، ودرسایر مراکز ارائه می دهند . متخصصین موسیقی درمانی همچنین برای موسسات تامین کننده مراقبت های درمانی درمنازل نیز کار می کنند . ازموسیقی درمانی همچنین درمورد افراد سالم وتن درست برای کمک به کاهش استرس ، درزایمان کردن خانم ها ، ودر بازخورد بیولوژیکی استفاده می شود . فرصت های پیش رفته برای تحصیل ومشاغل خصوصی نیز دراین زمینه امکان پذیر است .

موسیقی درمانی برای خانواده ها وکودکان

·       زمینه ای برای تشریک تجربیات ولذت وخوشی مشترک به عنوان یک زوج یا خانواده را فراهم می کند .

·       به شیوه ای مثبت وخلاق به گذران وقت وزمانی که با یکدیگر صرف می شود معنا می بخشد .

·       ازطریق تعامل درمانی کلامی وغیر کلامی برای خانواده ها اتحاد وصمیمیت را حاصل می نماید .

·   تمامی حواس را تحریک می کند وکودک را درسطوح مختلف شامل می گردد . این رویکرد "چندحالتی" مهارتهای رشد وپیشرفت را ترویج می کند.

·       امکان وقوع طبیعی و مکرر نمایش را فراهم می کند.

·   تضادهارا برطرف می کند ، وبه روابط قویتر خانوادگی وگروه همسالان وهمچنین تغییرات مثبت در خلق وخو وحالات احساسی وعاطفی منتهی می گردد .

·       می تواند به کودک دراداره موقعیت استرس زا کمک کند .

·   اجتماعی شدن ، بیان حال ، برقراری ارتباط وپیشرفت وتکامل حرکتی را تشویق می کند وهمچنین به کشف احساسات شخصی ومسائل درمانی از قبیل عزت نفس یا بینش شخصی کمک می نماید .

·   آزمون واقعیت ، حل مسائل ، تمرکز حواس ، حیطه توجه را بهبود می بخشد وهمچنین استقلال ومهارتهای تصمیم گیری را ایجاد می کند .

·   چون مغز، موسیقی را درهردو نیمکره مغز پردازش می کند ، بنابراین موسیقی می تواند عملکرد شناختی را تحریک کند ومی توان از موسیقی برای ترمیم بعضی از مهارتهای کلامی / یا زبانی استفاده کرد . (بارتلت ، کافمن ، اسملت کوپ ،1993 ؛ بولت ،1996) .

 

موسیقی درمانی می تواند به عنوان دریچه مثبت برای تعامل بکار رود ، وفعالیتهای تفریحی را فراهم سازد که والدین ،فرزندان وخانواده های گسترده را شامل گردد . اغلب اوقات موسیقی درمانی این امکان را به وجود می آورد که خانواده ای با تظاهر یافتن نقاط قوت فرزند خود درمحیط  موسیقی درمانی با دید دیگری به فرزند خود نگاه کنند . موسیقی درمانی می تواند درمانی التقاطی باشد که مفاهیم موجود در روان درمانی "راجرزی" (انسانی) رفتارگرایی شناختی (یعنی گفتار شخصی مثبت ) وروان درمانی "یونگ" ( آنالیتیک یا روان تحلیلی ) رادربرمی گیرد تابه درمان جویان برای نیل به اهداف درمانی آنها کمک کند .

متخصصین موسیقی درمانی درشرایط بسیار متنوعی درکار باافراد دچار آشفتگی عاطفی، افراد دچار ناتوانی یادگیری، افراد عقب مانده ذهنی ، وافراد دارای مشکلات جسمانی موفق بوده اند .

متخصصین موسیقی درمانی همچنین با درمان جویان دچار اختلالهای روانی ، افراد دارای مشکلات استعمال مشروبات الکلی ومواد مخدر ، افراد دچار اختلال های نورولوژیکی ( عصب شناختی وافرادی که دارای بیماریهای علاج ناپذیر هستند ، کار می کنند . از موسیقی درمانی همچنین درمورد افراد سالم استفاده می شود تابه آنها درکاهش استرس ، در زایمان ، ودر بازخورد بیولوژیکی کمک کند (بارتلت، کافمن ، اسملت کوپ،1993 ، بولت ،1996

نوشته شده توسط مصطفی نجفی در 13:49 |  لینک ثابت   • 

پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۶

فلسفه روانشناسی

فلسفه روانشناسی      
چيستي ارزش ها بحثي است که دايره و دامنه آن بسيار وسيع است. لفظ ارزش به يک معنا ارزشهاي اخلاقي را در بر مي گيرد و به معناي ديگر شامل ارزش هاي اجتماعي و فرهنگي مي شود که اين مفاهيم خود با يکديگر رابطه دارند. در ابتداي بحث، مناسب است تاريخچه اي از توجه به مفهوم ارزش هاي اخلاقي و چيستي آنها را ارايه نمايم. در دوران مدرن، ارزش هاي اخلاقي به صورت جدي براي اولين بار مورد توجه کانت قرار گرفت. اين که ارزش هاي اخلاقي را چگونه مي توان تفسير و توجيه نمود و هم چنين ارزش هاي اخلاقي چه رابطه اي با دين دارند، در فلسفه کانت مطرح شد. کانت بر اين باور بود که جوهره و ماهيت اصلي دين اخلاقيات است و مفهوم "خدا" پيش فرض اين موضوع است. يعني اگر از قبل، حدود وجودي خداوند تعريف نشود مفهوم اخلاق قابل تعريف نخواهد بود. بنابر رأي کانت، زندگي اخلاقي مبتني بر وجود خداست. پيامد مستقيم نظريه کانت اين بود که با نفي وجود خدا حقايق اخلاقي تدريجاء از ميان مي روند و زندگي اي که کانت آن را مترادف با ارزش هاي اخلاقي مي دانست بي معني مي نمايد. نظريات کانت واکنش هاي انتقادي زيادي را برانگيخت. گفتيم که کانت اخلاق را مساوي با دين مي دانست، در حالي که دامنه دين وسيع تر از اخلاقيات است و اين براي ما مشهود است. دين شامل اعتقادات، اعمال، اخلاقيات ، فقه و ... است و تنها اخلاقيات را در بر نمي گيرد. بنابراين، اين که دين فقط مساوي با ارزش هاي اخلاقي نيست، نقدي بود که بر فلسفه کانت وارد شد. واکنش ديگري که در برابر نظريات کانت مطرح شد (صرف نظر از اين که دين را مساوي اخلاقيات بدانيم يا ندانيم) اين بود که براي ارزشهاي اخلاقي چه جايگاه معرفتي را بايد قائل شد. اين موضوعي بود که فلاسفه اخلاق بعد از کانت آن را به جد پي گيري کردند. پوزيتيويسم منطقي حتماء شما شنيده ايد که در آغاز قرن بيستم ميلادي مکتب "پوزيتيويسم منطقي" رشد نمود. پوزيتيويست هاي منطقي که دل مشغولي اکثر آنها رشته هاي علوم پايه بود، حلقه اي را در شهر وين تشکيل داده و سلسله جلسات علمي را بنا نهاده بودند. آنها در حلقه بحثشان که به "حلقه وين" شهرت يافت به مطالعه و بحث و بررسي بر روي برخي اصول مشغول شدند. يک اصل کلي اي که آنها مورد بحث قرار دادند اين بود که ملاک معنا داري گزاره ها چيست و معناداري آنها به چه معناست؟ هنگامي که شما گزاره يا جمله اي را القاء مي کنيد، چه شرايط و ملاک هايي براي معناداري آن داريد؟ رأي پوزيتيويست هاي منطقي اين است که تنها گزاره هايي معنا دارند که يا مورد تجربه حسي مستقيم قرار گيرند يا اينکه جزو گزاره هاي تحليلي باشند. آنها گزاره ها را به دو دسته تجربي و تحليلي تقسيم مي نمايند. گزاره هاي تجربي بواسطه تجربه و مشاهده حاصل مي شوند اما گزاره هاي تحليلي نتايج تحليل عقلاني موضوع و محمول و يا مقدم و تالي قضايا هستند. به عنوان مثال گزاره هاي رياضي گزاره هايي تحليلي اند چرا که يک رياضي دان نيازمند ابزار تجربي براي تحليل قضاياي رياضي نيست. پوزيتيويسم منطقي در غرب، در دهه دوم قرن بيستم رشد کرد و ده سال بعد نيز افول نمود و اين افول به دليل نقدهاي بسيار جدي اي بود که بر اين مکتب وارد شد. شايد بتوان گفت همين بحث چيستي ارزش ها به طور جدي پوزيتيويسم منطقي را به چالش کشيد. اين که ماهيت و هويت گزاره هاي اخلاقي چيست، سوالي بود که در برابر پوزيتيويست هاي منطقي قرار گرفت. به عنوان مثال وقتي مي گوييم " نبايد دروغ گفت" اين گزاره، گزاره اي است که نه تجربي است و نه تحليلي. همه مي دانيم که اين "نبايد" با تحليل مفهومي از دروغ به دست نمي آيد. هم چنين از طريق تجربه نيز حاصل نمي شود، اما مي دانيم که اين گزاره معنادار است. پس بايد چه ملاکي را براي معناداري گزاره هاي اخلاقي معتبر بدانيم؟ پاسخي که پوزيتيويست هاي منطقي مي دهند اين است که اصلاء گزاره هاي اخلاقي را گزاره نمي دانند. در نظر آنها، مهم ترين ويژگي يک گزاره اين است که محدوده خاصي از عالم را توصيف نموده و خبري از آن بدهد. گزاره هاي تجربي و تحليلي، عالم خارج را توصيف مي کنند اما سرشت گزاره هاي اخلاقي به گونه اي است که آنها توصيفي را از عالم ارائه نمي دهند و تنها بيانگر احساسات هستند . وقتي شما به کسي مي گوييد که دروغ نگويد، منظور شما خبردادن از يک واقعيت نيست بلکه منظور شما بيان احساستان نسبت به عمل دورغ گفتن است. اين ديدگاه پوزيتيويست هاي منطقي را شما در برخي از آراء جامعه شناسان يا روان شناسان نيز ملاحظه مي کنيد. مثلاء فرويد که شما کم و بيش با نظرات او آشنايي داريد، اصالت را به غرايز جنسي داد و تمدن و فرهنگ را تجلي غرايز جنسي مي دانست. او مي گفت هنگامي که غريزه جنسي انسان ارضا نشده بلکه سرکوب مي شود، اين سرکوب در ضمير ناخودآگاه انسان به صورت يک "عقده" در مي آيد. فرويد اعتقاد داشت که ارزش هاي اخلاقي همان عقده هاي واپس زده شده اند و واقعيت ندارند. مي بينيم که از يک جهت آراء فرويد با افکار پوزيتيويست هاي منطقي مشابهت و هم خواني دارد؛ چرا که پوزيتيويست هاي منطقي هم مي گفتند که ارزش هاي اخلاقي واقعيتي ندارند و تنها بيانگر احساسات اند. فرويد هم مي گويد که اين ارزش ها واقعيت ندارند و فقط بيانگر عقده هاي سرکوب شده هستند. در بين جامعه شناسان نيز کسي چون اميل دورکهايم، جامعه را مساوي خدا مي دانست. او مي گفت که خدا چيزي بيش از جامعه نيست. جامعه براي اينکه اعضا خود را کنترل و هويت خويش را حفظ نمايد، مفهومي به نام خدا را خلق کرده تا بتواند در وجدان اعضاء خود نفوذ کند و به بقاء خويش ادامه دهد. دورکهايم نيز بر اين باور بود که ارزش هاي اخلاقي واقعيت ندارند و اينها را جامعه خلق کرده است تا بتواند هويت خويش را حفظ نمايد. نقطه اشتراک دورکهايم با پوزيتيويست هاي منطقي در اينجاست که او نيز اخلاقيات را واقعي نمي داند بلکه آنها را بيانگر احساسات جامعه برمي شمرد. ديدگاه شهود گرايانه ديدگاه ديگري که در قرن بيستم و تقريباء به موازات طرح آراء پوزيتيويست هاي منطقي ارايه شد، به شهود گرايي شهرت يافت. جي مور انگليسي، فيلسوف اخلاق و هم بحث برتراند راسل، کسي بود که اين ديدگاه را مطرح ساخت. در نظر مور، گزاره هاي اخلاقي، گزاره هاي توصيفي اند و از عالم واقع گزارش مي دهند. از ديدگاه او عالم خارج محدود به عالم تجربه نمي شود بلکه واقعيت هاي ديگري چون واقعيت هاي اخلاقي نيز در عالم خارج وجود دارند. واقعيت هاي اخلاقي، واقعيت هاي تجربي نيستند که حاصل علوم تجربي باشند، بلکه واقعيت هايي شهودي و بديهي اند. البته بنابر نظر مور تمام ارزشهاي اخلاقي بديهي نيستند. تعدادي از آنها بديهي اند و بدون چون و چرا پذيرفته مي شوند و تعدادي نيز بديهي نيستند اما به نحوي بر همان ارزش هاي بديهي مبتني مي باشند. مور باور داشت که ارزشهاي بديهي و غير بديهي اخلاقي خبر از عالم واقع مي دهند و ساخته ذهن انسان يا صرفاء بيانگر احساسات انساني نيستند. ديدگاه نسبي گرايانه در مقابل مکتب شهود گرايي مور، مکتب نسبي گرايي اخلاقي پديد آمد. نسبي گراها معتقدند که ارزش هاي اخلاقي نسبي اند و نمي توان به طور مطلق آنها را درست دانست. ممکن است ارزش هاي اخلاقي در يک محيط راست و درست باشند و در محيطي ديگر دروغ و نادرست. عمده ترين اشکالي که مکتب نسبيت گرايي دارد اين است که دامنه نسبي گرايي خيلي وسيع نيست و نمي توان گفت همه ارزش هاي اخلاقي نسبي اند. بسياري از ارزش هاي اخلاقي مطلق اند؛ به اين معنا که در تمام فرهنگ ها و آيين ها قابل قبول هستند؛ مانند مفهوم عدالت. ما مي پذيريم که از مفهوم عدالت در مکاتب گوناگون تلقي هاي متفاوتي وجود دارد، اما در فرهنگ ها و جوامع مختلف، چه اسلامي چه مسيحي و چه يهودي و حتي جوامع غيرديني عدالت واژه اي پسنديده است. ديدگاه هدايت گرايانه ديدگاه ديگري نيز در قرن بيستم با عنوان ديدگاه تجويزي يا هدايت گرانه شکل گرفت. اين ديدگاه را اولين بار فيلسوفي به نام "هير" مطرح نمود. هير بر اين باور بود که گزاره هاي اخلاقي بر خلاف آنچه پوزيتيويست هاي منطقي مي گفتند، توصيفي اند اما نه مثل آنچه که مور مي گفت، او نظريه ميانه اي را مطرح کرد. مثالي که او مي زند اين است که وقتي من به شما بگويم در را ببنديد، در اين جا هيچ واقعيتي نيست که اين گزاره از آن گزارش دهد. من احساسات خود را نيز با اين قضيه بيان نمي کنم بلکه مي خواهم شما را به انجام عمل خاصي هدايت کنم. از منظر ديدگاه هدايت گرايانه، سرشت ارزش هاي اخلاقي در اين است که انسان را به انجام يک عمل خاص هدايت نمايد. نقدي بر مکاتب غربي تا اينجا خلاصه اي از ديدگاه هاي مطرح درباره فلسفه ارزش ها بيان کرديم. اکنون به ضعف هايي که هر کدام از آنها دارند اشاره اي مختصر مي نماييم. به نظر من، ديدگاه پوزيتيويست هاي منطقي بسيار تنگ نظرانه است. ما نبايد واقعيت هاي عالم را در واقعيت هاي تجربي خلاصه و مختصر کنيم. عالم واقعيات بسيار وسيع تر از آن چيزي است که با حواس و يا تئوريهاي علمي تاکنون بدان رسيده ايم. در صحنه علوم تجربي واقعيت هاي بسياري داريم که با ابزارهاي امروزي نمي توان به آنها رسيد، چه رسد به واقعيت هايي که فراعلم'? هستند. به عنوان مثال موضوع "فرا روان شناسي" اکنون مطرح شده است. مي دانيد که روان شناسي يک علم تجربي باليني است که ابزارها و لوازم آزمايش مشخصي براي خود دارد اما فراروان شناسي علم تجربي نيست. موضوعاتي چون هيپنوتيزم، تله پاتي، خواب مصنوعي يا تأثير بر ذهن از راه دور در فرا روان شناسي مطرح اند. پوزيتيويست هاي منطقي که شعبه اي از مکتب مادي گرايانه بودند، خيلي راحت و آسان در صدد نفي ارزش هاي اخلاقي بودند. وجود ارزشهاي مطلقه اي که همه انسان ها در جوامع گوناگون آنها را قبول دارند نيز شاهدي بر رد مدعاي پوزيتيويست هاي منطقي است. واقعيت هايي در عالم انساني وجود دارد که ارزش هاي اخلاقي از آنها خبر مي دهند و با ابزارهاي علم مادي نيز نمي توان به آنها دست يافت. بنابراين ارزشهاي اخلاقي کارکرد بسيار بالاتري از بيان گري احساسات جامعه، عواطف و غرايز جنسي دارند. نکته ديگري که در نقد اين مکاتب بيان مي نمايم اين است که ارزش هاي اخلاقي يا مربوط به صحنه فردي انسان اند يا به ساحت زندگي اجتماعي او. يعني بعضي از ارزش ها متعلق به خود انسان است چه در اجتماع باشد يا نباشد. مثلاء اينکه انسان نبايد عمر خود را تضييع کند يا به خود ضرر رساند از ارزشهاي فردي است و به زندگي اجتماعي ربطي ندارد؛ اما بسياري از ارزش هاي اخلاقي، ارزش هاي اجتماعي اند. انسان نبايد به ديگران دروغ بگويد يا به اجتماع و جامعه خود خيانت کند. ارزش هاي اخلاقي اجتماعي در واقع حافظ اجتماعات انساني اند و حيات آنها را تضمين مي نمايند. اين ارزش ها نيز از واقعيت هايي غير فيزيکي خبر مي دهند. بنابراين نبايد واقعيت هاي عالم را تنها به واقعيتهاي فيزيکي و تجربي محدود کرد. واقعيت ها، مراتب دارند؛ يعني دسته اي از آنها مخصوص همين عالم ماده است ودسته اي ديگر در ساحت هاي غير مادي يافت مي شوند. ديدگاه فلاسفه اسلامي از منظر فلاسفه اسلامي گزاره ها به دو ساحت حکمت نظري و عملي متعلق اند. حکمت نظري، هست ها يا نيست ها را توصيف مي نمايد. مثلاء علم رياضيات يا فيزيک، متعلق به حکمت نظري است. در رياضيات به طور مثال بيان مي شود که مجموع زواياي مثلث 180 درجه است يا نيست . در فيزيک، اعم از نظري يا تجربي، صحبت از بودن يا نبودن پديده ها و رابطه هاي فيزيکي ميان آنهاست. اما دسته اي از گزاره ها وجود دارند که متعلق به حکمت نظري نيستند. آنها از هست ها و نيست ها و از وجود و عدم گزارش نمي دهند بلکه از بايدها و نبايدها بحث مي نمايند. اين گزاره ها متعلق به ساحت حکمت عملي هستند. يعني مربوط به عمل انسان در صحنه هاي مختلف فردي و اجتماعي اند. چه در حوزه حکمت نظري و چه در حوزه حکمت عملي، ما گزاره هايي داريم که بديهي مي باشند. به اين معنا که بايد بدون چون و چرا آنها را پذيرفت و نمي توان براي آنها استدلالي آورد. مثلاء در حوزه حکمت نظري و در رياضيات يک دسته از بديهيات وجود دارند. اين که دو مقدار مساوي با مقدار سومي، خود با هم برابرند، يک گزاره بديهي است که نمي توان براي آن استدلال آورد اما ما آن را مي پذيريم. در حکمت عملي نيز ما يک دسته از بايدها و نبايدها داريم که اينها هم بديهي اند و قابل اثبات نيستند. البته تفاوتي ميان بديهيات حکمت نظري و حکمت عملي وجود دارد و آن اين که در حکمت نظري اگر انسان باشد يا نباشد، بديهيات معتبر هستند. اگر در عالم هيچ رياضي داني وجود نداشته باشد دو مقدار مساوي با مقدار سوم، با هم مساويند و اگر هيچ فيزيک داني هم نباشد، فلزات در اثر حرارت ديدن منبسط مي شوند. اما بديهيات حوزه حکمت عملي وابسته و مربوط به عالم رفتار و عمل انساني اند. اگر انسان ها موجود نباشند شما نمي توانيد بگوييد که دروغ گفتن امري زشت و ناپسند است. چون دروغ گفتن مربوط به عالمي است که عقل و عمل و رفتار انساني وجود داشته باشد. از ديدگاه روان شناختي نيز گفته مي شود که اين گزاره هاي بديهي در ضمير ناخودآگاه انسان هستند و ممکن است در اثر عواملي پنهان شوند و در بعضي جاها نيز بروز نمايند. علماي مسلمان به اين بديهيات نام حسن و قبح عقلاني'? را داده اند. وقتي شما مي گوييد ظلم قبيح است؛ اين مطلب را همه انسان ها مي پذيرند. زشت بودن ظلم را نمي شود ثابت کرد بلکه ظلم قبح ذاتي دارد يا بدون آنکه استدلالي نماييم، مي پذيريم که مفهوم عدالت داراي حسن ذاتي است و في نفسه حُسن دارد. ارزش هاي اخلاقي اي که حسن و قبح ذاتي دارند، مبناي تمام ارزش هاي اخلاقي ديگر هستند. اگر شما قائل به بديهي بودن دسته اي از ارزش هاي اخلاقي نباشيد نمي توانيد بگوئيد که خدا بايد در روز قيامت افراد نيکوکار را به بهشت و بدکاران را به جهنم ببرد. امروزه بحث ارزش هاي اخلاقي و حسن و قبح ذاتي آنها در حوزه هاي مختلفي چون فلسفه سياسي نيز مطرح اند که به دليل وسعت دامنه مباحث نمي توان در اين فرصت کوتاه به آنها اشاره نمود. روانشناسي اسلامي معاني نفس از ديدگاه فلاسفه نفس در اصطلاح فلاسفه جوهري است كه ذاتا مستقلّ و در فعل، نياز به مادّه دارد و متعلّق به اجساد و اجسام است يعني جوهري است مستقلّ و قائم به ذات خويش كه تعلّق تدبيري با بدن دارد و در تصرّف و تدبير به جوهر روحاني ديگري دارد كه روحانيّت آن از نفس كمتر است و آن واسطه، روح حيواني است كه آنهم واسطه دارد كه قلب است1. مسأله نفس يكي از مسائل مهم فلسفي است كه از زمان هاي قديم مورد توجه فلاسفه قرار گرفته و در مورد ماهيت و وجود آن در طول تاريخ فلسفه اظهار نظرهاي گوناگوني ابراز شده است كه برخي از آن اقوال در مورد ماهيّت نفس از اين قرار است: 1 - اجزاء لا يتجزّي است و آنچه از اين اجزاء لا يتجزّي داراي صورت كروي است همان نفس است زيرا كه اين نوع اشكال مي تواند بيشتر از همه چيز در خلال اتمام اشياء نفوذ يابد و مادام كه خود در حركت باشد، ماسواي خود را نيز به حركت درآورد2. 2 - نار است، براي برخي از فيلسوفان، اين عقيده حاصل شده است كه نفس، آتش است زيرا كه آتش لطيف ترين و مجردترين عناصر است و به علاوه آتش است كه ابتداء خود متحرك است و اشياء ديگر را به حركت درمي آورد3. ارسطو در كتاب خود «درباره نفس» ص 14 مي نويسد: «دموكريتوس» معتقد بود كه نفس، نوعي از آتش و گرما است. 3 - هوا است چنانكه برخي از فلاسفه از قبيل «ديوگنس و آناكسيمنس» و آناگساگورس» و «ارگلائورس» از فلاسفه يونان قديم معتقد بودند كه نفس، هوا است زيرا كه آنان هوا را لطيف تر از همه اجسام مي دانستند و همين را دليل بر آن مي شمردند كه نفس ادراك مي كند و به حركت در مي آورد، هوا از اين جهت كه اول است و هرچه غير از آن است، از آن ناشي مي شود ادراك مي كند و از اين حيث كه لطيف ترين اجسام است محرك است»4. 4 - ارض است. 5 - آب است چنانكه از دانشمندان غربي «هيپون» به آن معتقد است كه نفس، آب است. عقيده او گويا ناشي از اين مطلب باشد كه نطفه در تمام حيوانات مربوط است5 زيرا كه هيپون ادعاي كساني را كه مي گويند نفس خون است رد مي كند و مي گويد كه نفس اوليه، نطفه است و نطفه از خون نيست»6. 6 - جسم بخاري است چنانكه «هراكليتوس» از دانشمندان يونان قديم نفس را اصل مي شمارد زيرا كه نفس به نظر وي بخاري است كه ساير اشياء از آن تشكيل يافته است7. 7 - عدد است چنانكه اين نظريه به افلاطون نسبت داده شده است، مؤلّف كتاب «طيماوس»ج3، به بعد چنين مي نويسد: «نفس از عناصر ساخته مي شود زيرا كه اشياء از اصول ساخته شده است و در نظر او هر چيزي با چيزي كه شبيه آن است، شناخته مي شود. منظور از عناصر، عناصر تشكيل دهنده اعداد مثالي و نفس است و منظور از اصول، اشياء ديگر يا به عبارت ديگر همان مثل يا اعداد است»8. 8 - مركّب از عناصر است چنانكه «آمپدُكلس» دانمشند غربي مي گويد: «نفس مركب از عناصر است يعني عناصر چهارگانه يا اصول دوگانه «مهر و كين» كه آنها نيز مادي است و هر يك از اين عناصر نيز خود يك نفس است و ارسطو چنين نتيجه مي گيرد كه هرگاه عناصر چهارگانه در تركيب نفس وارد باشد، در نتيجه خود نيز هركدام بايد نفس باشد9. 9 - نفس حرارت غريزي است. 10 - نفس برودت و سرما است، از فلاسفه كساني هستند كه قائل به اصول متضاد بوده، جملگي مي گويند كه نفس نيز از اضداد ساخته شده است برعكس كساني كه يكي از دو ضد يا ديگري را مثلاً گرم يا سرد يا صفتي ديگر از اين قبيل را اصل مي گيرند، نفس را به يكي از دو ضدّ مؤول دارند10. 11 - نفس همان خون است چنانكه برخي از دانشمندان يونان قديم از قبيل «كريتياس» برآن رفته اند كه نفس، خون است از اين نظر كه اخصّ صفات نفس، احساس است و اين خاصيّت ناشي از طبيعت خون است»11. 12 - نفس مزاج است(درباره آن توضيحي در كتاب «درباره نفس» ص 48 و 47 ذكر شده است) مراجعه كنيد. 13 - نفس نسبت ميان عناصر است، طرفداران اين رأي مي گويند كه نفس نوعي از ايتلاف است زيرا كه در نظر ايشان، ايتلاف، امتزاج و تركّب اضداد است و بدن هم مركب است از اضداد لكن ايتلاف عبارت است از نسبتي معيّن يا تركيبي از اشياء ممزوج است12. اين معاني و تعبيرات از ديدگاه فلاسفه و دانشمندان از زمانهاي بسيار قبل و در قرون گذشته را مرحوم ملا صدرا(در ج1، و ج4، ص 59 و 63) ذكر مي كند و هريك از آنها را در مورد معناي نفس توجيه و آن را حمل بر معناي خاصّي نموده و خودش در مقام بيان ماهيت معناي نفس چنين مي گويد: «خداوند متعال، موجوات را به ترتيب و نظام احسن از اشرف به اخسّ آفريده است و عنايت او ايجاب مي كند كه همواره به موجودات، فيض بخشد و فيض او دائم باشد و موجودات به واسطه استفاضه از ذات مُفيض همواره در تكامل و سير به سوي كمال باشند و اين فيض به ترتيب از اشرف به اخسّ نزول و افاضه مي شود و واسطه ايصال فيض، فيض به اجسام و صور طبيعيه، اجرام فلكي مي باشند كه به واسطه تأثير اشعه كواكب و گردش افلاك بر موارد طبيعيه فيض مي دهد و آنها را همواره مستعدّ و براي قبول صور كمالات و فعليات آماده مي كند و آنها را به مرتبتي مي رساند كه مستعدّ قبول حيات مي شوند و اول امري كه از آثار حيات در موجودات طبيعيه ظاهر مي شود، حيات تغذيه و نشو و نما است و بعد حيات حسّ و حركت است و بعد حيات علم و تميز است و هر يك از اين مرتبت را صورت كمالي است كه به واسطه آن صورت كماليه، آثار حيات مخصوص به آن، فَيَضان مي كند بر آن و به عبارت ديگري هر يك از اين نوع را صورت خاصي است كه واسطه ايصال فيض و آثار حيات مخصوص آن مرتبت است بر موادّ به واسطه قوائي كه در آن موادّ بوده و در خدمت آن صورند، آن صورت را «نفس» گويند و سه مرتبت دارد: 1 - نفس نباتي. 2 - نفس حيواني. 3 - نفس ناطقه. و حدّ جامع آن سه، همان كمالي است كه براي جسم وجود دارد13. و در توضيح آن چنين گفته مي شود كه ما اجسامي را در اين عالم مشاهده مي كنيم كه منشأ صدور آثار خاصي مي باشند و آن آثار، يكسان و بر يك سنخ نمي باشند مانند تغذيه و رشد و نموّ و توليد و بالاخره حسّ و حركت. قطعا مبدأ اين آثار، ماده اولي نيست زيرا آن ماده، قابليت محض است و مي دانيم كه مبدأ آن ها صورت جسميّه نيز نيست زيرا آن، معناي مشترك مابين تمام اجسام است و اجسام در آثار، يكسان نمي باشند ناچار بايد در اجسام مبادي ديگري باشد كه در هر يك، منشأ آثار خاصّ به آن است و آن مبادي نمي توانند جسم باشند پس حتما قوّه اي متعلّق به اجسام موجود است و قطعا هر قوّه اي كه مبدأ آثار باشد، كه بر يك سنخ عمل نمي كند«نفس» ناميده مي شود و كلمه «نفس» نام براي آن قوّه است نه از جهت ذات بسيط آن، بلكه از جهت مبدأ و منشأ بودن او براي آثار و افعال موجود و اين نفس را حيثيت هاي گوناگون است كه بر حسب آن حيثيّتها به اسامي مختلفي ناميده مي شوند مانند قوّه، كمال، صورت و غير اينها. از اين رو نفس را به كمال تعريف نموده اند پس نفس، كمال است براي جسم لكن كمال اوّل و آن چيزي است كه نوع(منطقي) به واسطه آن نوع مي شود مانند شكل براي شمشير و ديگر كمال دوم و آن چيزي است و آن آثار و افعالي است كه تابع نوعيّت چيزي است مانند برندگي براي شمشير و حالت تميز و حركت ارادي براي انسان و... از اين آثار در فلسفه به نام «كمالات ثانوي» نام برده اند پس نفس، كمال است براي جسم طبيعي14. از اينجا ملاّ صدرا(ره) معتقد است كه نفوس، حدوث جسماني داشته و بقاء آن ها روحاني است يعني نفوس ناطقه انساني از ابتدا، موجود مجرّد نبوده اند و در اسفار(ج4، ص 102) براي نفس سه نشأت قائل شده، آنها را چنين توضيح مي دهد: اوّل نشأت صور حسّيه طبيعيّه و مظهر آن حواس پنجگانه ظاهري است كه دنيا هم گويند. دوّم نشأت اشباح و صور غائب از حواس ظاهري پنجگانه و مظهر آن حواسّ باطنه است كه عالم غيب و آخرت نيز گويند. سوم نشأت عقلي كه مرتبه مقربّين و مرتبه عقل و معقول است و مظهر آن قوّه عاقله انساني است پس نشأت اول مرتبه قوه و استعداد و نشأت دوم و سوم مرتبه فعليت مي باشد». چنانكه در قرآن چنين وارد است «وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ» «هر آينه شما انسانها را آفريديدم سپس صورت داديم»15. مطابق نظر ملاّ صدرا نفس، در ابتداي خلقت از علوم تصوّري و تصديقي خالي است. مرحوم ملاّ صدرا از نشأت سه گانه بالا تعبيرات مختلفي آورده است از جمله نشأت حسّي، خيالي، و عقلي است16. ملاّ صدرا نفس را به تقسيم اوليه به سه قسمت كرده است: 1 - نباتي و در تعريف آن مي گويد: «هي كمال اوّل جسم طبيعي آلي من جهة ما يتولد و يربوا و يتغذّي». «نفس نباتي كمال است براي جسم طبيعي آلي از جهت پيدايش و پرورش و تغذيه». 2 - نفس حيواني و در تعريف آن مي گويد: «و هي كمال اول جسم طبيعي آليّ من جهة ما يدرك الجزئيات و يتحرّك بالإرادة». «نفس حيواني كمال اول است براي جسم طبيعي آلي از جهت ادراك جزئيات و حركات ارادي». 3 - نفس انساني و در تعريف آن مي گويد: «و هي كمال اوّل جسم طبيعي آليّ من جهة ما يدرك الأمور الكليّة و يفعل الأفاعيل الكائنة بالإختيار الفكري و الإستنباط بالرأي»17. «نفس انساني كمال اول است براي جسم طبيعي آلي از جهت ادراك او امور كلي را و انجام افعالي كه با اختيار فكري و استنباط رأي و عقل واقع مي شود». و همين معنا را مرحوم شيخ الرئيس در كتاب «النجات»18 در مقام تعريف و توضيح معناي نفس متذكّر مي گردد مراجعه كنيد. «بابا افضل» در تعريف و توضيح نفس چنين مي گويد: «بدان كه نفس، جوهري است زنده به ذات خود، كننده به طبع، داننده به قوت»19. «ناصرخسرو» در بيان تبيين معناي نفس مي گويد: «نفس، جوهري است بسيط و روحاني و زنده به ذات و دانا است به قوت و فاعل به طبع و او صورتي است از صورت هاي عقل فعّال»20. «ابن رشد» مي گويد: «حد و تعريف نفس ناممكن است»21. نفس در اصطلاح صوفيان: «تورّع دل است به مطالب غيوب كه نازل است از حضرت محبوب و عبارت از ترويج قلوب است به لطايف غيوب و صاحب انفاس ارقّ و اصفي است از صاحب احوال و صاحب وقت مبتدي است و صاحب انفاس منتهي» فلسفه اخلاق: اخلاق نظري و اخلاقي عملي علم اخلاق مجموعه اصولي معياري و سنجشي است كه شايسته است رفتار انسانها مطابق آن ها صورت گيرد و به عبارت ديگر: اصول اخلاقي راه رفتار پسنديده و هدفها و انگيزه ها را توضيح و ترسيم مي نمايد1. از اينرو علم اخلاق و به دو بخش اصلي و بنياني تقسيم مي گردد و هركدام از آن دو آثار و ويژگيهائي دارد كه آن ديگري فاقد آن است. بخش اول: اين كه انسانها از نظر اخلاقي چه تكاليفي دارند و چه وظائفي خواه مادّي يا معنوي، اجتماعي يا فردي و خا نوادگي و غير آن در رابطه با ساير انسانها عهده دار است و بايد انجام دهند و چه چيزهائي را نبايد انجام دهند؟ بخش دوم: اين كه اين تكاليف و وظائف را براي چه مقصودي بايد انجام دهد يا ندهد؟ و هدف و غايت اين وظائف و تكاليف چيست؟ بخش اول در اصطلاح علماء علم اخلاق، اخلاق عملي و بخش دوم را اخلاق نظري و يا فلسفه اخلاق مي نامند. پس فلسفه اخلاق عين علم اخلاق نيست گرچه با آن در رابطه نزديكي قرار دارد زيرا علم اخلاق عامّ بوده، شامل هر دو بخش مي گردد پس نسبت بين آن دو نسبت ميان عامّ و خاصّ است و فلسفه اخلاق يك بخشي از آن محسوب مي گردد. و به عبارت دقيق تر مي توان گفت نسبت فلسفه اخلاق (يعني اخلاق نظري) و اخلاق عملي نسبت ميان مبادي و غايت محسوب مي گردد از اينرو لازم است قبل از هر چيز از اخلاق نظري بحث نمود زيرا بايد ابتداء غايت را شناخت سپس راه هاي وصول به آن را مورد بررسي قرار داد2. فلسفه اخلاق از جهت رده بندي علوم، داخل در فلسفه نظري مي باشد و فلسفه نظري عبارت است از برداشت كلي از جهان و رابطه ذهن با خارج و داراي پنج جزء است: 1 - فلسفه اولي. 2 - منطق. 3 - زيبائي شناسي. 4 - علم النفس. 5 - علم اخلاق. پس هر حكم و اثر و يا ويژگي كه فلسفه (به عنوان پدر) دارد در اجزاء آن (به عنوان فرزند) از جمله علم اخلاق و در نتيجه فلسفه اخلاق نيز جاري و ساري است. در نتيجه علم اخلاق و به دنبال آن دو بخش اخلاق عملي و نظري (و فلسفه اخلاق) رابطه نزديكي با فعل و عمل و وظيفه و تكليف انسانها وجود دارد و علم اخلاق در زمينه فعل و عمل انساني متجلّي مي گردد. تحقيق و بررسي طبيعي و علمي در مورد علم اخلاق و يافتن آثار و ويژگيهاي آن در مقايسه با ساير علوم ما را رهنمون مي گردد به اين كه افعال انسانها را از جهات گوناگون مورد مداقّه قرار دهيم. اقسام افعال انسانها به طور كلي ما مي دانيم كه افعال انسانها به يك نسق نيست، افعال انسانها سه گونه اند: 1 - افعال اخلاقي. 2 - افعال طبيعي. 3 - افعال عادي. نمونه هاي عملي و توضيح اين سه قسم و موارد آن براي همه ما تا حدودي روشن و واضح است و نياز به تفصيل زياد ندارد. آري بيان آثار و ويژگي هر يك از اقسام سه گانه بالا و بيان فرق بين آنها نياز به توضيح دارد به اين ترتيب كه عمل اخلاقي قابل ستايش و تحسين هستند برخلاف عمل عادي بشري. پس انسانها براي اعمال اخلاقي، ارزش قائل بوده و افعال اخلاقي مثل احسان به مستمندان و محبت به غير و غير اينها از افعال اخلاقي در وجدان بشري ارزشمند از نوع ارزشمندي يك كارگر در برابر كارش مثلاً نيست زيرا اين ارزش، ارزش مادي و سبب استحقاق مبلغي پول يا كالا در مقابل كارِ كارگر مثلاً نيست و ارزش كار اخلاقي فوق اين ارزشها بوده، با پول و كالاي مادي قابل مقايسه نمي باشد مثل شهادت در راه خدا و نقد جان باختن براي احياء دين محمدي صلي الله عليه و آله از قبيل ارزش مادي نيست، بلكه ارزش معنوي دارد. حال اين سؤال اساسي و منطقي در اينجا مطرح مي گردد كه پس توجيه اين ارزشها چگونه است؟ يعني با چه فلسفه و يا با چه مكتبي و معياري (انساني، ديني يا عقلي و وجداني) مي توانيم اين ارزشها را توجيه كنيم؟ قبل از اين كه پاسخ اين سؤال را بررسي كنيم، ناچار بايد نمونه ها و مثالهائي براي اثبات اخلاقي بودن برخي از افعال و كارهاي انسان ها را در اينجا ذكر نمائيم. الف - عفو و گذشت در انسانها يكي ازاعمال و افعال قابل ستايش و تحسين مي باشد يعني انساني فرض كنيم كه به گردن ديگري حقّي دارد مثلاً او را آزرده باشد و يا طلبي از او داشته باشد در اين هنگام او مي تواند از حق خود نگذرد و مي تواند از حقّ خود بگذرد و او را عفو نمايد. و لذا در دين اسلام و قوانين آن مي بينيم كه عفو را يكي از صفات حميده و پسنديده انسانها در رابطه با ديگران به حساب آورده است چنانكه از رسول خدا صلي الله عليه و آله چنين نقل شده است: «ثَلاثٌ مِنْ مَكارِمِ الأَخْلاقِ» : يَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ وَ تُعْطِي مَنْ حَرَمَكَ وَ تَعْفُو مِمَّنْ ظَلَمَكَ»3. يعني: سه چيز از اخلاق بزرگوارانه است: يكي اينكه با كسي كه با توقطع رابطه كرده است، بپيوندي و به آن كه ترا محروم ساخته ببخشي و كسي را كه به تو ظلم كرده است، عفو نمائي. ب - حقّ شناسي و وفاداري يعني در مقابل احسان كسي به اين نحو كه او را تا آخر عمر فراموش نكردن و نيكي او را قدرداني نمودن يكي از افعال اخلاقي نيكو و پسنديده انساني است. در قرآن مجيد در سوره «الرحمن» آيه 60 مي فرمايد: «هَلْ جَزاءُ الإِحْسانِ اِلاَّ الإِحْسانُ» يعني آيا جزاي نيكي جز نيكي است؟ پس نيكي در مقابل نيكي يك اصل اخلاقي فطري است كه قرآن آن را يادآور مي شود. ج - ترحّم به حيوانات حتّي حيواناتي كه پليد هستند و آن پليدي منافاتي با ترحم به آنها ندارد مثلاً سگ به جهت داشتن ميكرب در لعاب دهانش يا در همه بدنش و يا به جهات ديگري مي گوئيم كه پليد است، بايد از آن اجتناب نمود اين، منافات ندارد به اين كه اين حيوان قابل ترحم است پس ترحم به حيوان گرسته و يا تشنه جزء افعال اخلاقي انسانها محسوب مي شود. مردي از بياباني مي گذشت سگي را ديد كه از شدّت تشنگي زبانش را به خاكهاي نمناك مي مالد در آنجا چاه آبي بود مرد كفش خود را به دستار شالي بست و آن را فرستاد به ته چاه و از آن آب كشيد و بعد با دست خودش آب به اين حيوان داد و او را سيراب و از مرگ حتمي نجات داد وحي به پيامبر زمانش رسيد كه خدا كار اين انسان را پاداش مي دهد و اين عمل نزد خداوند داراي ارزش و بها است (شَكَراللّه له و ادْخَله الجنة) خداوند از عمل نيك اين مرد قدرداني نمود و او را به پاس اين عمل اخلاقي و پسنديده به بهشت برد. سعدي در در كتاب بوستان در توضيح اين حديث شريف اشعاري سروده است كه مي گويد: يكي در بيابان سگي تشنه يافت برون از رمق در حياتش نيافت كُله دلو كرد آن پسنديده كيش چه حبل اندر آن بست دستار خويش به خدمت ميان بست و بازو گشاد كه داور گناهان او عفو كرد نتيجه اين حديث و حاصل آن اين است كه اين عمل، عمل اخلاقي بوده، نزد خداوند و خلق ارزش دارد از اين جهت در دعاي مكارم الأخلاق كه يكي از دعاهاي صحيفه سجاديه4 است اينگونه از پيامبر نقل كرده مي فرمايد: «بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَكارِمَ الأَخْلاق»5 و به روايت ديگر شيعي: «عَلَيْكُمْ بِمَكارِمِ الأَخْلاق فَاِنَّ رَبِّي بَعَثَنِي بِها» يعني من مبعوث گشتم كه اصول اخلاقي را براي جامعه انسانها تتميم و تكميل نمايم و بر شما است كه اين اصول اخلاقي را عمل نمائيد زيرا پروردگار من مرا براساس اين اصول گرانقدر مبعوث گردانيد. سپس امام سجاد عليه السلام به دنبال اين روايات جملاتي بسيار لطيف كه مي تواند شاهد گوياي اخلاقي بودن برخي از افعال باشد مي فرمايد: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلي محمَّدٍ و آلِهِ و سَدِّدْنِي لاَنْ اُعارِضَ مَنْ غَشَّنِي بِالنُصْحِ وَ اُجْزِيَ مَنْ هَجَرَنِي بِالبِرِّ و اُثِيبَ مَنْ حَرَمَنِي بِالبَذْلِ و اُكافِيَ مَنْ قَطَعَنِي بِالصِّلَةِ» يعني پروردگارا درود بفرست بر پيامبر و خاندانش و به من توفيق بده كه با آن كساني را كه مرا ترك كردند با آنها مقابله به مثل نكنم، بلكه با برّ و نيكي با آنها مقابله نمايم و پاداش نيكو دهم آنكه مرا محروم كرد و مكافات ندهم هركس را كه با من قطع رابطه مي كند ارحام و دوستاني كه قطع صله رحم يا قطع صله مودّت مي كنند، به اينكه رابطه را با آنها برقرار كنم آنها مي برند و من پيوند كنم! مكافات من اين باشد كه آنها اين رابطه را مي برند و من در مقابل وصل كنم آنها فصل مي كند و من وصل كنم... آيا اين نوع دعاها و درخواستها از پروردگار حكايت از حدّ اعلاي محبت به خلق و احسان به غير نمي نمايد؟ آيا اين امور ارزش دارد يا نه؟ قطعا ارزش دارد و ارزش آن مادي نيست، بلكه معنوي است. در تواريخ معتبر اسلامي نقل شده است كه روزي مالك اشتر از بازار كوفه مي گذشت فردي از بازاريان كه مالك اشتر را نمي شناخت كيسه زباله اي به سر و صورت مالك انداخت مالك اعتنائي نكرد و شخص ديگري كه نظاره گر اين جريان بود، به آن مرد گفت: آيا شناختي كي بود كه كيسه زباله را تو به سر و صورت او انداختي؟ گفت: نشناختم گفت: او مالك اشتر نخعي بود فرمانده كل سپاه علي عليه السلام بدنش به لرزه افتاد و گفت: قبل از اينكه او تصميمي درباره تو بگيرد از او عذرخواهي كن به عقبش رفت، ديد داخل مسجد شد شروع به نماز كرد، دو ركعت نماز خواند صبر كرد تا سلام داد پس سلام داده افتاد به التماس مالك گفت به خدا قسم نمي خواستم به مسجد بيايم مسجد نيامدم جز اينكه دو ركعت نماز بخوانم و بعد درباره تو دعا كنم كه خداوند از گناه تو بگذرد و ترا هدايت نمايد. انسان به منزله عامل بحثي تطبيقي درباره نقش پيش فرض ها در روانشناسي نظريه هاي علمي بر بستر پيشفرضهاي دانشمند مي رويند. اجزاي مختلف نظريه ها همچون مفاهيم و مدلها به نحوي با پيشفرضها متناسب و سازگارند. در مقاله حاضر، پيشفرض «انسان به منزله عامل» كه بر اساس منابع اسلامي مي توان آن را مبناي تحقيق در روانشناسي قرار داد، مورد بررسي تطبيقي با نظريه عاملي اسكينر قرار گرفته است. كوشيده ايم اين نكته را به اثبات برسانيم كه عمل در نظريه اسكينر، مبتني بر پيشفرضهاي معيني است و محصور در حدود اقتضاي اين پيشفرضهاست. علّت گرايي و مشاهده گرايي حدود پيشفرضهاي اسكينر را تشكيل مي دهند. عمل در ديدگاه اسلامي، با استناد به مباني معرفتي، ميلي و ارادي، تصويري متفاوت به دست مي دهد، كه اگر به منزله پيشفرض تحقيقهاي روانشناختي قرار گيرد، نتايجي متفاوت به بار خواهد آورد. تكوين نظريه ها در ذهن دانشمندان، امري خلق الساعه نيست؛ بلكه همواره در بستر ذهني معيّني صورت مي پذيرد. از اين رو، ميان نظريه يك دانشمند و زمينه ذهني وي، تناسب و تلائم قابل توجهي وجود دارد. زمينه هاي ذهني يا پيشفرضها نه تنها امكان فهم عميقتر نظريه ها را فراهم مي آورند، بلكه از يك جهت، فقر و غناي نظريه ها را نيز بايد در آنها جستجو كرد. در نوشته حاضر، بر آنيم تا به بررسي تطبيقي نقش پيشفرضها در قلمرو روانشناسي بپردازيم. اين مقايسه و تطبيق، ميان پيشفرضهايي است كه مي توان از منابع اسلامي براي بررسيهاي روانشناختي فراهم آورد، با پيشفرضهايي كه در دو رويكرد مهم روانشناختي، يعني رفتارگرايي اسكينر و شناخت گراييپياژه جلوه گرشده اند. در آنچه ذيلاً مي آيد، نخست تعريف و تصوري از نقش پيشفرضهاي علمي به دست خواهيم داد، سپس بر اساس انسانشناسي اسلامي، اشاره اي كوتاه به پيشفرضهاي مناسب براي بررسيهاي روانشناختي خواهيم نمود، و آنگاه به بررسي تطبيقي آن با آنچه در دو نظريه مذكور آمده خواهيم پرداخت. نقش پيشفرضهاي علمي يك نظريه بر پيشفرضهاي مختلفي تكيه دارد كه دوري و نزديكي آنها به نظريه مزبور متفاوت است. برخي از پيشفرضها به منزله لايه هاي زيرساز نظريه اند كه در عين حال كه تأثير آنها بر نظريه برقرار است؛ اما اين تأثير، مستقيم و بيواسطه نيست و از اين رو ممكن است به طور محسوس در پيكر نظريه ملاحظه نشود. پيشفرضهاي مربوط به واقعيت جهان و انسان از اين نوعند كه گاه آنها را پيشفرضهاي فلسفي مي نامند. برخي ديگر از پيشفرضها كه خود به نحوي بر اين پيشفرضهاي بنيادي استوارند، به پيكر اصلي نظريه نزديكترند. مراد از نزديكي آن است كه تأثير آنها در پيكر نظريه، مستقيم تر و محسوستر است. تناسب و سازگاري اين دسته از پيشفرضها با مفاهيمي كه در نظريه به كار گرفته مي شوند، با تمثيلهايي كه در نظريه مورد استفاده قرار مي گيرند، و با مسائل و فرضيه هايي كه به منزله راه حلهايي براي اين مسائل عرضه مي شوند، چشمگير و قابل توجه است. مارگارت ماسترمن1 (1970) در صورت بندي مشهوري كه نسبت به الگوهاي علمي2 در ديدگاه كوهن مطرح كرده، بر آن است كه براي رفع ابهام از مفهوم الگوي علمي در ديدگاه وي، مي توان گفت كوهن سه معنا براي الگو در نظر داشته است. ماسترمن اين سه معنا را به اين ترتيب نامگذاري مي كند: الگوهاي متافيزيكي، الگوهاي جامعه شناختي و الگوهاي ساختاري.3 الگو به معناي متافيزيكي، با نظر پردازيهاي متافيزيكي سر و كار دارد يا با طريقه جديدي از نگريستن به اشيا. الگو به معناي جامعه شناختي به عادات علمي4 ناظر است كه توسط اجتماعي از دانشمندان در مواجهه موفق با مسائل تشكيل شده است و به فعاليتهاي دانشمندان مبتدي شكل خواهد داد. الگو به معناي ساختاري، به منزله چارچوبي است كه حل مسأله را براي ما ممكن مي گرداند و به عبارت ديگر، ابزارهاي مناسب براي اين كار را در اختيار ما قرار مي دهد. ماسترمن معتقد است كه از اين سه معنا، معناي سومي در ديدگاه كوهن اساسيتر است: «چنانكه ملاحظه كرده ايم، اگر بپرسيم كه الگوي كوهني چيست؟ عادت كوهن در تعاريف چندگانه، ما را با مشكل مواجه مي كند؛ اما اگر بپرسيم كه الگو چه مي كند؟ به يكباره آشكار مي شود كه (با مفروض گرفتن وجود علم هنجارين)، معناي ساختاري «الگو» و نه معناي متافيزيكي يا فرا الگويي معناي اساسي است؛ زيرا تنها با داشتن ابزار5 مي توان معماها را حل كرد» (ص 70). يكي از تفاوت هاي عمده الگوي ساختاري با دو نوع الگوي ديگر، آن است كه آنها پيش از شروع كار علمي دانشمند وجود دارد، اما الگوي ساختاري، همزمان با شروع كار علمي دانشمند و در كار علمي وي، تأثير خود را آشكار مي سازد. مفهوم الگوي ساختاري، تا حدي به آنچه آن را پيشفرضهاي نزديك به نظريه ناميديم، شباهت دارد. پيشفرضهاي نزديك، رد پاي خود را در اجزاي مختلف نظريه آشكار مي سازند؛ به عنوان مثال، پيشفرض انسانشناختي يك نظريه ـ در صورت بنيادي يا فلسفي خود ـ ممكن است نوعي ماده انگاري مبني بر اين باشد كه: انسان صرفا بدن است نه تركيبي از نفس و بدن. اما اين پيشفرض براي آنكه بتواند در جريان نظريه پردازي روانشناختي تأثير آفريني كنند، محتاج آن است كه تفصيل بيشتر و دقيقتري يابد؛ مثلاً ارگانيسم و مكانيسم هاي شناخته شده آن مي تواند شكل تفصيل يافته اي از پيشفرض مذكور باشد كه استعداد آن را دارد كه در جريان نظريه پردازي روانشناختي تأثير آفريني كند. اين نكته در ضمن مقاله حاضر توضيح بيشتري خواهد يافت. انسان به منزله عامل پيشتر، در بررسي جداگانه اي پيشنهاد كرده ايم كه بر اساس انسانشناسي اسلامي مي توان پيشفرض مناسبي براي پديدآوردن روانشناسي اسلامي در نظر گرفت كه در آن انسان به منزله عامل لحاظ مي شود. در اينجا نيازي به بازگويي پيشنهاد مذكور نيست و مي توان به اشاره كوتاهي اكتفا كرد. در اين پيشفرض، تصويري كه از انسان در نظر داريم، به منزله موجودي است كه در كشاكش نيروهاي مختلف محيطي، خود منشأ عمل است و با اعمال خويش، هويّت خود را رقم مي زند و عمل، رفتاري است كه لازم است بر مبادي معيني استوار شده باشد. حداقل مبادي لازم براي آنكه رفتاري را به عمل تبديل شود، سه مبدأ است: مبدأ معرفتي، مبدأ ميلي و مبدأ ارادي. انسان به منزله عامل، تصويري است كه نگرش اسلامي در مورد انسان به دست مي دهد، صرف نظر از اينكه چه هويتي يافته باشد و به چه راهي رفته باشد: (الناس في الدنيا عاملان: عامل في الدنيا للدنيا ... و عامل عمل في الدنيا لما بعدها...) «مردم در دنيا عاملند و از اين حيث دو دسته اند: يكي عاملي است كه در دنيا براي دنيا كار مي كند و ديگري، عاملي است كه در دنيا براي آنچه پس از آن به ظهور خواهد رسيد، عمل مي كند...» (نهج البلاغه، حكمت 269). پيشفرض «انسان به منزله عامل» با سه مبنايي كه براي عمل ذكر كرديم، استعداد آن را دارد كه به مفاهيم و فرضيه هايي شكل دهد كه سازنده پيكر يك نظريه باشند. بررسي تفصيلي اين مسأله را به مقاله ديگري بايد واگذاشت. آنچه در اينجا بررسي مي كنيم اين است كه آيا چنين پيشفرضي در نظريه هاي موجود روانشناسي، لحاظ نشده است؟ آيا اين براستي پيشفرض تازه اي است كه بتوان انتظار داشت يافته هاي تازه اي را در تحقيقهاي روانشناختي به بار آورد؟ پاسخ ما به اين سؤال، مثبت است. بررسي اين مسأله را در اينجا با توجه به دو نظريه به انجام خواهيم رساند: نظريه رفتارگرايي اسكينر و نظريه شناختي پياژه؛ وجه مشترك اين دو نظريه آن است كه مفهوم عمل6 در هر دو به طور ويژه اي مورد توجه قرار گرفته است. جايگاه و ويژگيهاي عمل در نظريه اسكينر مفهوم عمل، در نظريه اسكينر از جايگاه ويژه اي برخوردار است، چندانكه او راه خود را از رفتارگرايي كلاسيك جداكرده و ديدگاه خود را شرطي شدن عاملي7 ناميده است. اما بايد به اين نكته توجه داشت كه الفاظ «عمل»، «عامل»، «عاملي» و نظير آن، هرچند در نظريه هاي مختلف به كار گرفته مي شوند، ولي از حيث معنا و دلالت يكسان نيستند. از اين رو هر چند بتوان گفت كه پيشفرض «انسان به منزله عامل» در نظريه هاي مختلف لحاظ شده است، امّا با تحليل بافت ويژه اين پيشفرض در هر يك از نظريه ها، تفاوتهاي گاه چشمگيري رامي توان در معنا و مفهوم آن سراغ گرفت. زمينه فكري اسكينر كه پيشفرضهاي روانشناختي او از آن نشأت يافته، علم گرايي8 اوايل قرن بيستم بود. علم گرايي در عين حال كه متكي به علم است، نبايد آن را با علم يكي دانست. علم گرايي، در واقع نوعي ايدئولوژي است كه ممكن است با توجه به مقطع معيني از تاريخ علم و هويت ويژه اي كه علم در آن مقطع داشته، به صورت بندي اصول و هنجارهايي براي تفكر و زندگي انسان بپردازد. شكلي از اين علم گرايي كه به صورت آيين فكري درآمد، عمل گرايي9 اوايل سده حاضر در جامعه آمريكاست. اسكينر با اعتقاد به علم گرايي، آن را به منبعي براي استخراج پيشفرضهاي مورد نياز خود در روانشناسي تبديل مي كند. اسكينر (1956 ـ 1955) در اين مورد چنين مي گويد: « ...علم نهايتا رفتار را برحسب «علل» يا شرايطي تبيين مي كند كه در وراي خود فرد قرار دارند. به موازات شناختن روابط علّي بيشتر و بيشتر، مي توان از قضيه اي عملي سخن گفت كه مقاومت در برابر آن دشوار است؛ بايد بتوان صرفا با تنظيم شرايط مناسب، رفتار را براساس طرح و نقشه توليد كرد. (ص414)» بر اساس چنين برداشتي از علم كه هر رفتاري را به منزله معلولي در نظر مي گيرد كه علل نه در خود فرد، بلكه در وراي اوست، پيشفرض تعيين كننده اي براي اسكينر به وجود مي آيد كه مي تواند در شكل دهي به نظريه روانشناختي او نقش آفريني كند. طبق اين پيشفرض، انسان به منزله معلول نيروهاي محيطي نگريسته مي شود. حال اگر اسكينر بخواهد از «عمل» آدمي سخن بگويد، متناسب با چنين پيشفرضي از عمل سخن خواهد گفت: زماني ما معتقد بوديم كه انسان آزاد است، چندانكه بتواند نظر خود را در هنر، موسيقي و ادبيات اظهار كند، در مورد طبيعت به پژوهش بپردازد، و در جستجوي رستگاري به طريق خاص خود باشد. البته انسان مي تواند منشأ عمل باشد و تغييراتي دلخواه و مطابق ميل به وجود آورد و تحت حادترين اجبارها، نوعي انتخاب براي او باقي مي ماند. او مي تواند در مقابل هر گونه تلاشي براي به كنترل درآوردن وي مقاومت كند، هرچند ممكن است اين به بهاي زندگي او تمام شود. اما علم بر اين پاي مي فشارد كه عمل توسط نيروهايي ايجاد مي شود كه بر روي فرد تأثير مي گذارد و آنچه مطابق ميل خوانده مي شود، تنها نام ديگري براي رفتاري است كه هنوز ما براي آن علتي نيافته ايم (همان، ص316). بر اين اساس، عمل آدمي بايد در تحليل نهايي به منزله معلول علل بيروني و محيطي نگريسته شود. در ادامه اين سخن، اسكينر از دموكراسي به منزله شيوه اي از حكومت نام مي برد كه بر تصوير علمي از انسان مبتني نيست. قائل شدن آزادي براي فرد، حقوق فردي و مسئوليت فردي كه پايه هاي دمكراسي را تشكيل مي دهند، از نظر اسكينر ترفندهايي براي كنترل مردم بوده اند كه در فقدان تصويري جامع از «علل» رفتارهاي افراد و كنترل مناسب آنها از طريق علل مذكور به كار گرفته شده اند. به بيان وي، دموكراسي نيز شكلي از حكومت است كه ابزار كنترل آن در مورد افراد تنبيه است، تنها تغييري كه در دموكراسي حاصل شده، تغيير در صورت تنبيه است؛ مسئوليت فردي، شكل دروني شده فشار و كنترل بيروني و تنبيه بيروني است كه از آن به كنترل خويش10 ياد مي كنند. در مدينه فاضله اسكينر (1948) كه در كتاب «والدن دو»11 ترسيم شده، انسانها نيازي به كنترل خويش ندارند؛ زيرا بناي چنين جامعه اي بر تنبيه (بيروني يا دروني) نيست، بلكه رفتار آدميان از طريق مكانيسم هاي شناخته شده علّي توسط علم رفتار تنظيم مي شود. پيشفرض «انسان به منزله معلول محيط»، مفاهيم اساسي نظريه رفتارگرايي اسكينر را متناسب با اقتضاي خويش شكل مي دهد (محرك، پاسخ، تقويت و نظير آنها) در پيكره هر يك از اين مفاهيم، روح پيشفرض مذكور حاضر است. بويژه، مفهوم تقويت كه از اساسيترين مفاهيم اين نظريه است، از اين حيث قابل توجه است كه به همان نيروهايي نظر دارد كه اسكينر در تصوير علمي از انسان، تأثير آفريني آنها را بر روي فرد در نظر مي گيرد. تقويت به بيان ديگر، يعني نيرو بخشي مجدّد12 به فرد از بيرون. مدل اسكينر (S-R) نيز به وضوح، متناسب با پيشفرض مذكور تعبيه شده است.
 
نوشته شده توسط مصطفی نجفی در 18:34 |  لینک ثابت   • 

پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۶

نكاتي براي بدست آوردن آرامش

بدست آوردن آرامش نسخه PDF چاپ ارسال به دوست
امروزه زندگی ماشینی شرایطی را فراهم کرده است که به نوعی در سلامت و آرامش زندگی کردن چندان کار آسانی نیست، روشهای پیشنهادی زیر را برای رسیدن به یک تعادل و زندگی آرام تجربه کنید و مطمئن باشید حداقل برخی از آنها می تواند برای شما چاره ساز باشند :  1. زمانی را برای تمدد اعصاب در نظر بگیرید :
مسلماً همه ما در طول روز کارهای زیادی داریم که یا دائم در حال انجام دادنشان

هستیم، یا به آنها فکر می کنیم. هز چند در ابتدا کار سختی به نظر می رسد اما سعی کنید در طول روز زمانی را به تمدد اعصاب اختصاص دهید تا بتوتنید از حمله قلبی، اضطراب و خستگی مفرط جلوگیری کنید. زندگی شما ارزشمند است، با احساس فرسودگی وقت خود را هدر ندهید. کافی است که هر روز 15 دقیقه از وقت خود را به تمدد اعصاب اختصاص دهید، ممکن است باور نکنید که این کار چه کمک بزرگی به شما خواهد کرد.

 2. همیشه یه دفتر یادداشت کوچک همراه خود داشته باشید :
همه جا آنرا با خود ببرید، حتی شبها آنرا کنار تخت خود بگذارید. هر زمان کاری به نظرتان رسید که باید آنرا انجام دهید، فوراً یادداشت کنید، کم کم یک لیست خواهید داشت. هر از گاهی لیست را چک کنید، کارهای غیر ضروری را خط بزنید و با این روش حجم کارتان را سبک کنید. کارهای را که انجام داده اید و از لیست حذف شده اند را مرور کنید. با کمتر شدن موارد در لیست احساس می کنید زندگیتان در کنترل شماست و به این ترتیب سبک و راحت می شوید. 
 3. راحت بخوابید :
اگر شبها خوب نمی خوابید حتماً تا به حال روشهای درمانی بسیاری را امتحان کرده اید روشهای زیر را به شما پیشنهاد می کنیم :
- قبل از خواب یکی از کارهای مورد علاقه تان را که در طول روز وقت کافی برایش ندارید انجام دهید
- اگر شما از کتاب خواندن در تختخواب لذت می برید، هر شب سعی کنید حداقل نیم ساعت قبل از خواب کتاب بخوانید. مطمئناً احساس خوبی خواهید داشت، درست مثل اینکه هر شب هدیه ای به خودتان می دهید.
- رایحه گل مورد علاقه تان میتواند آرامش بخش باشد، سوزاندن شمع یا عودی که بوی سنبل می دهد در اتاق خواب کار مفیدی است.
- برخی مواقع برای زودتر به خواب رفتن، استفاده از چشم بند مفید است. درجه حرارت وسایل گرمایشی اتاق خوابتان را کاهش دهید، نور را به دلخواه تنظیم کنید و سعی کنید با آرامش به خواب روید
4- هنگامی که از سر کار به منزل می رسید، حداقل پانزده دقیقه استراحت کنید. از بچه ها و همسرتان بخواهید که این وقت را به شما بدهند. به پشت بخوابید (ترجیحاً روی زمین)، در حالی که کمرتان با زمین در تماس است، زانوهایتان را بالا ببرید، سپس به آرامی پاهایتان را از هم باز کنید و روی زمین قرار دهید. دستهایتان را در طرفین تنه رها کنید، کف دستهایتان رو به بالا باشد. سرتان را به یه جهت کمی متمایل کنید تا گردنتان در حالت مناسبی قرار گیرد در این حالت سعی کنید تک تک نقاط بدنتان را رها کنید، از یک پا شروع کنید، زانو ، ران پا و .... برای دستان نیز از انگشتان شروع کنید تا به گردن و صورت و چشم ها و پیشانی برسید این روش در واقع یکی از حرکات ورزش یوگاست.  5- سعی کنید با چشمان باز تمرکز کنید : یک روش برای تمرکز با چشمان باز این است که به آرامی - بدون اینکه خیره شوید – به شعله یک شمع نگاه کنید. چراغها را خاموش کنید، یک شمع روشن کنید، راحت بنشینید و به شعله آن بنگرید هدف اصلی از این کار تمرکز فکر شماست، بنابراین هرگاه حواستان پرت شد، سعی کنید به آرامی آنرا روی شعله متمرکز کنید. آرامش ذهن پایه و اساس روش های تمدد اعصاب است. به همین دلیل است که همیشه بعد از فعالیت های ورزشی احساس گرما و آرامش می کنید  6- دوش بگیرید :
منظور اصلی این است که هر روز وقتی را به خودتان اختصاص دهید، به حمام بروید. چراغ را خاموش کنید، در وان بخوابید، چشمانتان را ببندید و در آرامش به موسیقی گوش بدهید .7- آرامش خود را حفظ کنید.
روش هایی که برای تمدد اعصاب استفاده می کنید فقط مختص همان زمان نیست. سعی کنید در طول روز به طور مداوم آنها را تکرار و تمرین کنید، در غیر اینصورت تاثیری نخواهند داشت. آرامشی را که بعد از هر روش بدست می آورید حفظ کنید اجازه ندهید اتفاقات روزانه آرامش شما را مختل کند. به محض اینکه احساس کردید می شود، به احساس آرامش خود فکر کنید چیزی باعث به هم ریختن اعصاب شما      8- خود را به خوبی بگذرانید 
 فراموش نکنید، اگر به خودتان بگویید من باید این کار را انجام دهم، ناخودآگاه نسبت به انجام آن جبهه می گیرید، بنابراین همیشه بگویید "من می توانم". فعالیت های فیزیکی، همیشه احساس خوبی در بدنتان باقی خواهند گذاشت 9- کارهایی که دوست دارید انجام دهید.

زندگی تان را بدون دنبال کردن رویاهایتان پیش نبرید. انجام دادن کارهایی که دوست دارید به خودی خود نوعی احساس آرامش به همراه دارد. حتی اگر قادر نیستید کاری را که دوست دارید انجام دهید، زمانی را به آن اختصاص دهید. همین کافی است و چه  بسا کم کم باعث شود کاری که مجبور به انجامش هستید دوست داشتنی تر از قبل به نظر برسد 
 10- مهمترین نکته : همیشه سعی کنید مقداری از وقتتان را با دوستان و خانواده بگذرانید.
هیچگاه کارتان را به اشخاصی که دوستشان دارید ترجیح ندهید. همیشه برای کسانی که دوست دارید وقت بگذارید. با دیدی وسیع به چیزهایی که باعث رضایت شما در زندگی  می شود بنگرید، سعی کنید بدون پشیمانی زندگی کنید.

 
نوشته شده توسط مصطفی نجفی در 18:26 |  لینک ثابت   • 

پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۶

چطور پولدار مي‌شويد؟

چطور پولدار مي‌شويد؟      
در اين‌كه همه‌مان دنبال پول هستيم و مي‌خواهيم راحت زندگي كنيم، هيچ شكي نيست اما قبل از هر چيز بايد بدانيم كه بعد از داشتن مال و اموال فراوان كه براي‌مان رؤيايي بزرگ است، چه كار مي‌خواهيم بكنيم. لطفا خنده‌تان نگيرد و نگوييد كه بگذاريد به آن برسيم، بعدا فكر مي‌كنيم. طبق آمار، آرزوي 70درصد مردم اين است كه بعد از پولدارشدن، تنها خودنمايي كنند و آنچه مدت‌ها خواهانش بوده‌اند را بخرند. اگر شما هم جزو اين دسته از افراد هستيد و هر شب قبل از خواب، خودتان را در اتومبيل آخرين سيستم‌تان تصور مي‌كنيد، در حالي كه پالتويي گران‌قيمت به تن كرده‌ايد، كيف پولتان پر از چك‌پول‌هاي طلايي است و ديگر هيچ غم و غصه‌اي بابت پرداخت بدهي و قسط و وام نداريد و... راه را اشتباه رفته‌‌ايد چرا كه تصور شما از داشتن پول فراوان، بسيار سطحي و بدون عمق است. شايد باز خنده‌تان بگيرد و بگوييد فعلا راه درازي در پيش داريد و با اين حقوقي كه دريافت مي‌كنيد، بايد سال‌ها منتظر معجزه بمانيد... . اگر در اين حال‌وهوا گرفتار شده‌ايد، سعي كنيد به اين حقيقت اعتقاد پيدا كنيد كه خداوند بهترين‌ها را براي شما در نظر گرفته و تنها با ايمان‌تان مي‌توانيد آنها را به دست بياوريد. معني اين گفته اين است كه اگر باور داشته باشيد كه بهترين‌ها از آن شماست، حتما اين اتفاق مي‌افتد. پس شروع كنيد؛ بينديشيد كه فرداروز با دارايي‌تان كه امروز در حال تلاش براي داشتنش هستيد، چه خواهيد كرد. كاري نداشته باشيد كه حرفه‌تان چيست و چه خواهد شد بلكه تنها مطمئن باشيد كه اين اتفاق خواهد افتاد. خب، اگر تا اينجاي كار به يك عقيده مشترك رسيده‌ايم، بايد شروع كنيم و ياد بگيريم كه آدم‌هاي پولدار متفكر چه صفاتي دارند. چرا مي‌گوييم متفكر؟ چون اين دسته از افراد، تنها به فكر خودنمايي و زرق‌وبرق پول نيستند و خوب مي‌دانند كه چنانچه به اين طريق رفتار كنند، طولي نخواهد كشيد كه به جرگه هزاران هزار بدهكار ديگر خواهند پيوست. پس با هم، چند صفت برتر را مرور كرده و با اميد به آينده، در زندگي‌مان پياده مي‌كنيم: 1. ريسك‌كردن اگر در هر شغل و حرفه‌اي هستيد، بايد بدانيد كه ريسك، بخشي از كسب درآمد است. سرمايه‌گذارهاي بزرگ اعتقاد دارند كه هر قدر ريسك بزرگ‌تر باشد، ميزان سرمايه برگشتي بالقوه آن نيز بيشتر خواهد بود؛ بنابراين اگر هوس پولدارشدن به سرتان زده، بايد باور داشته باشيد كه از يك راه امن و بدون هيچ‌گونه پستي و بلندي، به جايي نخواهيد رسيد. بايد مثل يك سرباز شجاع از موقعيت‌ها استفاده كنيد و به دل خطر بزنيد. 2. سخاوت هوشيارانه عده‌اي از ما سخاوتمندبودن را نوعي دست‌ودل‌بازي مي‌دانيم كه همه اطرافمان را شامل ‌شود. حاضريم همه دوستان‌مان را به‌راحتي براي نهار مهمان كنيم، برايشان نوشيدني بخريم، هنگام حساب‌كردن كرايه پيش‌قدم باشيم و... و آن‌قدر به اين روش ادامه مي‌دهيم كه بعد از مدتي متوجه مي‌شويم اين نوع رفتارها براي ديگران به يك عادت تبديل شده و آنها ديگر متوقع شده‌اند... . اگر دچار اين رفتارها هستيد، بايد بدانيد كه افراد پولدار متفكر، هوشيارانه سخاوتمند هستند؛ يعني بر حسب قدرشناسي و ارزش هر فرد حاضر به خرج‌كردن براي او هستند و در كنار اين روابط، درصد قابل‌توجهي از دارايي‌شان را نيز صرف امور خداپسندانه مي‌كنند! 3. نشست‌وبرخاست با افراد ممتاز جامعه به اطراف‌تان نگاهي بكنيد! آيا دوروبرتان را كساني پر كرده‌اند كه از زندگي‌كردن، تنها گلايه و آه و شكايت را آموخته‌اند يا افرادي كه سرزنده و پويا و با وجود تمام سختي‌ها، در حال دويدن به دنبال اهدافشان هستند؟ اين موضوع را جدي بگيريد چرا كه انعكاسي بسيار قوي در زندگي‌تان خواهد داشت. هر دسته از اين افراد مي‌توانند شما را به‌راحتي در حال‌وهوايي تازه قرار دهند. 4. نظارت بر سرمايه‌گذاري سرمايه‌گذاري حتما نبايد شامل يك پروژه تجاري سنگين باشد بلكه مي‌تواند از يك حساب ساده بانكي يا خريد سهام آغاز و به موردهاي ديگر ختم شود. بايد هم‌پاي مراكز فوق حركت كنيد و تا آنجا كه مي‌توانيد به اطلاعات مالي خود از طريق خواندن مجلات در روزنامه‌هاي اقتصادي اضافه كنيد. 5. دورانديشي دورانديشي و آينده‌نگري مستلزم داشتن اطلاعات مالي است كه به مرور زمان، شما را صاحب حس ششم مالي مي‌كند؛ پس چشم‌هايتان را براي فرصت‌هاي ايجاد درآمد، تيز كنيد. 7. محول‌كردن امور افراد موفق شخصا به دنبال امور مختلف نمي‌روند و وقت و انرژي‌شان را هدر نمي‌دهند. چنانچه در مساله‌اي حقوقي مشكلي داشته باشند، به‌سرعت سراغ وكيل مي‌روند، در امور مالياتي به يك حسابدار مراجعه مي‌كنند و... . 8. تمركز يك فرد ثروتمند براي خود، ماموريتي شفاف با اهدافي معين در نظر مي‌گيرد. او نگاهي مصمم و پايدار به نتيجه كارش دارد و هرگز از مسيرش تغيير جهت نمي‌دهد؛ بنابراين شما نيز شروع كنيد. ديدگاه شخصي‌تان و نحوه رسيدن به آن را بنويسيد. هرگاه در مشكلات كوچك روزانه گرفتار آمديد، آن اهداف را به خود يادآوري كنيد. بعد از برخورد و حل هر مساله، باانگيزه‌تر خواهيد شد. 9. خريدهاي برتر پولداران متفكر، خريدهاي برتر را براي خود در نظر مي‌گيرند چرا كه سزاوارش هستند؛ پس شما نيز ايده‌هاي بزرگ در سر داشته باشيد و بهترين‌ها را براي خود، خانواده و اطرافيان‌تان بخواهيد! ... و در نهايت به داشتن پول وانمود كنيد تا به دستش آوريد و به خاطر داشته باشيد كه پول، جذب افرادي مي‌شود كه مي‌دانند چگونه بايد با آن رفتار كنند.
 
نوشته شده توسط مصطفی نجفی در 18:22 |  لینک ثابت   • 

پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۶

فرد موفق

فرد موفق      
   
به نظرم يكي از مهمترين رموز موفقيت در زندگي و كار «برخورداری از اطلاعات بيشتر» است. وقتی دانش و اطلاعات شما بيشتر باشد، تصميم درست تري اتخاذ مي‌كند كه اين هم به نفع شماست و هم به نفع سازمان يا شركت شماست. سي سال پيش، تلفن همراه وجود نداشت، فكس وجود نداشت، اينترنتي در ميان نبود و كامپيوترها به اين اندازه نبودند كه فقط روي يك ميز فضاي كمي به خود اختصاص دهند يا حتي قابل حمل باشند. اما سي، پنجاه يا حتي يكصد سال پيش مي‌توانستيد افرادي را بيابيد كه در كار و زندگي‌شان موفق بوده اند: آنها چه مي‌كردند كه به موفقيت دست مي‌يافتند؟ آيا در اتاق پشتي فروشگاه يا شركت‌شان، يك دستگاه كامپيوتر نوت بوك داشتند كه به شبكه‌ی اينترنتي مخفي آن زمان متصل بود؟ نه! چنين چيزی آن زمان امكان پذير نبود. ما داريم حتي در مورد زمانی صحبت می كنيم كه روزنامه‌ها آنقدرها هم فراگير نشده بودند و صنعت چاپ يك صنعت مدرن و مكانيزه مثل امروز نبود. اما اگر در مورد افراد موفق تحقيق كنيد خواهيد ديد كه موفق‌ترين آنها دارای شبكه‌اي قوي از ارتباط با افراد موفق ديگر بودند. افراد موفق در كار و زندگی فقط اجازه مي‌دادند كه افراد موفقي چون خودشان دور و برشان باشند، با آنها معاشرت مي‌كردند و از آنها چيز مي‌اموختند. اين خودش يك راز موفقيت است كه نسل به نسل و سينه به سينه اين راز را به يكديگر انتقال مي‌دادند. تحقيق كنيد و ببينيد كه افراد موفق كساني بودند كه اطلاعات و اخبار و دانش و تجربه ی ديگران را به سوي خود جذب مي‌كردند. چگونه؟ خيي ساده : آنها جوياي علم و دانش و اطلاعات بودند. به راحتي و بدون خجالت و رودربايستي آنچه نمي‌دانستند را از آگاهان و ناظران مي‌پرسيدند. پس يك راز موفقيت ديگر همين است كه اگر چيزي را نمي‌داني بپرسيد و بعد در باره آنچه به دست مي‌آوريد،‌ پرس و جو كنيد و اطلاعات خودتان را افزايش دهيد. افراد موفق، افراد موفق ديگر را زير نظر مي‌گيرند و منابع خبری و اطلاعات و تجربه‌های آنها را شناسايي مي‌كنند و خودشان در صدد اين برمي‌آيند كه با آن منابع ارتباط برقرار كنند. در قديم، زماني كه اين تكنولوژی نوين كنوني در اختيار نبود، مثلاً در دوره ی كشاورزي، پدران به فرزندان (اكثراً پسران) اين دانش و اطلاعات و تجربيات را منتقل مي ساختند، در دوره ی صنعتي، پدران ديگر توانايي اين را نداشتند كه همه ی اطلاعات را به فرزندانشان بدهند بنابر اين آنها را راهي كارگاهها و دانشگاهها مي‌كردند تا مهارت هاي لازم را از استادان فرابگيرند. ما اكنون در عصر و دوره‌اي هستيم كه به آن عصر اطلاعات و ارتباطات مي‌گويند، عصري كه من آن را عصر گرداب گسترده گيتي مي‌دانم (كه ماهيت جذب كردن دارد و بي چون و چرا همه را در نهايت به سمت و سوي خود جذب مي‌كند.) در اين عصر، افراد موفق، افرادي هستند كه خيلي سريع و حرفه‌اي مهارت‌ها را به صورتي خودآموخته فرا مي‌گيرند و به كار مي‌بندند. پدران و دانشگاه‌ها واقعاً و در عمل نمي‌توانند همه ی آنچه افراد به آن نياز دارند را بدهند، پدران اگر بتوانند فقط مي‌توانند حمايت كنند و تشويق، استادان فقط مي‌توانند راه را نشان بدهند و فرزنداني كه جويای علم و دانش و موفقيت هستند بايد اقدام كنند به جستجو و كاوش در منابع عظيم اطلاعات موجود و فراگرفتن آنچه بايد بدانند. پس يكي از ديگر رموز موفقيت اين است جستجو كنيم و خودمان، خودمان را آموزش دهيم با استفاده از منابع علمي و كاربردي موجود (مواد و مطالب و كتب آموزشي و منابع انساني آموزشي). اينترنت، امروز فضايی است كه شما مي‌توانيد در آن همه‌ی اين كارها را انجام دهيد. من اين را معجزه‌ی موفقيت مي‌دانم. بگذاريد يك مثال بزنم. در اينترنت در حال حاضر ميليونها سايت موجود است با ميلياردها صفحه اطلاعات، هزاران هزار نفر از بهترين استادان و دانشمندان به آن متصل هستند كه هريك منابع خاص و تخصصي خود را يافته‌اند و خود را با استفاده از آن منابع به روز مي‌كنند. دقيق كه نگاه كنيم، آنها را افراد موفقي خواهيم يافت و طبق آنچه در بالا گفتم كافي است خودمان را به آنها و نيز به منابع آنها نزديك كنيم و از اين ارتباط و اتصال براي دستيابي به موفقيت‌هاي خود استفاده كنيم. تكنولوژی RSS يكي از بهترين ابزارها برای موفقيت شماست و اين حرف مرا تحقيق كنيد و ببينيد كه موفق ترين شما كسي ات كه در اين روزها بيشترين استفاده را از تكنولوژي RSS دارد. با استفاده از نرم افزارهاي جمع آوري كننده اخبار و اطلاعات و خبرخوانهای RSS اطلاعات، به محض آنكه از سوي منابع خبري، ‌سايت‌ها يا وبلاگها به روز رساني مي‌شوند در اختيار شما قرار مي‌گيرند و شما مي توانيد خيلي راحت متوجه شويد كه افراد موفق (يا رقباي كاري و تجاري) مورد نظر شما بر روي اينترنت از چه منابعي استفاده مي‌كنند، كافي است مسير موفقيت آنها را دنبال كنيد و شما نيز با افرادی يا شركتها و موسساتي ارتباط برقرار كنيد كه آنها مي‌كنند. اخبار و اطلاعات را دريافت كنيد و با آنها به روز باشيد و مورد تجزيه و تحليل قرار دهيد. اين هم راز ديگري است از موفقيت. به اين ترتيب بعد از مدتي مي‌توانيد با رقبا به رقابتي سالم بپردازيد چرا كه ممكن است تحليل شما از قضايا درست تر باشد به خاطر تنوع بيشتري كه از منابع اطلاعاتي و اخبار خود داشته ايد. امروزه با استفاده از روشها و تكنيك هاي بسيار ساده و عملي مي توان در تامين بهداشت رواني و كسب موفقيت در زندگي گامهاي مثبت و سازنده اي برداشت كشفيات جديد روان شناسي معتقد است كه رمز موفقيت , برخورداري از هوش و ذكاوت و يا شانس نيست بلكه در استفاده از توانايي و مهارت در عمل است . استفاده از تواناييهاي جسمي و رواني كه دراعماق وجود هر فرد به صورت دست نخورده باقي مانده است مي تواند فرد را در راه رسيدن به هدف ياري كند و آنچه كه موجب تفاوت ميان فرد عادي و فرد موفق مي شود , نحوه استفاده از اين تواناييها است كه به صورت ويژگيهايي نمايان مي شود . اين ويژگيها به فرد نيرو مي دهند تا براي رسيدن به موفقيت فعاليت كند. 1- انگيزه : هر فرد موفق انگيزه نيرومند دارد كه پيوسته او را به دنبال خود مي كشاند و موجب پيشرفت او مي گردد فرد براي حركت فعاليت و تلاش خود دليلي يافته كه موجب مي گردد , از تواناييهاي بالقوه خود استفاده نمود و استعدادهاي دروني خود را شكوفا كند.وجود انگيزه افراد موفق را از افراد عادي متمايز مي كند و سبب مي شود كه زندگي رنگ و روي خاصي بگيرد. هيچ عظمتي بدون انگيزه بزرگ به دست نمي آيد , خواه در زمينه ورزشي باشد خواه هنري و علمي …. 2- ايمان : ايمان نيروي محركه اي است كه وجود را به سوي ترقي و تعالي حركت مي دهند حضرت علي (ع)در نهج البلاغه آمده است : (( ايمان , عبارت است از معرفت و يقين قلبي و اقرار داشتن به زبان و عمل كردن بر طبق آن)) . ايمان انسان را اميدوار بار مي اورد و دل را به خداوند و رحمت او مطمئن مي سازد. قانون زندگي , قانون اعتقاد و ايمان است . در جزر و مد زندگي, نگرانيها و هيجانات روحي , اتكاء به خداوند و ايمان به تعاليم الهي , بهترين پناهگاه است . افراد موفق كساني هستند كه ايمانشان محكم است و توجهات دلشان به ساحت قدس الهي زياد است . 3- استراتژي : براي رسيدن به موفقيت تنها داشتن نيروي محركه و منابع كافي نيست بلكه بايد از منافع به موثرترين وجه استفاده نمود و مسيرو جهت مشخصي را نيز تعيين كرد . استراتژي روشي است كه با آن امكانات را در جهت هدف تنظيم مي كنند . استراتژي شناخت اين واقعيت است كه با هوش ترين و نيرومندترين فرد هم براي پيشرفت , نياز به پيدا كردن راه صحيح دارد. اگر فرد بداند كه براي تصميم گيري ها چه قدمهايي را بايد بردارد و نحوه برداشتن قدمها چگونه است , هر زمان كه دچار بي تصميمي گردد , مي تواند خود را به فرد مصممي تبديل كند . همه انسانها منابع و امكانات يكساني را در اختيار دارند ام استراتژي يعني نحوه استفاده از آن منابع و امكانات را نمي دانند . براي رسيدن به هدف , كافي است , استراتژي خاص آن را دانست . 4- درك ارزشها: ارزشها سيستم خاص عقيدتي براي تشخيص درستيها از نادرستي ها هستند. شناخت اين ارزشها است كه زيستن را توجيح مي كند چيزهايي مانند تقوا حب وطن , ايمان به خدا عشق به آزادي , نوع دوستي ارزش ناميده مي شوند . ارزش , قضاوتي اساسي اخلاقي و عملي در مورد چيزهايي است كه داراي اهميت هستند. ارزشها , نوعي داوري است درباره آنچه كه زندگي را براي ما ارج دار مي كند . بسياري از مردم در مورد اين كه چه چيزي در زندگي آنها مهم است قضاوت روشني ندارند و اغلب كارهايي را مي كنند كه بعدا موجب ناخوشنودي آنان مي گردد و دليل آن هم اين است كه به طور ناخود آگاه اموري را براي خود و ديگران صحيح مي دانند اما مطلب براي خودشان روشن نيست . هنگامي كه موفقيت هاي بزرگ از نظر مي گذرانيم , تقريبا هميشه به كساني بر مي خوريم كه به روشني مي دانند چه چيزهايي واقعا مهم هستند , به عبارت ديگر از ارزشها درك روشني دارند 5- انرژي : انرژي به صورتهاي مختلفي خود را نشان مي دهد , گاهي به صورت خروش و هياهوي شادمانه و زماني به صورت ميل به سازندگي است . حركت به سوي زندگي بهتر و موفقيت , با حالت سستي و افسردگي تقريبا غير ممكن و محال است . افراد موفق , هميشه به دنبال فرصتها هستند . آنان معتقدند كه انسان هيچ وقت به اندازه كافي وقت ندارد . موفقيت هاي بزرگ را نمي توان از شور و انرژي جسمي و معنوي كه سبب مي شوند تا فرد از همه توان خود استفاده كند , جدا نمود. بنابراين هر چه انرژي فرد بيشتر باشد بدن كارايي بيشتر و روحيه بهتري داشته و بهتر مي تواند , استعدادهاي نهفته خود را براي رسيدن به نتايج عالي به كار گيرد . 6- تسلط به فن ارتباط: قدرت ايجاد رابطه يكي از مهم ترين مهارتهايي است كه هر فردي مي تواند داشته باشد . امروزه دانشمندان علوم رفتاري به اين نتيجه رسيده اند كه ارتباط مايه قدرت است و كساني كه اين فن را به نحو موثر به كار مي گيرند مي توانند جهان را به گونه اي متفاوت درك كنندو جهان نيز آنان را به گونه اي متفاوت درك مي كند . كساني كه بر انديشه ها , احساسات واعمال اكثر انسانها تاثير مي گذارد افرادي هستند كه مي دانند چگونه از ابزار قدرتمند ارتباطات استفاده كنند . هر فردي از طريق برقراري دو نوع ارتباط , تجربيات زندگي خود را شكل مي دهند : الف ) ارتباطات دروني يعني گفتن يا احساس تصورات دروني . ب) ارتباط بيروني يعني استفاده از كلمات , لحن صدا و تغييرات چهره براي برقراري ارتباط با دنياي خارج . مساله مهم و قابل توجه اين است كه زندگي افراد موفق نشان مي دهد كه اتفاقات روزانه تعيين كننده كيفيت زندگي نيست بلكه عكس العمل هاي انان در برابر اين اتفاقات تعيين كننده است . 7- نيروي صميميت : افرادي كه بتوانند رشته هاي مودت و صميميت را با مردمي كه داراي عقايد و فرهنگ متفاوت هستند مستحكم كنند , بزرگترين موفقيت را در زندگي خود به دست آورده اند . تقريبا تمام افراد موفق قدرت فوق العاده در جلب دوستي ديگران دارند و مي توانند با افرادي كه خصوصيات و اعتقادات گوناگون دارند ايجاد صميميت كنند . افراد موفق همچنين داراي نرمش , انعطاف پذيري و جاذبه خاصي هستند و بدين ترتيب مي توانند , توجه افراد كثيري را به خود جلب كنند . چنانچه بتوان با افراد مناسب , رابطه صميمانه و دوستانه برقرار ساخت مي توان هم نياز آنان را برطرف نمود هم آنان احتياج فرد را بر طرف سازند. حال مي خواهيم درباره يك فرد موفق ايراني ان هم در سطح جهاني بگوييم: اقاي اميد كردستاني چهل وسه ساله با مليت ايراني دارنده ي ليسانس مهندسي الكترونيك از دانشگاه سن خوزه استيت. دارنده ي فوق ليسانس ام بي اِي از دانشگاه استنفورد. فعاليت مسمتر 10 ساله در زمينه هاي " تگ " معاون فروش و مديريت توليد در " نت اسكيپ " ( كه تنها در طي يك دوره ي 18 ماهه درآمد سالانه نت اسكيپ را از 88 ميليون دلار به دويست ميليون دلار افزايش داد. ) مديريت موفقيت آميز چهار ساله با " نت اسكيپ ". استخدام در گوگل به عنوان مدير فروش و بازرگاني و كسب درآمد يك ميل يارد دلار در سال 2003 براي آن. پس از «پي يراميديار» تنها ميلياردر ايراني درليست معروف ميلياردرهاي مجله فوربس مي‌توان به نام اميد كردستاني ‌‌‌‌ايراني موفق در زمينه اطلا‌عات كامپيوتري وتجارت جهاني نام برد. اگر چه وي مانند پي‌ير اميد يار در ليست ثروتمندترين‌هاي جهان جاي ندارد ولي توانسته است نام خود را به عنوان يكي از مشهورترين جوانان ايراني در دنيا ثبت كند. وي نيز مانند اميديار مدير بزرگترين وب سايت حراج جهان(eBay) با شركت‌هاي بزرگ كامپيوتري همكاري مي‌كند. اميد كردستاني اكنون نايب رئيس ارشد بخش فروش و عملكرد جهاني در شركت اينترنتي گوگل است. اميد كردستاني در سال 1963 به دنيا آمد و اكنون43 سال دارد. اميد مدرك كارشناسي مهندسي برق خود را از دانشگاه ايالتي سن خوزه اخذ كرد و همچنين داراي مدرك كارشناسي ارشد در رشته مديريت بازرگاني از دانشگاه استانفورد است. وي پس از اتمام دانشگاه كارش را در بخش بازاريابي، مديريت توليد و مسئوليت بخش تجاري شركت‌هاي مهم بين‌المللي آغاز كرد. از اولين شركت‌هايي كه وي در آنجا استخدام شد مي‌توان به نام هيولت ‌ پكارد(HP) وDO3 اشاره كرد. كردستاني پس از اين دو شركت كارش را در بخش فروشOEM نت اسكيپ آغاز كرد و طي دوره چهار ساله كه در آن شركت حضور داشت، مسئوليت بر قراري ارتباطات تجاري با شركت‌هايي چون سيتي بانك (بزرگترين بانك آمريكا)، آمريكن آن لا‌ين، سايت آمازون، اينتل و اكسايت را بر عهده داشت. وي داراي سابقه اي بيش از 12 سال در زمينه فناوري سطح بالا‌ در شركت‌هاي پيشروي اينترنتي مانند نت اسكيپ است و همچنين سمت نايب رئيس بخش توسعه شركت و فروش را بر عهده داشت و توانست بازده مالي اين شركت را در عرض 12 ماه از 88 ميليون دلا‌ر به بيش از 200 ميليون دلا‌ر برساند.كردستاني پس از مديريت بسيارعالي خود در نت اسكيپ از طرف مديران گوگل دعوت به همكاري شد و در بهار سال 1999 به اين شركت پيوست تا عنوان دوازدهمين نايب رئيس ارشد بخش فروش و عملكرد جهاني گوگل را در كارنامه كاري خود ثبت كند.با توجه به تجربه طولا‌ني، كردستاني مي‌دانست كه تبليغات برجسته و نا گهاني مناسب نيستند، پس با ارايه ليستي قيمت تبليغات آن لا‌ين در گوگل را قانونمند كرد. بر طبق طرح جديد كردستاني زمانيكه كاربر واژه‌اي را براي جستجو وارد مي‌كند اسپانسرهاي مرتبط در صفحه به نمايش در مي‌آيد.كردستاني بر اين باور است كه اينگونه برقراري ارتباط با كاربر بهترين اثر را بر جا خواهد گذاشت. وي حتي يكبار پيشنهاد چند ميليون دلا‌ري را به دليل عدم ارتباط با سياست‌هاي وي نپذيرفت و مشتر يان ثابت كردستاني استراتژي وي را قبول دارند و سال‌ها است كه با وي در تماس هستند.به گفته كردستاني كار در شركت گوگل يكي از سخت‌ترين دوره‌هاي كاري وي بوده است و اكنون 90 فروشنده تحت مديريت وي كار مي‌كنند و با توجه به اينكه مقداري سهام اين شركت به وي تعلق دارد كردستاني تمام تلا‌ش خود را در راه موفقيت گوگل به كار مي‌گيرد.مجله تايم در گزارشي درباره اميد كردستاني مي‌نويسد: اكثر افراد جهان با گوگل قويترين موتور جستجوگر جهان آشنا هستند. شما مي‌توانيد با تايپ كردن يك كلمه به جهان ارتباطات وارد شويد.در حال حاضر اين سايت روزانه 200 ميليون كاربر دارد و تنها يك سايت اينترنتي ساده نيست، آن سوي فعاليت گوگل يك تجارت جهاني جاي گرفته است و با توجه به اين نحوه تجارت سهام گوگل يكي از معتبرترين سهام‌هاي وال استريت محسوب مي‌شود.مديران گوگل سودمالي هنگفت خود را مديون اميد كردستاني هستند كسي كه براي اولين بار پيشنهاد تبليغ در اين سايت را عنوان كرد و با تلا‌ش وي گوگل به يكي از مهمترين سايت‌هاي تبليغات در جهان تبديل شد و در 18 ماه اول حدود يكصد هزار تبليغ تجاري در اين سايت درج شد. تحليلگران اقتصادي پيش‌بيني كردند كه گوگل تا پايان سال 2005 ميلا‌دي حدوديك ميليون دلا‌ر از طريق آگهي‌هاي تجاري درآمد خواهد داشت.تايم ادامه مي‌دهد كه قبل از ورود كردستاني به جمع مديران گوگل اين شركت به سختي مي‌توانست درآمدي داشته باشد اما با مديريت بي‌نظير كردستاني گوگل همچنان به روند صعودي خود ادامه خواهد داد.اميد كردستاني در اينباره مي‌گويد: در گوگل ما بيشتر به كيفيت فكر مي‌كنيم تا درآمد زيرا براي ما درآمد طولا‌ني مدت مهم است نه اينكه فقط براي مدت زمان كوتاهي مشتري داشته باشيم.كارمندان شركت كامپيوتري گوگل به كردستاني لقب پادشاه تبليغات اينترنتي داده‌اند و در ميان صدها كارمند گوگل فقط اميد كردستاني چهره جهاني دارد. اميد كردستانى بيش از 12 سال سابقه در سرمايه گذارى و مصرف تكنولوژى سطح بالا، به همراه نقش كليدى در بخش پيشگام اينترنت شركت Netscape Communications را داراست. ايشان به عنوان معاون رييس فروش و توسعه تجارى در شركت Netscape باعث شد تا اين شركت در يك سال 88 ميليون دلار و 200 ميليون دلار را در 18 ماه فقط از وب سايت خود حاصل نمايد. كردستانى به شركت Netscape به عنوان مسيول فروشهاى OEM ملحق شد در حالى كه ايشان مسيوليتهايى را در شركتهايى مانند Citibank، AOL، Amazon، Intuit، Travelocity، Intel، @Home، eBay، و Ecite را داشت. پيش از Netscape نيز ايشان به عنوان مدير تبليغات و بازاريابى در شركتهاى 3DO Company، Go Corporation و HP را داشت. كردستانى يك مدرك MBA را نيز از دانشگاه Standford و ليسانس مهندسى خود را نيز از دانشگاه San Jose Stat دريافت كرده است اميد كردستاني، نايب رييس دپارتمان فروش و بازاريابي شركت گوگل از سياست‌هاي اين شركت دفاع كرد و اعلام كرد كه گوگل نگران فشارها و چالش‌هايي كه از سوي مايكروسافت برمي‌خيزند، نيست. اين مدير ارشد و ايراني الاصل شركت گوگل كه در همايش وب 2 ‬در شهر سانفرانسيسكو سخنراني مي‌كرد بر سخت‌گيري و دقت مديران ارشد گوگل و وسواس آنها در زمينه كيفيت عملكرد اين سايت تاكيد كرد و افزود: لري پيج، يك از مديران ارشد گوگل كه خود از مخترعين اين موتور جستجو است، مرتبا كيفيت كار آن را از طريق كامپيوتر شخصي خود آزمايش مي كند و مواردي همچون سرعت نمايش نتايج جستجو (پس از ارسال درخواست كاربر) و نيز ميزان ارتباط نتايج جستجو با كلمات كليدي درخواستي كاربر را بررسي مي‌كند. به گفته كردستاني، به رغم آنكه گوگل هم‌اكنون محبوب‌ترين و قدرتمندترين موتور جستجوي اينترنت است اما لري پيچ هيچ‌گاه از عملكرد اين موتور جستجو ابزار رضايت كامل نكرده و همواره بر بهبود مداوم كيفيت تمامي خدمات اينترنتي ارائه شده توسط اين شركت اصرار دارد. کردستاني در خصوص رقابت گوگل با مايکروسافت خاطرنشان ساخت: اگرچه شركت مايكروسافت به عنوان بزرگترين توليدكننده نرم‌افزار در جهان همواره گوگل را يكي از جدي‌ترين رقباي خود خوانده، اما مسئولان گوگل هيچ‌گاه از بابت فشارهاي مايكروسافت احساس نگراني نكرده و تنها به رضايت كاربران و خدمت به آنها توجه مي‌كنند. كردستاني همچنين اعلام كرد به رغم آنكه گوگل در ماه‌هاي اخير در زمينه‌هايي به غير از جستجوي اينترنتي وارد فعاليت شده، اما هيچ‌گاه خواهان حذف و يا تضعيف شركتهاي كوچك فعال در آن زمينه‌ها نبوده و مانع از گسترش نوآوري‌هاي ساير شركتهاي كوچكتر نشده‌است. يک روز پيش از سخنراني اميد کردستاني، مديرعامل ياهو از سياست هاي گوگل انتقاد کرده و تلويحا از بابت تلاش اين شرکت براي تبديل شدن به يک پورتال تمام عيار همچون ياهو اظهار ناخشنودي کرده بود. "اميد كردستاني" نايب رييس بخش فروش و بازاريابي و توسعه تجاري قدرتمندترين موتور جستجوي اينترنتي جهان، "گوگل"، از سخت‌گيري و دقت عمل مديران بلند پايه گوگل و وسواس بيش از حد آنها در زمينه كيفيت عملكرد اين موتور جستجو خبر داد. به گزارش سايت اينترنتي "پي‌سي‌ورلد"، "كردستاني" در همايش "وب ‪"۲/۰‬ (‪ (Web 2.0‬در شهر سانفرانسيسكوي آمريكا اظهار داشت كه "لري پيج" موسس و يكي از بلندپايه‌ترين مديران فعلي "گوگل" مرتبا اين موتور جستجو را در رايانه شخصي خود مورد آزمايش عملي قرار داده و مواردي نظير سرعت فهرست كردن اطلاعات پس از درخواست جستجوي كاربر و همچنين ميزان ارتباط نتايج جستجو با كلمات كليدي درخواستي كاربر را بررسي مي‌كند. به گفته "كردستاني"، به رغم آنكه "گوگل" هم‌اكنون محبوب‌ترين و قدرتمندترين موتور جستجوي اينترنت است اما "پيچ" به عنوان بلندپايه‌ترين مدير "گوگل"، هيچ‌گاه از عملكرد اين موتور جستجو ابزار رضايت كامل نكرده و همواره بر بهبود مداوم كيفيت تمامي خدمات اينترنتي ارائه شده توسط اين شركت اصرار مي‌ورزد. اين كارشناس ايراني‌الاصل شركت "گوگل" افزود: درحالي كه شركت "مايكروسافت" به عنوان بزرگترين توليدكننده نرم‌افزار در جهان همواره "گوگل" را يكي از جدي‌ترين رقباي خود خوانده، اما مسئولان "گوگل" هيچ‌گاه از بابت فشارهاي مايكروسافت احساس نگراني نكرده و تنها به رضايت كاربران و خدمت به آنها توجه مي‌كنند. "كردستاني" همچنين اعلام كرد به رغم آنكه "گوگل" در ماه‌هاي اخير در زمينه‌هايي به غير از جستجوي اينترنتي وارد فعايت شده، اما هيچ‌گاه خواهان حذف و يا تضعيف شركتهاي كوچك فعال در آن زمينه‌ها نبوده و مانع از گسترش نوآوري‌هاي ساير شركتهاي كوچكتر نشده‌است. آخرين آمارهاي جمع‌آوري شده توسط كارشناسان اينترنتي نشان مي‌دهد هم‌اكنون حدود ‪ ۴۵/۹‬درصد از تمامي موارد جستجوي اينترنت توسط موتور جستجوي "گوگل" انجام مي‌گيرد. "گوگل" هم‌اكنون علاوه بر خدمات موتور جستجوي خود، خدمات پست الكترونيك "جي‌ميل" با بالاترين گنجايش صندوق پست الكترونيك در ميان ساير خدمات ايميل رايگان، خدمات مسنجر و تلفن اينترنتي "گوگل تاك"، خدمات رايگان وب لاگ، خدمات رايگان ارائه تصاوير و نقشه‌هاي ماهواره‌اي و بسياري خدمات متنوع ديگر را ارائه مي‌كند. حال در اخر اين تحقيق نكته هايي را در مورد يك مدير موفق جهت بكارگيري بيان مي كنم: 1- در انجام كارها روي شيوه‌اي خاص تأكيد نكنيد. شايد كسي بتواند از مسير كوتاه‌تر و بهتري شما را به مقصد برساند. 2- توجه داشته باشيد دانش و تجربه، هيچ كدام به تنهايي رهگشا نيستند، مثل اكسيژن و هيدروژن كه از تركيب معيني از آنها هواي تنفس ما تأمين مي‌شود، مي‌توان با آميختن دانش و تجربه، راهكارهاي حياتي و استثنايي خلق كرد. 3- از هر فرصتي براي استخدام و به كارگيري افراد برجسته استفاده كنيد. 4- به خاطر داشته باشيد رعايت استانداردهاي محيط كار در كارايي كارمندان مؤثر است. 5- با فرق گذاشتن بيهوده بين افراد گروه، انگيزه كاري آنها را از بين نبريد. 6- از مشورت و نظرخواهي با نيروي جوان ابايي نداشته باشيد. 7- با رفتارهاي ضد و نقيض، اعتماد زيردستان را از خود سلب نكنيد. 8- در به وجود آوردن فضاي رقابتي سالم، كوشا باشيد. 9- براي ارتقاي سطح دانش كارمندان و افزايش بهره‌وري آنان، كلاسهاي آموزشي ترتيب دهيد و از لوازم كمك آموزشي بهره گيريد. 10- دقت كنيد كه توبيخ كارمند خطاكار، بايد متناسب با اشتباهاتش تعيين شود. 11- مطمئن شويد مأمور خريدي كه براي سازمان در نظر گرفته‌ايد، علاوه بر كارداني و رعايت اصول درست بازاريابي، مورد اعتماد، زرنگ و خوش‌سليقه نيز هست و همان‌گونه كه بر قيمت كالاها توجه دارد، بر زيبايي و كيفيت آنها نيز اهميت مي‌دهد. 12- در صورت لزوم با قاطعيت نه بگوييد. 13- سعي كنيد با اصول ساده روانشناسي آشنا شويد. 14- طوري رفتار كنيد كه ديگران شما را به عنوان الگو انتخاب كنند و آينده كاري دلخواه خود را در قالب شخصيت شما مجسم كنند. 15- هرگز در حضور كارمندان با ديگر معاشرين خود، پشت سر افراد بدگويي نكنيد. 16- رعايت سلسله مراتب كاري را به مسئولين و سرپرستان گوشزد كنيد. 17- براي آزمودن كارمندانتان با آزمايشهاي فاقد ارزش و بي‌اساس، شخصيت آنان را زير سؤال نبريد. 18- با شروع به موقع جلسات، وقت‌شناسي را عملاً به حاضرين بياموزيد. 19- براي گيراتر شدن سخنان خود، هميشه چند عبارت كليدي از بزرگان و افراد برجسته در ذهن داشته باشيد و در موقع لزوم آنها را به كار ببريد. 20- در انجام كارها به سه نكته بيش از بقيه نكات توجه كنيد: اعتماد به نفس، اعتماد به نفس، اعتماد به نفس. 21- انتقاد پذير باشيد. 22- با بي‌توجهي، تلاش و زحمات زيردستان را بي‌ارزش نكنيد. 23- با وسواس بيهوده در انتخاب، زمان را از دست ندهيد و به خاطر داشته باشيد زمان براي شما متوقف نمي‌شود. 24- براي حل مشكلات احتمالي، دورانديش باشيد و مطمئن باشيد با در نظر داشتن چند راهكار تخصصي، هرگز در موارد اضطراري غافلگير نخواهيد شد. 25- نقش تبليغات را در سودآوري سازمان ناديده نگيريد. 26- خواسته‌هاي خود را واضح و روشن بيان كنيد و اطمينان حاصل كنيد كه كارمندان به خوبي از جزئيات وظيفه‌اي كه به عهده آنان است، مطلع هستند. 27- از هر كس، مطابق دانش و تجربه‌اش توقع داشته باشيد تا بهترين نتيجه را بدست آوريد. 28- وظايف كارمندان را متناسب با توانايي‌هاي فيزيكي و حرفه‌اي آنان تعيين كنيد. 29- اگر از موضوعي علمي اطلاعي نداريد، يا احتياج به توضيحات بيشتري داريد، بدون هيچ ترديدي سؤال كنيد. 30- در موارد بحراني، خونسردي خود را حفظ كنيد و چند استراتژي بحران‌زدايي مناسب با فعاليت سازماني خود را پيش‌بيني و طراحي كنيد تا در موارد لزوم از آنها استفاده كنيد. 31- از رفتارهايي كه شما را در سازمان عصبي معرفي مي‌كند، پرهيز كنيد. 32- انتقامجو نباشيد. 33- زمان پياده‌سازي تصميم‌گيري‌ها، به اندازه اخذ تصميمات، مهم است. چون ممكن است اجراي يك نقشه خوب تجاري در زمان نامناسب با شكست روبه‌رو شود. 34- در مورد چيزي كه نمي‌دانيد، به كسي اطلاعات اشتباه ندهيد و از گفتن نمي‌دانم، هراسي نداشته باشيد. 35- با محول كردن مسئوليت به كارمندان مستعد و خلاق، زمينه رشد و خلاقيت آنان را فراهم كنيد. 36- بدون تفكر و درنگ پاسخ ندهيد. 37- نحوه چيدمان ميز كارمندان و محل استقرار آنها را طوري انتخاب كنيد كه افراد فراموش نكنند در محل كارشان هستند و نبايد بيش از حد مجاز باز هم به گفت‌و‌گو بپردازند. 38- حرفه‌اي‌ترين و بهترين حسابدار و مشاور حقوقي را استخدام كنيد. 39- به مشكلات مالي افراد توجه كنيد و درخواستهاي موجه اخذ وام آنان را به تعويق نيندازيد. 40- هميشه به خاطر داشته باشيد تواضع و متانت بر شكوه شما مي‌افزايد. 41- اگر قاطعيت مدير با مهرباني توأم باشد، تأثير شگفت‌انگيزي بر اطرافيان خواهد داشت و فرمانبري با ترس جاي خود را به انجام وظيفه با حس مسئوليت‌پذيري مي‌دهد. 42- سامانه‌اي را جهت اخذ پيشنهاد اختصاص دهيد و به كارمندان اطمينان دهيد كه در كمال رازداري به پيشنهادهاي مطرح شده رسيدگي مي‌كنيد. 43- مطمئن شويد كه حق و حقوق ديگران توسط مسئولين و سرپرستان سازمان رعايت مي‌شود. 44- چند ساعت از يك روز مشخص در ماه را به بازديد از سطوح مختلف سازمان و گفت‌وگوي رودررو با كارمندان اختصاص دهيد. 45- در سمينارهاي مرتبط با فعاليت خود شركت كنيد. 46- در كمك رساني‌هاي مراسم خيريه پيشقدم باشيد. 47- با درايت و زيركي هميشه در كمين شكار فرصتهاي طلايي باشيد. 48- صبر و حوصله را از مهمترين اركان موفقيت تلقي كنيد. 49- مسئوليت‌پذير باشيد. 50- به منظور اطلاع حاصل كردن از مطالب جديد علمي، در چند سايت اينترنتي مرتبط عضو شويد. 51- چند تكه كلام اختصاصي و جالب براي خود انتخاب كنيد. 52- تفكر و تعمق قبل از پاسخگويي راحت‌تر از پيدا كردن چاره‌اي براي تغيير آنچه عنوان شده مي‌باشد. 53- وقتي مي‌خواهيد كاري را به كسي محول كنيد، روشي را براي عنوان كردنش انتخاب كنيد تا حس مسئوليت افراد برانگيخته شود. 54- علت شكست‌هاي سازماني را تجزيه و تحليل كنيد تا ضمن تشخيص مسير نادرست، از تكرار آن جلوگيري كنيد. 55- با بي‌اهميت جلوه دادن كارهاي كارمندان، زحمات آنان را بي‌ارزش نكنيد. 56- با انجام ورزشهاي فكري، قابليت‌هاي ذهني خود را تقويت كنيد. 57- به هر كس فراخور فعاليت و بازده كاري‌اش پاداش دهيد و با در نظر گرفتن پاداشهاي مساوي، حركت افراد شايسته گروه را كند نكنيد. 58- با به كارگيري مشاورين كارآزموده و متعهد، موقعيت بازار كار را تحليل كنيد و استراتژي به كار بگيريد كه هميشه يك گام از رقبا جلوتر باشيد. 59- اجازه ندهيد بار مسئوليت كارمندان بي‌كفايت و كند بر دوش كارمندان خبره و ساعي تحميل شود زيرا افراد با درك اين بي‌عدالتي انگيزه خود را از دست مي‌دهند. 60- دانش حرفه‌اي خود را تا حدي بالا ببريد كه در موارد لزوم در مقابل كليه سؤالات حرفه‌اي حاضر جواب باشيد. 61- زمان استخدام، افراد علاوه بر تست‌هاي مقرر شده، تست‌هايي انجام دهيد كه مطمئن شويد كسي را كه به كار مي‌گماريد، تنبل نيست! زيرا افراد تنبل فشار كاري ديگران را بيشتر مي كنند. 62- هنگام دست دادن، دست افراد را محكم و صميمانه بفشاريد. 63- وقتي عصباني هستيد، درباره ديگران تصميم‌گيري نكنيد. 64- هميشه وقت‌شناس باشيد. براي حضور به موقع، مي‌توانيد از ترفند قديمي 5 دقيقه جلو كشيدن ساعت استفاده كنيد. 65- هرگز اميد ارتقا را از زيردستان نگيريد، زيرا به طور يقين، انگيزه آنها براي تلاش از بين مي‌رود. 66- سعي كنيد در صورت لزوم در دسترس باشيد و شانس حرف زدن را به همه سطوح سازمان بدهيد. در اين صورت شايد با ايده‌هاي درخشاني روبه‌رو شويد. 67- به كارمندان ساعي و متعهد بگوييد كه چقدر براي سازمان مفيد هستند و شما به آنها علاقه و اعتماد داريد. 68- هيچگاه اجازه ندهيد كسي حالت افسردگي و نااميدي شما را ببيند. 69- به شايعات بي‌اساس بي‌توجه باشيد و در مورد زيردستان از روي دهن‌بيني قضاوت نكنيد. 70- خشكي جلسات طولاني را با شوخ‌طبعي قابل تحمل كنيد. 71- از سرزنش كردن ديگران در جمع خودداري كنيد. 72- براي همه سطوح سازمان حتي خدمه و نامه‌رسانها احترام قائل شويد. 73- از منشي خود بخواهيد روز تولد كارمندان، كارت تبريكي را كه توسط شما امضا شده است، برايشان ارسال كند. 74- در موقع امضا كردن نامه‌‌ها و مكتوبات آنها را به دقت مطالعه كنيد و از امضا كردن آنها، زماني كه حوصله و تمركز نداريد پرهيز كنيد. 75- خوش‌‌ژست و خوش‌بيان باشيد و در جمع با انرژي و اشتياق حاضر شويد. 76- با قدرداني به موقع از كارمندان، انرژي كاري آنان را افزايش دهيد و حسن خلاقيت را در آنان تقويت كنيد. 77- موقع حرف زدن با اعتماد به نفس به چشمان افراد نگاه كنيد و هميشه متبسم باشيد. 78- هرگز براي پيشبرد اهداف كاري خود، ديگران را با وعده‌هاي بي‌اساس فريب ندهيد. 79- سعي كنيد اسامي كارمندان را به خاطر بسپاريد و در حين صحبت كردن با آنان، اسمشان را به زبان بياوريد. 80- همواره به خاطر داشته باشيد به كار بردن الفاظ مؤدبانه از اقتدار شما نمي‌كاهد. 81- اشتباهات زيردستان را بيش از حد لازم به آنها گوشزد نكنيد. 82- امين و رازدار افراد باشيد. 83- روي اشتباهات خود پافشاري نكنيد و بي‌تعصب خطاهاي خود را بپذيريد. 84- با عبارات كنايه‌آميز و نيشدار به ديگران درس عبرت ندهيد. 85- با آرامش و خونسردي به حرفهاي ديگران گوش كنيد و براي صرفه‌جويي در زمان مرتباً حرف آنان را قطع نكنيد. 86- روش محاسبات مالي را تا حدي ياد بگيريد تا قادر به تجزيه و تحليل‌هاي گزارشات مالي سازمان باشيد. 87- در جلسات دائماً به ساعت خود نگاه نكنيد. 88- به نحوه پوشش و ظاهر خود توجه كنيد. 89- تا صحت و سقم مسأله‌اي روشن نشده، كسي را مؤاخذه نكنيد. 90- معاشرين چاپلوس خود را جدي نگيريد. 91- نكات جالب و پندآموز كتابهايي را كه مي‌خوانيد، در دفتري يادداشت كنيد و در موارد مناسب آنها را به كار ببريد. 92- انعطاف‌پذير باشيد. 93- بدون توهين به عقايد ديگران، با آنها مخالفت كنيد. 94- نسبت به قول خود پايبند باشيد. 95- در موقعيت‌هاي بحراني بر خود مسلط باشيد و نگذاريد زيردستان از اضطراب شما آگاه شوند. 96- براي حرف زدن زيباترين و خوش‌آهنگ‌ترين الفاظ را انتخاب كنيد. 97- ريسك‌‌پذير باشيد. 98- نحوه استفاده از نرم‌افزارهاي مرتبط با كار خود را بياموزيد. 99- براي ثبت ايده‌هاي درخشاني كه ناگهان به ذهن مي‌رسند، هميشه يك قلم و كاغذ به همراه داشته باشيد. 100- كتابخانه سازمان را به روز كنيد و اسامي كتابهايي را كه اضافه مي‌شود به صورت ليست منتشر شده در اختيار كارمندان قرار دهيد. 101- مطمئن شويد ابراز رضايت شغلي افراد به سبب ترس از توبيخ مسئولين و سرپرستان نيست. 102- به واسطه مدير بودن خود، از ديگران توقع بيجا نداشته باشيد. 103- در اولين فرصت در خاتمه دادن به مشاجرات و كدورتهايي كه بين كارمندان پيش مي‌آيد، حكميت كنيد و برقرار كننده صلح و آشتي باشيد. 104- در مصاحبه‌ استخدامي افراد به سوابق كاري آنان توجه و به خاطر داشته باشيد كارمند موفق كارنامه‌اي پربار به همراه دارد. 105- از انحصاري كردن خدمات رفاهي سازمان پرهيز كنيد و اجازه دهيد همه سطوح از اين خدمات بهره‌مند شوند. 106- زمان دقيق پياده‌سازي تصميمات اخذ شده را پيدا كنيد، چون ممكن است اجراي يك نقشه خوب، در زمان نامناسب با شكست روبه‌رو شود. 107- براي حفظ اطلاعات سازماني، از بهترين و پيشرفته‌ترين سيستم حفاظتي استفاده كنيد. 108- زبده‌ترين كادر بازاريابي را گردآوري كنيد و حتي زماني كه سوددهي سازمان در وضع مناسبي قرار دارد، از آنان بخواهيد ريتم فعاليت‌هاي خود را كند نكرده و همچنان به صورت جدي ادامه دهند. 109- به منظور جلوگيري از تك‌روي و رقابت‌هاي ناسالم، روحيه انجام كار گروهي در سازمان را تقويت كنيد. 110- از عنوان كردن فرامين غيرقابل اجرا و غيرمنطقي احتراز جوييد، زيرا جز خدشه‌دار كردن شخصيت حرفه‌اي شما پيامدي ندارد. 111- عملكرد افراد را در زمان اضافه‌كاري كنترل كنيد تا بدينوسيله از سوء استفاده افراد ناشايست كه به عنوان اضافه‌كاري در سازمان به انجام كارهاي شخصي يا اتلاف وقت مي‌پردازند، جلوگيري شود. 112- از نگارش واژه‌اي كه از صحت املاي آن اطمينان نداريد، پرهيز كنيد و براي حصول اطمينان از نگارش صحيح لغاتي كه فراموش كرده‌ايد، هميشه يك فرهنگ لغت در دسترس داشته باشيد. 113- وقتي در مورد موضوعي محرمانه صحبت مي‌كنيد، مراقب استراق سمع ديگران باشيد. 114- اموال مهم سازمان را بيمه كنيد. 115- در سلام كردن و ايجاد ارتباط دوستانه پيشقدم باشيد. 116- مراقب سلامتي خود باشيد و هرگز از ياد مبريد عقل سالم در بدن سالم است. 117- مطمئن شويد كادر مالي شما به موقع در پرداخت صورت حساب‌ها اقدام مي‌كنند و پرداختها بنا به دلايل غيرموجه، به تعويق نمي‌افتد. چون تأخير در پرداخت‌ها به اعتبار مالي شما لطمه جبران‌ناپذيري وارد مي‌كند. 118- عيب‌جو و بهانه‌گير نباشيد و اجازه ندهيد اين دو خصلت در شما به عادت مبدل شود. 119- هرگز از خاطر نبريد انسان، اشرف مخلوقات است و با درايت و پشتكار مي‌تواند براي هر مشكلي، راه حل مناسبي پيدا كند. 120- برخي از بازنشستگان پس از بازنشستگي تمايل به ادامه كار دارند، اگر مي‌خواهيد اين افراد را به كار بگيريد توجه داشته باشيد توانايي و انرژي و يا انگيزه‌ كافي جهت نيل به اهداف سازماني در اين افراد وجود داشته باشد و درخواست كار آنها صرفاً به دليل رفع نياز مالي نباشد. 121- همواره هوشيار باشيد كسي در سازمان جهت حفظ عنوان شغلي و موقعيت خود به عنوان ترمز براي نيروهاي فعال و پرانرژي عمل نكند. 122- از اشتباهات خود درس بگيريد و آن را به ديگران نيز درس بدهيد. 123- حتي وقتي موردي پيش آمده كه به شدت ترسيده‌‌ايد، اجازه ندهيد اطرافيان از اين حس شما مطلع شوند. 124- افراد متخصص سازمان را براي اخذ نشريه‌هاي تخصصي آبونه كنيد. 125- هيچكس را دست كم نگيريد. 126- حامي ضعيفان باشيد و اجازه ندهيد حق كسي ضايع شود. 127- اگر در جمعي هستيد كه موضوع مورد بحث را نمي‌دانيد و روشن شدن اين امر به اعتبار علمي شما لطمه خواهد زد، لازم نيست با اظهار نظر در مورد آن، عدم آگاهي خود را عيان سازيد. مي‌توانيد سكوت كنيد تا در اولين فرصت به تكميل اطلاعات خود بپردازيد. 128- آرام و شمرده صحبت كنيد. 129- زماني كه از كسي اشتباهي سر مي‌زند، با رفتار صحيح و منطقي او را شرمنده كنيد، نه با توهين و ناسزا. 130- به اندازه كافي استراحت كنيد و اجازه ندهيد خستگي و استرس به سلامت روحي شما لطمه وارد كند. 131- هر از چند گاهي جلسه‌اي به منظور پرسش و پاسخ با حضور سرپرستان ترتيب دهيد تا از صحبت عملكرد و برنامه‌هاي آنان مطمئن شويد. 132- سرپرستان و مسئولين، پل ارتباطي مديريت و كارمندان هستند، تا از استحكام اين پل مطمئن نشده‌ايد بي‌محابا گام برنداريد، چون در غير اين صورت ممكن است سقوط كنيد. 133- كارمندان را تشويق كنيد تا با ابتكار در انجام كارهايشان راههايي براي صرفه‌جويي و پايين آوردن هزينه‌ها پيدا كنند. 134- كتاب قانون تجارت را در دسترس داشته باشيد. 135- با توجه بيش از حد به افراد خاص، حسادت ديگران را برانگيخته نكنيد. 136- به ديگران فرصت جبران اشتباهاتشان را بدهيد. 137- نقاط ضعف و قوت خود را كشف كنيد. 138- مطمئن شويد هيچ منبع انرژي، بيهوده به هدر نمي‌رود. براي مثال كسي را موظف كنيد تا از خاموش بودن چراغها و بسته بودن شيرهاي آب پس از اتمام ساعات اداري و خروج نيروها اطمينان حاصل كند. 139- با اولين برخورد، در مورد كسي قضاوت نكنيد. 140- حس ششم خود را ناديده نگيريد. 141- هر كسي را فقط با خودش مقايسه كنيد، نه ديگران. 142- براي هر بخش، يك جعبه كمك‌هاي اوليه تهيه كنيد. 143- اعجاز عبارات تأكيدي و مثبت را ناديده نگيريد. 144- راحت‌ترين مبلمان و چشم‌نوازترين وسايل را براي اتاق خود تهيه كنيد و براي استفاده بهينه از فضا و زيبايي محيط از طراحان داخلي كمك بگيريد. 145- پنجره‌ها را مسدود نكنيد، اجازه دهيد همگان از نور و هواي تازه كه ارزانترين موهبتهاي الهي هستند، بهره‌مند شوند. گاهي وزش يك نسيم مي‌تواند آرامش چشمگيري براي محيط به ارمغان بياورد. 146-از انجام هر جابه‌جايي براي نيروي انساني در محيط كار، نمي‌توان نتيجه مطلوب گردش شغلي را حاصل نمود. اگر جابه‌جايي كارمندان اصولي و حساب شده نباشد، باعث افت راندمان كاري و دلزدگي آنان از كارشان مي‌‌شود. 147- مراقب باشيد و اجازه ندهيد سرپرستان و مسئولان براي پياده‌سازي نظرات شخصي و اجراي فرامين خود، خودسرانه دستوري را به اسم شما اعلام كنند، زيرا در اين صورت اگر اين دستورات صحيح و قابل اجرا نباشد، از حسن شهرت و محبوبيت شما كاسته خواهد شد. 148- سرمايه‌هاي مالي، وقت و انرژي نيروي انساني را با آموزشهاي غيرضروري به هدر ندهيد. براي هر كسي آموزشي را تدارك ببينيد تا بتواند از آن در بهبود بخشيدن كارهايش استفاده كند. در غير اين صورت وقتي فرصتي براي استفاده از اين آموخته‌ها دست ندهد، خيلي زود به ورطه فراموشي سپرده مي‌شود و هرگز تبديل به يك مهارت نمي‌شود. 149- بي‌طرفانه راجع به مسائل تصميم‌گيري كنيد تا زاويه ديد شما وسعت پيدا كند. 150- با هر نوع بي‌انضباطي مبارزه كنيد. 151- روز خود را با خوردن صبحانه‌اي مقوي آغاز كنيد. 152- از ايمن بودن آسانسورها و ساير وسايل مهم اطمينان حاصل كنيد و اگر احتياج به تعبير يا تغيير دارند، بدون فوت وقت اقدام كنيد. 153- حتي اگر سن شما از كارمندان كمتر است، آنچنان دلسوزانه با مسائلشان برخورد كنيد تا لقب "پدر سازمان" را كسب كنيد. 154- جهت حفظ سلامتي و چالاكي هر روز حداقل 15 دقيقه نرمش كنيد. 155- در برخي از برنامه‌ريزي‌ها و اخذ تصميمات از كاركنان نيز نظرخواهي كنيد تا با اين مشاركت صميميت بيشتري بين مديريت و كاركنان برقرار گردد و حس مسئوليت‌پذيري افراد افزايش يابد. 156- از كاركنان بخواهيد اگر با مشكلي روبه‌رو مي‌شوند ضمن اعلام آن مشكل چند راه حل مناسب نيز ارائه دهند. 157- گاهي اوقات بدون اطلاع قبلي وارد اتاق كاركنان شويد و شخصاً با آنان به گفت‌وگو بپردازيد. 158- با برقراري امنيت شغلي در محيط روحيه كاري افراد را بهبود ببخشيد. 159- اگر به افراد شخصيت بدهيد و با برخوردهاي نادرست عزت نفس آنان را پايمال نكنيد آنان به مثابه اهرم عمل مي‌كنند و قادر خواهند بود مسئوليت‌هايي كه به عهده آنان است بدون استرس و فشار روحي و با كيفيت بهتري به انجام برسانند. 160- مشوق و ترويج‌دهنده كار تيمي باشيد تا هماهنگي و همسويي كاركنان جايگزين رقابت‌هاي ناسالم شود.
 
نوشته شده توسط مصطفی نجفی در 18:7 |  لینک ثابت   • 

چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۶

Social cognitive predictors of college students’ academic performance and persistence: A meta-analyt

Social cognitive predictors of college students’ academic performance and persistence: A meta-analytic path analysisstar, open

Steven D. Browna, Corresponding Author Contact Information, E-mail The Corresponding Author, Selena Tramaynea, Denada Hoxhaa, Kyle Telandera, Xiaoyan Fana and Robert W. Lentb
aLoyola University Chicago, School of Education, 820 N. Michigan Avenue, Chicago, IL 60091, USA
bUniversity of Maryland, Department of Counseling and Personnel Services, 3214 Benjamin Building, College Park, MD 20742, USA
Received 10 July 2007.  Available online 3 December 2007.

Abstract

This study tested Social Cognitive Career Theory’s (SCCT) academic performance model using a two-stage approachnext term that combined meta-analytic and structural equation modeling methodologies. Unbiased correlations obtained from a previously published meta-analysis [Robbins, S. B., Lauver, K., Le, H., Davis, D., & Langley, R. (2004). Do psychosocial and study skill factors predict college outcomes A meta-analysis. previous termPsychologicalnext term Bulletin, 130, 261–288.] were used to create the input correlation matrices for subsequent path-analytic tests of the model, using both college GPA and retention as performance criteria. Results suggested that SCCT does an adequate to excellent job of modeling academic performance and persistence, but that model fit was better when general cognitive ability versus high school GPA was used to operationalize the ability/past performance variable. Results are discussed in terms of their fit with SCCT and their practical implications.


Keywords: Social Cognitive Career Theory; College student performance; College student retention; Self-efficacy; Cognitive ability


Article Outline


1. Introduction

Social Cognitive Career Theory (SCCT) was developed by Lent, Brown, and Hackett (1994) to explain and predict the processes by which vocational and academic interests are developed, vocational and academic choices are made, and various levels of work and academic performance are attained. SCCT’s interest and choice models have attracted impressive research attention, yielding numerous individual studies (see [Lent, 2005] and [Swanson et al., 2000]) and meta-analyses (e.g., [Lent et al., 1994] and [Rottinghaus et al., 2003]) of individual hypotheses. A recent two stage, meta-analytic test of the full interest and choice models largely supported SCCT’s major hypotheses of interest development and choice making—that the relations of self-efficacy and outcome expectations to choices are both direct and partially mediated by interests, and interests have a direct relation to choices (Sheu et al., 2006).

While research (both primary and meta-analytic) relevant to SCCT’s performance model is also abundant, it has tended to appear in more diverse publication outlets (often in industrial–organizational psychology and personnel journals) and has focused more on work than academic outcomes. These studies were also often not derived directly from SCCT’s performance model, but their findings can be used to test various hypotheses of the model. Finally, unlike the interest and choice models, no single large-scale test of the complete performance model (i.e., containing all SCCT predictors) has appeared in the literature—although numerous studies have examined subsets of the model (e.g., one or more social cognitive predictors of performance or persistence).

SCCT’s performance model, as illustrated in Fig. 1, suggests that work and academic performance is a function of five conceptually distinct, but interrelated (in a reciprocal manner) cognitive and behavioral variables—general cognitive ability, past performance, outcome expectations, self-efficacy beliefs, and goal mechanisms.

Image Display Full Size version of this image (7K)

Fig. 1. Social Cognitive Career Theory Performance Model.

More specifically, with respect to academic performance, SCCT hypothesizes that general cognitive ability (e.g., as indexed by SAT or ACT scores) and past performance (e.g., high school GPA) both influence college student performance (e.g., GPA) and persistence (e.g., retention) in two ways: directly and indirectly through the mediating paths to student’s self-efficacy beliefs and outcome expectations. (Self-efficacy refers to confidence in one’s ability to accomplish academic tasks successfully; outcome expectations are beliefs about the consequences of engaging in academic tasks, e.g., that such efforts will lead to valued outcomes.)

Thus, according to SCCT, students who do well in, and graduate from, college do so, in part, because they have developed through their prior educational and social learning experiences the component academic (e.g., study, test-taking, writing) skills required for college success. They also do well in college because they have developed, via past performance accomplishments, cognitive aptitudes, and other sources of feedback (e.g., social encouragement, modeling), strong and robust academic self-efficacy beliefs and outcome expectations that lead them to approach rather than avoid challenging academic tasks, put effort into their college work, and persist in their academic careers despite encountering occasional set-backs and difficulties.

SCCT also posits that self-efficacy and outcome expectations affect performance and persistence at least partly through the intervening influence of students’ performance goals. For instance, students with stronger self-efficacy beliefs and outcome expectations will tend to set and work towards more challenging academic goals than will those with weaker efficacy beliefs or less positive outcome expectations. More challenging or difficult goals are, in turn, assumed to motivate students to work harder toward goal fulfillment, leading to more favorable academic outcomes.

As noted earlier, there has been a good deal of research on various paths of SCCT’s performance model in academic settings. The aspect of the model that has generated the most research involves the hypothesized relations of self-efficacy beliefs to academic performance and persistence outcomes. Studies of these relations have been synthesized in two comprehensive meta-analyses ([Multon et al., 1991] and [Robbins et al., 2004]). Meta-analytically-derived correlations between self-efficacy and college student academic performance, specifically, have ranged from .38 (Multon et al., 1991) to .50 (Robbins et al., 2004), with the latter providing the more accurate (least biased) estimate. That is, Robbins et al. (2004) fully corrected correlations for the biasing effects of sampling error, measurement error, and range restriction, whereas Multon et al. (1991) only corrected the observed correlations for sampling error (Robbins et al. reported an identical correlation to that of Multon et al. when similarly correcting only for sampling error). Robbins et al. (2004) also reported a fully corrected correlation of .36 between academic self-efficacy beliefs and college retention criteria. Thus, it appears that, when considered at the bivariate-level, academic self-efficacy beliefs are strongly related to college performance, and moderately related to retention in college.

A large body of research, although not developed specifically to test SCCT hypotheses, has also revealed substantial relations between measures of general cognitive ability (e.g., SAT, ACT, MAT, and GRE scores) and a variety of academic performance outcomes. Three recent meta-analyses have reported amazingly consistent fully corrected, bivariate correlations (r = .39) of GPA to ACT/SAT (Robbins et al., 2004), MAT (Kuncel, Hezlett, & Ones, 2004), and GRE (Kuncel, Hezlett, & Ones, 2001) scores. These findings suggest that general cognitive ability, no matter how measured, also contributes, in a very consistent manner, to both college and graduate school performance. Retention data provided in these same meta-analyses suggest that general cognitive ability might relate somewhat more to degree completion among graduate students (fully corrected rs of .22 in [Kuncel et al., 2001] and [Kuncel et al., 2004]) than undergraduate students (fully corrected r of .12 in Robbins et al., 2004), but correlations exceeded conventional levels of statistical significance in both cases. Finally, consistent with SCCT hypotheses, the bivariate relation between indices of past (high school) academic performance and college performance was also significant (r = .45 in Robbins et al., 2004).

Other paths in the model (i.e., the relations of abilities and past performance accomplishments to self-efficacy beliefs, self-efficacy beliefs to goals, and goals to academic performance and persistence) have been studied less frequently, but tests have largely supported SCCT’s hypotheses about the relations among these variables. For example, the Robbins et al. (2004) meta-analysis, found support, via fully corrected bivariate correlations, for each of the above hypothesized paths— rs of .28 and .70 for the relation of academic self-efficacy, respectively, to general cognitive ability and high school GPA; r of .49 between academic self-efficacy beliefs and academic goals; and rs of .18 for the relation of academic goals to performance, and .34 for the relation of academic goals to persistence.

These data, especially the fully corrected correlations reported in meta-analyses that provide estimates of construct-level versus measurement-level relations, offer strong support for each path in SCCT’s academic performance model (except that outcome expectations have rarely been the focus of research). However, bivariate correlations, even fully corrected meta-analytic ones, are problematic when used to evaluate the validity of complex, multivariate models. In particular, bivariate relations do not provide evidence of the unique influence of variables on each other in complex models. Rather, bivariate correlations are typically inflated estimates of the unique “influence” of one variable on another because they do not partial out the influence of other variables that might covary with either variable in the bivariate correlations. Thus, for example, the strong correlation that has been reported for the relation of self-efficacy beliefs and academic performance is undoubtedly influenced by past performance that covaries with both self-efficacy beliefs and current performance indices.

Indeed, some investigators (e.g., [Heggestad and Kanfer, 2005] and [Vancouver et al., 2001]) have argued that self-efficacy has no predictive power at all and is simply a proxy for past performance. Although Bandura and Locke (2003) summarized research that effectively countered this argument, the fact remains that some of the variance accounted for by self-efficacy in the prediction of various performance outcomes is not wholly unique, but rather accounted for also by past performance accomplishments and other covariates (e.g., general cognitive ability). Tests of complex, multivariate models, like SCCTs academic performance model, therefore, require a methodological and statistical approach (i.e., structural equation modeling) that allows one to estimate the unique relations among variables in the model and to estimate the fit of the model to the data when all relevant variables are included.

The primary purpose of this study is to provide the first structural tests of SCCT’s academic performance model. More specifically, because the bivariate relations reviewed earlier suggest that some paths in the model may yield different estimates when performance versus persistence is modeled, we conducted separate tests of the model’s ability to predict performance (college GPA) and persistence (retention) criteria. Also, since research has suggested that past performance (e.g., high school GPA) may be more strongly related to academic self-efficacy beliefs than are indices of general cognitive abilities (e.g., ACT or SAT scores), we ran two different tests of the performance and persistence models—one employing cognitive ability measures and the other past performance indices as predictors.

We also chose to model general cognitive ability and past academic performance separately because we wanted to explore whether the self-efficacy beliefs derived from these two sources of efficacy information related equally or differently to academic performance and persistence outcomes—whether or not they provided equally good efficacy-related information about a student’s likely success and persistence in college. Although SCCT makes no differential predictions in this regard, there are some reasons why they might not be equally good sources of efficacy information. For example, since past high school grades are somewhat influenced by the high schools in which they are attained (e.g., students in high performing high schools may receive lower grades than less able students from academically weaker high schools), self-efficacy beliefs derived from this source of information may not as accurately reflect a student’s likely success in college than information derived from cognitive ability measures. On the other hand, since high school grades are influenced by motivational as well as ability inputs, the self-efficacy beliefs derived from past high school performance may do a better job of predicting college success and persistence than those derived solely from cognitive indices of academic performance.

Finally, since meta-analytic estimates were available on all paths of the model, except for paths involving outcome expectations, we used meta-analytic estimates to create the correlation matrices that served as inputs for the four path-analytic model tests. This procedure of combining meta-analysis and path-analytic procedures to test complex multivariate models was first recommended by Viswesvaran and Ones (1995) and has since been employed successfully to test, for example, multivariate models of training motivation (Colquitt, LePine, & Noe, 2000), job satisfaction (Ilies & Judge, 2003), life satisfaction (Heller, Watson, & Ilies, 2004), and leadership performance (Podaskoff, MacKenzie, & Bommer, 1996).

In sum, we first employed previously reported meta-analytic data to examine the associations among the major constructs in SCCT’s academic performance model. We next created four correlation matrices using relevant meta-analytic estimates to fill each cell. We then used these as input to conduct four path analyses of SCCT’s academic performance model in college students—two of these analyses modeled academic performance and two modeled academic persistence. One version each of the performance and persistence analyses employed general cognitive ability as a predictor, while the other used high school performance.

2. Methods

2.1. Literature search

To identify all possible meta-analyses that could provide estimates of the relations among constructs in the model, we first searched the PsycINFO data-base using meta-analysis combined with the following other search term: self-efficacy, outcome expectations, academic ability, academic skills, Graduate Record Examination, GRE, LSAT, SAT, ACT, Miller Analogies Test, goals, grade point average, retention, college performance, and college persistence. We then used the reference lists of articles generated via the computer data-base and hand searched the tables of contents of relevant journals, ultimately generating a final set of nine meta-analyses, published between 1983 and 2004, relevant to at least one cell in the input correlation matrices. Of these, eight focused on the relations of general cognitive abilities or past academic performance to current academic performance or persistence, two meta-analytically explored the relations of self-efficacy beliefs to academic performance and persistence, and one provided data relevant to all paths except for those involving outcome expectations.

We subsequently engaged in a comprehensive literature search of the primary literature, using PsycINFO and hand searches, to identify individual studies of the relations of outcome expectations to the other constructs in the SCCT performance model. Our goal was to conduct our own meta-analyses of outcome expectations relations to fill in relevant cells in the input correlation matrices. Unfortunately, only outcome expectation-self-efficacy relations had been studied with sufficient frequency to yield valid meta-analytic estimates. We, therefore, eliminated outcome expectations from our analyses and instead tested a reduced version of SCCT’s performance model.

2.2. Rules for inclusion

After appropriate meta-analyses were identified, two criteria were used in decisions about whether to include them in subsequent path-analytic tests. First, it was important to ensure that all included meta-analyses used similar samples of participants (e.g., it would be inappropriate to include in the same matrix meta-analytic estimates based on high school, college, and graduate student samples). Second, all meta-analytic correlations included in the matrices had to be derived in the same way. There are, for example, a variety of effect size estimates used in the literature ranging from uncorrected correlations to those that have been fully corrected for the biasing effects of major statistical artifacts, including sampling error, measurement error on the predictor and criterion, and range restriction on the predictor and criterion. Our preference was to employ fully corrected correlations because these have been shown to provide the least biased estimates of relevant population parameters (Hunter & Schmidt, 1990).

One of the nine identified meta-analyses (Robbins et al., 2004) met both criteria in that it (a) used homogeneous samples of full-time college students who were enrolled in four year institutions, and (b) provided fully corrected effect size estimates relevant to all paths in the model (except those involving outcome expectations). Thus, the fully corrected correlations provided in this meta-analysis were used to fill in the cells in the four correlation matrices that were created as input for the four path analyses.

Robbins et al. (2004) meta-analytically explored the relations of a large number of academic and psychosocial variables to college performance and persistence. We extracted from Robbins et al., 2004 Table 7 (p. 272) only those fully corrected correlations that were relevant to the SCCT academic performance model—that is, correlations involving SAT/ACT scores, high school GPA, academic self-efficacy, academic goals, college GPA, and retention.

Table 1 presents the correlation matrix used for the academic performance model tests, while Table 2 is the correlation matrix used for the persistence model tests.

Table 1.

Correlation input matrix for the performance model tests

Variable 1 2 3 4
1. Ability .283 (639) .146 (6929) .388 (16,648)
2. Self-efficacy .703 (7436) .489 (1311) .496 (9598)
3. Goals .180 (12,143) .489 (1311) .179 (17,575)
4. Performance .448 (17,196) .496 (9598) .179 (17,575)

Note. ACT/SAT as ability is above the diagonal. High school GPA as ability is below the diagonal. Numbers in parentheses are the sample sizes. All correlations were from Robbins et al. (2004) and represent meta-analytic estimates that were fully corrected from sampling and measurement error, and range restriction. Harmonic mean for ACT/SAT as ability is 2143. Harmonic mean for high school GPA as ability is 999.

Table 2.

Correlation input matrix for the persistence model test

Variable 1 2 3 4
1. Ability .283 (639) .146 (6929) .124 (3053)
2. Self-efficacy .703 (7436) .489 (1311) .359 (6930)
3. Goals .180 (12,143) .489 (1311) .340 (20,010)
4. Persistence .246 (5551) .359 (6930) .340 (20,010)

Note. ACT/SAT as ability is above the diagonal. High school GPA as ability is below the diagonal. Numbers in parentheses are sample sizes. All correlations are from Robbins et al. (2004) and represent meta-analytic estimates that were fully corrected for sampling and measurement error, and range restriction. Harmonic mean for ACT/SAT as ability is 806. Harmonic mean for high school GPA as ability is 962.

2.3. Path-analytic procedures

We tested the four models using LISREL 8 (Joreskog & Sorbom, 1996). An additional decision that researchers employing meta-analytic estimates in path analyses and structural equation modeling must make is how to equate sample sizes within each cell in the input correlation matrix when each cell is based on meta-analyses employing different sample sizes (see, for example, the cell ns in Table 1 and Table 2). The most common solutions to holding sample sizes constant across cells have been to use either the arithmetic mean or the harmonic mean. We chose to use the harmonic mean because it tends to yield the least biased estimates of standard errors of parameter estimates (Viswesvaran & Ones, 1995). The formula for the harmonic mean is k/(1/N1 + 1/N2 + …….1/Nk), where k refers to the number of correlations in the matrix and N refers to the sample sizes in each cell. As the formula reveals, the harmonic mean also gives less weight to cells with large N’s and is, therefore, the more conservative of the two sample size equating methods. The footnotes to Table 1 and Table 2 indicate the harmonic means that we used in each of the four path analyses.

We judged model fit in each of the four analyses on the basis of three primary criteria—the Comparative Fit Index (CFI), Goodness of Fit Index (GFI) and the Standardized Root Mean Squared Residual (SRMR). We chose CFI and SRMR because past Monte Carlo studies (Hu & Bentler, 1999) of the behavior of different fit indices have revealed that a combination of CFI values greater than or equal to .96 and SRMR values of .10 or less never rejected a correct model. In addition, individually, CFI values exceeding .94 and SRMR values of less than .06 are generally considered to indicate excellent model fit, while CFI’s of .90 to .94 and SRMR’s of .06 to .10 are indicative of acceptable, but marginal fit (Joreskog & Sorbom, 1996). We also included the GFI as a third primary estimate of model fit because it is an index of absolute fit. The CFI, on the other hand, is an estimate of comparative fit (versus a null relations baseline model) and can yield high values because of a very poorly fitting baseline model rather than an adequately fitting tested model. Consistently high CFI and GFI values would suggest that the tested model adequately fit the data.

Although the normal theory weighted least squares χ2 is often reported in structural equation model studies, we chose not to use this as a primary index of fit because it usually rejects well-fitting models with samples sizes as large as those employed in our model tests. The Root Mean Square Error of Approximation (RMSEA), another frequently employed index of model fit, is also very sensitive to large sample sizes and sometimes rejects well-fitting models because it is derived from the normal theory χ2 rather than from the residual correlation matrix. The SRMR by contrast is calculated directly from the residual correlation matrix creating a situation where the residuals and SRMR can accurately suggest a good fitting model in the presence of an unacceptably high RMSEA (Browne, MacCallum, Kim, Anderson, & Glaser, 2002). Therefore, like the χ2, the RMSEA was also considered as a secondary index of fit in this study.

3. Results

3.1. Academic performance model

Results of the path-analytic tests of SCCT’s academic performance model revealed that the fit of the model was somewhat better when ACT/SAT scores were used to operationalize prior ability/prior performance (CFI = .99, SRMR = .01, GFI = .99) than when high school GPA was used for this purpose (CFI = .94, SRMR = .05, GFI = .97). Chi square tests and RMSEA values associated with the former (ACT/SAT) model confirmed its excellent fit to the data [χ2 (1) = .18, p = .68; RMSEA = .01], while those associated with the latter (high school GPA) model also supported the better fit of the general cognitive ability model versus the high school GPA model [χ2 (1) = 69.55, p = .001; RMSEA = .26]. Inspection of the fitted residuals for the high school GPA model revealed them to be sufficiently small (mdn = .00, range = −.16 to +.01) to suggest, along with the CFI, SRMR, and GFI, that the GPA model fit the data sufficiently to allow us to report and interpret each model’s standardized path estimates (see Browne et al., 2002). These are displayed in Fig. 2. All coefficients are statistically different from 0 in both models, except for those estimating the strength of the paths from goals to performance.

Image Display Full Size version of this image (5K)

Fig. 2. Social Cognitive Career Theory Performance Model Tests. Standardized path coefficients obtained from the high school GPA model test are in parentheses.

We also tested for differences in standardized path estimates between the two (i.e., ACT/SAT versus high school GPA) models. This involved subtracting the two parameter estimates and dividing the result by the standard error of difference for the parameter estimates. The result is a z score, where a value of 1.96 or greater allows one to reject the null hypothesis of no difference between parameter estimates at p = .05.

These tests revealed that high school GPA contributed significantly more to the prediction of academic self-efficacy beliefs than did ACT/SAT scores (z = 15.16, p < .001), but that ACT/SAT scores had a stronger direct relation to college performance (GPA) than did high school GPA, z = 2.14, p = .032. Although the path coefficient from self-efficacy to academic performance was higher in the ACT/SAT model than in the high school GPA model, the difference in these path estimates did not reach conventional levels of statistical significance, z = 1.52, p = .12. Together, these results suggest that the “effects” of past academic performance on college performance is largely indirect via self-efficacy beliefs, while the influence of general cognitive ability, as measured by ACT/SAT scores, is more direct. Indeed, the total indirect effect of high school GPA (.70 × .39 = .27) on academic performance was higher than its direct effect (.18), while the opposite was true of ACT/SAT scores (.28 × .46 = .13 indirect effect vs. a .27 direct effect).

3.2. Academic persistence model

The fit of the two models of academic persistence (retention), one using ACT/SAT scores and the other using high school GPA as indices of aptitude/past performance, was largely consistent with the tests of fit of the two academic performance models. The fit of the ACT/SAT model was excellent [CFI = .99; SRMR = .01; GFI = .99; RMSEA = .01; χ2 (1) = .07, p = .80], while that of the high school GPA model was more marginal [CFI = .93, SRMR = .05, GFI = .97; RMSEA = .26; χ2(1) = 66.97, p < .001] but interpretable (fitted residuals: mdn = .00, range = −.16 to .00). The standardized parameter estimates for the two models are displayed in Fig. 3.

Image Display Full Size version of this image (5K)

Fig. 3. Social Cognitive Career Theory persistence model tests. Standardized path coefficients obtained from the high school GPA model test are in parentheses.

There were several notable differences between the performance and persistence models. First, in contrast to the prediction of college grades, neither ACT/SAT scores nor high school GPA had a significant direct effect on retention. Rather, their effects on retention were more indirect via their relations to self-efficacy beliefs and goals, with high school GPA having somewhat greater total effects on persistence (.44) than ACT/SAT scores (.39). Second, goals related significantly to retention in both versions (i.e., using ACT/SAT or high school grades) of the persistence model, though goal-outcome paths were not significant in either version of the performance model. Third, there were no significant differences in the parameter estimates of the two variants of the persistence model, except that high school GPA again accounted for more variance in academic self-efficacy beliefs than did ACT/SAT scores, z = 15.16, p < .001, and the self-efficacy beliefs derived from these two sources of information were equally predictive of academic persistence.

4. Discussion

The results of the current study generally provided strong support for SCCT’s model of academic performance and persistence with one exception—there was a near zero path from goals to college GPA in the models of academic performance. SCCT hypothesizes that self-efficacy beliefs (and outcome expectations) lead to higher academic performance, in part, because persons with higher versus lower self-efficacy beliefs establish and work toward more challenging academic goals. The results of the current investigation supported the first part of this mediator hypothesis; namely, that self-efficacy beliefs are substantially related to academic goals. However, it did not appear that goals contributed to the grade point averages that students attained in college. Rather, the effect of self-efficacy on academic performance appeared to be more direct than being mediated by goal mechanisms.

There are at least two explanations for the latter findings. First, it is possible that goals actually contribute little to academic performance over and above other, more substantial contributors (e.g., general cognitive abilities, self-efficacy beliefs) and may actually provide somewhat redundant motivational information to students. Note, for instance, that the motivational properties of both self-efficacy beliefs (e.g., Bandura, 1997) and goals (e.g., Locke & Latham, 2002) are hypothesized to be identical—they each serve to facilitate approach versus avoidance behavior, promote sustained effort, and foster persistence in the face of difficulties. Thus, although self-efficacy beliefs do seem to lead students to set more challenging academic goals, it may be that the motivational properties of having robust academic self-efficacy are more important to academic attainment than are those associated with goals—or, at least, goals do not provide students with unique motivational incentives that are not already provided by self-efficacy beliefs.

The second explanation is more methodological than substantive and, we think, may be the more plausible reason why goals did not seem to contribute significantly to academic performance. Goals were primarily measured as intentions to complete college rather than as academic performance goals (e.g., goals to get an A in math courses), regardless of whether the criterion was college grades or retention, in the individual studies included in the Robbins et al. (2004) meta-analysis. Thus, goals in our performance meta-analyses did not match well with the outcome (GPA) they were intended to predict. It is also possible that they did not represent a high degree of challenge for many students and, thus, were of limited utility in motivating grade performance. These measurement issues may well have attenuated goal-GPA relations. The fact that goals predicted commensurate outcomes (i.e., retention) well in the tests of the persistence model supports this interpretation.

Several writers have observed that social cognitive variables tend to serve as more reliable predictors when they match criterion variables appropriately in terms of content, specificity, and other relevant dimensions (e.g., Lent & Brown, 2006). The fact that goals predicted a well-matched criterion (retention) better than they did a poorly-matched one (GPA) in our analyses is consistent with this interpretation. Thus, it would be premature to conclude from these findings that goals are not good predictors of academic performance. Future research could better test this relationship by ensuring closer correspondence between the operationalization of goals (e.g., level of grades to which students aspire) and that of the performance criterion (e.g., actual grades that students attain).

There were several other findings that may have important theoretical and practical implications. First, consistent with prior research in the higher education literature (e.g., Tinto, 2006) indices of academic aptitude (general cognitive ability and high school performance) had no direct relations to college retention outcomes. Rather, their influences on retention were largely indirect via their influences on self-efficacy beliefs and goals to complete college. This suggests that academically able students are no more likely to finish college than are less able ones unless they develop strong confidence in their college academic capabilities and robust goals for college completion. Other important non-ability influences on college completion rates (e.g., social integration, achievement motivation) have also been identified in the higher education literature ([Robbins et al., 2004] and [Tinto, 2006]), and our results simply support prior findings that academic aptitude, in and of itself, is not a particularly good predictor of who will and who will not finish college. It would be useful for future research to assess whether and how such other non-ability variables may complement self-efficacy and goals as predictors or determinants of college retention.

Second, we found that the two indices of academic aptitude (general cognitive ability and high school performance) related, as predicted by SCCT, to college performance, albeit via somewhat different mechanisms. Prior high school performance seemed to inform students’ self-efficacy beliefs to a greater degree than did general cognitive ability, but cognitive ability seemed to have a stronger direct relation with college performance than did past high school performance. The former finding is consistent with SCCT hypotheses that past performance accomplishments in similar contexts are the most potent sources of efficacy beliefs in academic and other contexts, and that their influences on performance are, at least partly, mediated by self-efficacy beliefs.

The practical implications of the cognitive ability, self-efficacy, and academic performance relations merit consideration. These findings suggest that students may not rely greatly on their performance on college entrance tests to inform their self-efficacy beliefs, even though the cognitive abilities measured by these tests may, according to our results, do a better job than past high school performance in predicting how well students will do in college. Although there are a number of reasons why performance on measures of cognitive ability may not greatly inform students’ self-efficacy beliefs (e.g., more experience with academic course work than with standardized tests, the bad press that admissions tests have received in recent years), our data along with a growing body of other research on the predictive power of college and graduate school admissions tests (e.g., [Kuncel et al., 2001] and [Kuncel et al., 2004]) suggest that some students may benefit if they are assisted to make greater use of their test performance in building their academic self-efficacy beliefs. For instance, counselors might help students, especially those who might have under-performed in high school, understand that college admissions tests do, in fact, validly measure the types of cognitive abilities important to college success, and that high cognitive abilities bode well for future college as well as occupational ([Schmidt, 2002] and [Schmidt and Hunter, 2004]) success.

In terms of limitations, because we used meta-analytic estimates to build the correlation matrices in this study, we could only include variables in the path-analytic tests for which meta-analytic estimates were available or could be derived. Thus, we were not able to test the full SCCT academic performance model because outcome expectations have received very limited research attention in the academic performance and retention literatures—despite the fact that this construct is central to social cognitive theories of work and academic performance and would be expected to add significant unique variance to the prediction of college performance and persistence outcomes. Outcome expectations, therefore, deserve more concerted research attention in future tests of Social Cognitive Career Theory’s performance hypotheses in the academic context.

Another caveat is that our approach to combining meta-analytic and path-analytic methods to test theoretical models is a relatively new development in the literature and has not received from statisticians and methodologists the same degree of investigation as have meta-analyses and path analyses individually. Although the two stage approach is being increasingly employed as a theory testing tool, future research might uncover some assumptive or statistical problems with the approach that have not yet been anticipated or studied.

Despite these limitations, the results of this study suggest that the SCCT model of academic performance and persistence may offer a valid framework for understanding the process by which students achieve academic success and persistence in college. It might, therefore, be used as a template for intervention efforts designed to promote college student performance and persistence. The study also suggested that the mechanisms by which high school performance and general cognitive abilities contribute to students’ academic performance may be somewhat different, with the former (high school performance) informing self-efficacy beliefs more than the latter, despite the fact that general cognitive ability seemed to contribute more substantially, beyond self-efficacy beliefs, to college student performance.

In light of these findings, further research might focus on explaining why performance on cognitive ability measures is not as good a source of efficacy information for college students than high school GPA. It may be that grades serve as a rough index of academic ability for students yet also convey additional data to them about how well they have been able to motivate themselves to achieve academically in relevant past situations (i.e., students may view their grades as an amalgamation of ability and motivational or self-regulatory information). An additional direction for research might be to explore whether interventions designed to foster better linkages between cognitive ability scores and academic self-efficacy can promote improved college success for students who have under-achieved in high school (i.e., test scores may offer credible information about future academic potential, despite spotty past performance). It would also be valuable to extend tests of the SCCT performance model to students of different academic levels (e.g., high school students) and cultural contexts, using longitudinal designs. Finally, it would be useful to test the model’s utility in predicting the performance of adult workers. In sum, more research is needed on factors that might moderate overall model fit and on interventions that might be derived from the model and the current results.


References

Bandura, 1997 A. Bandura, Self-efficacy: The exercise of control, Freeman, New York (1997).

Bandura and Locke, 2003 A. Bandura and E.A. Locke, Negative self-efficacy and goals revisited, Journal of Applied Psychology 88 (2003), pp. 87–99. Abstract | Abstract + References | PDF (89 K) | Full Text via CrossRef | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (87)

Browne et al., 2002 M.W. Browne, R.C. MacCallum, C.T. Kim, B.L. Anderson and R. Glaser, When fit indices and residuals are incompatible, Psychological Methods 7 (2002), pp. 403–421. Abstract | Abstract + References | PDF (168 K) | Full Text via CrossRef

Colquitt et al., 2000 J.A. Colquitt, J.A. LePine and R.A. Noe, Toward an integrative theory of training motivation: A meta-analytic path analysis of 20 years of research, Journal of Applied Psychology 85 (2000), pp. 678–707. Abstract | Abstract + References | PDF (2370 K) | Full Text via CrossRef | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (119)

Heggestad and Kanfer, 2005 E.D. Heggestad and R. Kanfer, The predictive validity of self-efficacy in training performance: Little more than past performance, Journal of Experimental Psychology: Applied 11 (2005), pp. 84–97. Abstract | PDF (215 K) | Full Text via CrossRef | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (3)

Heller et al., 2004 D. Heller, D. Watson and R. Ilies, The role of person versus situation in life satisfaction: A critical examination, Psychological Bulletin 130 (2004), pp. 574–600. Abstract | Full Text + Links | PDF (176 K) | Full Text via CrossRef | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (26)

Hu and Bentler, 1999 L. Hu and P.M. Bentler, Cutoff criteria for fit indexes in covariance structure analysis: Conventional criteria versus new alternatives, Structural Equation Modeling 6 (1999), pp. 1–55.

Hunter and Schmidt, 1990 J.E. Hunter and F.L. Schmidt, Methods of meta-analysis: Correcting for error and bias in research findings, Sage, Newbury Park, CA (1990).

Ilies and Judge, 2003 R. Ilies and T.A. Judge, On the heritability of job satisfaction: The mediating role of personality, Journal of Applied Psychology 88 (2003), pp. 750–759. Abstract | Full Text + Links | PDF (239 K) | Full Text via CrossRef | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (8)

Joreskog and Sorbom, 1996 K.G. Joreskog and D. Sorbom, LISREL 8: User reference guide [computer software manual], Scientific Software International., Chicago, IL (1996).

Kuncel et al., 2001 N.R. Kuncel, S.A. Hezlett and D.S. Ones, A comprehensive meta-analysis of the predictive validity of the Graduate Record Examinations: Implications for graduate student selection and performance, Psychological Bulletin 127 (2001), pp. 162–181. Abstract | Abstract + References | PDF (2020 K) | Full Text via CrossRef | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (64)

Kuncel et al., 2004 N.R. Kuncel, S.A. Hezlett and D.S. Ones, Academic performance, career potential, creativity, and job performance: Can one construct predict them all, Journal of Personality and Social Psychology 86 (2004), pp. 148–161. Abstract | Full Text + Links | PDF (109 K) | Full Text via CrossRef | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (41)

Lent, 2005 R.W. Lent, A social cognitive view of career development and counseling. In: S.D. Brown and R.W. Lent, Editors, Career development and counseling: Putting theory and research to work, Wiley, New York (2005), pp. 101–127.

Lent and Brown, 2006 R.W. Lent and S.D. Brown, On conceptualizing and assessing social cognitive constructs in career research: A measurement guide, Journal of Career Assessment 14 (2006), pp. 12–35. Full Text via CrossRef | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (4)

Lent et al., 1994 R.W. Lent, S.D. Brown and G. Hackett, Toward a unifying social cognitive theory of career and academic interest, choice, and performance, Journal of Vocational Behavior 45 (1994), pp. 79–122 [Monograph]. Abstract | PDF (2449 K)

Locke and Latham, 2002 E.A. Locke and G.P. Latham, Building a practically useful theory of goal setting and task motivation, American Psychologist 57 (2002), pp. 705–717. Abstract | Abstract + References | PDF (404 K) | Full Text via CrossRef

Multon et al., 1991 K.D. Multon, S.D. Brown and R.W. Lent, Relation of self-efficacy beliefs to academic outcomes: A meta-analytic investigation, Journal of Counseling Psychology 38 (1991), pp. 30–38. Abstract | PDF (740 K) | Full Text via CrossRef

Podaskoff et al., 1996 P.M. Podaskoff, S.B. MacKenzie and W.H. Bommer, Meta-analysis of the relationships between Kerr and Jermier’s substitutes for leadership and employee job attitudes, role perceptions, and performance, Journal of Applied Psychology 81 (1996), pp. 380–399.

Robbins et al., 2004 S.B. Robbins, K. Lauver, H. Le, D. Davis and R. Langley, Do psychosocial and study skill factors predict college outcomes A meta-analysis, Psychological Bulletin 130 (2004), pp. 261–288. Abstract | Full Text + Links | PDF (177 K) | Full Text via CrossRef | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (36)

Rottinghaus et al., 2003 P.J. Rottinghaus, L.M. Larson and F.H. Borgen, The relation of self-efficacy and interests: A meta-analysis of 60 samples, Journal of Vocational Behavior 62 (2003), pp. 221–236. SummaryPlus | Full Text + Links | PDF (127 K) | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (12)

Schmidt, 2002 F.L. Schmidt, The role of general cognitive ability and job performance: Why there cannot be debate, Human Performance 15 (2002), pp. 187–210. Full Text via CrossRef | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (29)

Schmidt and Hunter, 2004 F.L. Schmidt and J. Hunter, General mental ability in the world of work: Occupational attainment and job performance, Journal of Personality and Social Psychology 86 (2004), pp. 162–173. Abstract | Full Text + Links | PDF (92 K) | Full Text via CrossRef

Sheu et al., 2006 Sheu, H. B., Miller, M., Lent, R. W., Brown, S. D., Hennessy, K., & Duffy, R. (2006). The social cognitive choice model: Comparison of two meta-analytic approaches. Presented in the symposium Testing social cognitive career theory with diverse methodological tools, American Psychological Association, New Orleans, LA.

Swanson et al., 2000 J.L. Swanson and P.A. Gore Jr., Advances in vocational psychology theory and research. In: S.D. Brown and R.W. Lent, Editors, Handbook of counseling psychology (3rd ed.), Wiley, New York (2000), pp. 233–269.

Tinto, 2006 V. Tinto, Research and practice in student retention: What next, Journal of College Student Retention: Research, Theory, and Practice 8 (2006), pp. 1–19. Full Text via CrossRef | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (0)

Vancouver et al., 2001 J.B. Vancouver, C.M. Thompson and A.A. Williams, The changing signs in the relationships between self-efficacy, personal goals, and performance, Journal of Applied Psychology 86 (2001), pp. 605–620. Abstract | Abstract + References | PDF (1506 K) | Full Text via CrossRef | View Record in Scopus | Cited By in Scopus (29)

Viswesvaran and Ones, 1995 C. Viswesvaran and D.S. Ones, Theory testing: Combining psychometric meta- analysis and structural equation modeling, Personnel Psychology 48 (1995), pp. 865–885. Full Text via CrossRef


star, openPortions of this paper were presented in the symposium, Testing Social Cognitive Theory with Diverse Methodological Tools (Robert W. Lent, Chair) at the annual meetings of the American Psychological Association, New Orleans, LA, August 13, 2006. We thank Nicholas Joyce, Justin Li, and Drs. Fred Bryant and Matthew Miller for their assistance with this research.
Corresponding Author Contact InformationCorresponding author. Fax: +1 312 915 6660.


Note to users: The section "Articles in Press" contains peer reviewed accepted articles to be published in this journal. When the final article is assigned to an issue of the journal, the "Article in Press" version will be removed from this section and will appear in the associated published journal issue. The date it was first made available online will be carried over. Please be aware that although "Articles in Press" do not have all bibliographic details available yet, they can already be cited using the year of online publication and the DOI as follows: Author(s), Article Title, Journal (Year), DOI. Please consult the journal's reference style for the exact appearance of these elements, abbreviation of journal names and the use of punctuation.
There are three types of "Articles in Press":
  • Accepted manuscripts: these are articles that have been peer reviewed and accepted for publication by the Editorial Board. The articles have not yet been copy edited and/or formatted in the journal house style.
  • Uncorrected proofs: these are copy edited and formatted articles that are not yet finalized and that will be corrected by the authors. Therefore the text could change before final publication.
  • Corrected proofs: these are articles containing the authors' corrections and may, or may not yet have specific issue
نوشته شده توسط مصطفی نجفی در 17:17 |  لینک ثابت   •